English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
referee in case of need داوری که در صورت لزوم می توان به او مراجعه کرد
Other Matches
watts واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watt واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
fullest مدار جمع دودویی که می توان مجموع دو ورودی را حساب کند و عدد نقلی ورودی را می پذیرد و در صورت لزوم رقم نقلی خروجی تولید میکند
full مدار جمع دودویی که می توان مجموع دو ورودی را حساب کند و عدد نقلی ورودی را می پذیرد و در صورت لزوم رقم نقلی خروجی تولید میکند
if necessary در صورت لزوم
dynamically حرف کامپیوتری یا متن ویدیویی که در صورت لزوم تغییر میکند
dynamic حرف کامپیوتری یا متن ویدیویی که در صورت لزوم تغییر میکند
control rocket راکت کوچکی که در صورت لزوم روشن شده و وضعیت یا سرعت فضاپیما را تصحیح میکند
overlays بخشهای کوچک برنامه بزرگ که در حافظه بار می شوند در صورت لزوم و اجرا می شوند
overlaying بخشهای کوچک برنامه بزرگ که در حافظه بار می شوند در صورت لزوم و اجرا می شوند
overlay بخشهای کوچک برنامه بزرگ که در حافظه بار می شوند در صورت لزوم و اجرا می شوند
overlay کل برنامه بزرگتر از کل حافظه اصلی است و ما بر این فضا در حافظه بار میشود و در صورت لزوم
overlaying کل برنامه بزرگتر از کل حافظه اصلی است و ما بر این فضا در حافظه بار میشود و در صورت لزوم
overlays کل برنامه بزرگتر از کل حافظه اصلی است و ما بر این فضا در حافظه بار میشود و در صورت لزوم
module بخش کوچک برنامه بزرگ که در صورت لزوم میتواند مستقل به عنوان یک برنامه کار کند
modules بخش کوچک برنامه بزرگ که در صورت لزوم میتواند مستقل به عنوان یک برنامه کار کند
jukebox درایو Rom-CD که میتواند چندین دیسک Rom-CD را نگه دارد و در صورت لزوم دیسک صحیح را انتخاب کند
jukeboxes درایو Rom-CD که میتواند چندین دیسک Rom-CD را نگه دارد و در صورت لزوم دیسک صحیح را انتخاب کند
full مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
fullest مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
republics حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
republic حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
power meter دستگاه اندازه گیری توان توان سنج وات متر
eight bit system کم توان که CPU آن می توان کلمات هشت بیتی را پردازش کند
inventory از چیزی صورت برداشتن صورت ریز مواد اولیه موجودی انبار صورت تحریرترکه متوفی
cross refer از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
rating توان نامی توان قدرت
ratings توان نامی توان قدرت
lsb رقم دودویی که محل سمت راست کلمه را اشغال میکند و کمترین توان دو را در کلمه دارد که معمولا معادل رو به توان صفر است
A jars mouth may be stopped ,a mans cannot. <proverb> در کوزه را مى توان بست اما دهان آدمى را نمى توان بست.
volt ampere meter دستگاه اندازه گیری توان فاهری توان فاهری سنج
mini کامپیوتر کوچک با محدوده توان پردازش و دستورات بیشتر از یک ریز کامپیوتر ولی قابل رقابت با سرعت یا توان کنترل داده کامپیوتر mainframe نیست
needing لزوم
irrevocability لزوم
requisteness لزوم
requisiteness لزوم
occasions لزوم
needed لزوم
needfulness لزوم
necessity لزوم
occasioning لزوم
exigencies لزوم
exigency لزوم
occasioned لزوم
occasion لزوم
need لزوم
inherency لزوم ذاتی
supplied موجودی لزوم
needlessness عدم لزوم
supply موجودی لزوم
on occasion هنگام لزوم
needs بر حسب لزوم
too بیش از حد لزوم
inhesion لزوم ذاتی
unnecessarily بیش از حد لزوم
supplying موجودی لزوم
incumbency وفیفه لزوم
inherence لزوم ذاتی
unnecessary بیش از حد لزوم
inherence or rency لزوم ذاتی
local چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
locals چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
overcompensation جبران بیش از حد لزوم
to become a necessity لزوم پیدا کردن
supererogatory زائد بیش از حد لزوم
underexpose کمتر از حد لزوم در معرض
overdoses داروی بیش از حد لزوم
overdose داروی بیش از حد لزوم
printer وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
printers وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
overstuff بیش ازحد لزوم انباشتن
long game بازی با لزوم ضربههای طولانی
plastic bubble keyboard صفحه کلید که کلیدهای آن به صورت حبابهای کوچک روی ورقه پلاستیکی هستند که در صورت انتخاب مدار را کامل می کنند
fat ضربه با سر چوب گلف پایین تر از حد لزوم
fattest ضربه با سر چوب گلف پایین تر از حد لزوم
fatter ضربه با سر چوب گلف پایین تر از حد لزوم
fats ضربه با سر چوب گلف پایین تر از حد لزوم
ceremonialism اعتقاد به لزوم رعایت کامل تشریفات
factionalism اعتقاد به لزوم وجود احزاب سیاسی
hypertrophy بزرگ شدن عضوی بیش از حد لزوم
packets روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
packet روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
umpirage داوری
judgments داوری
arbitration داوری
judgement داوری
adjudication داوری
judgements داوری
justiceship داوری
numeric که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
briefless بی مراجعه
look up مراجعه
recourse مراجعه
referral مراجعه
referrals مراجعه
tyrannicide اعتقاد به لزوم قتل و ترور زمامداران ستمگر
outstay بیش از حد لزوم ماندن اقامت طولانی کردن
excess stock ذخایر اضافی ذخیره کردن بیش از حد لزوم
umpires داوری کردن
judgement دادرسی داوری
umpires حکمیت داوری
arbiter داوری کردن
umpire داوری کردن
umpired حکمیت داوری
umpire حکمیت داوری
arbiters داوری کردن
judged داوری کردن
umpired داوری کردن
judging داوری کردن
judge داوری کردن
umpiring داوری کردن
umpiring حکمیت داوری
judges داوری کردن
d. of judgment روز داوری
arbitrage داوری کردن
arbitrable قابل داوری
appeal to arbitration توسل به داوری
judgement day روز داوری
jurisdiction clause شرط داوری
infatuated دارای داوری بد
prejudice پیش داوری
prejudices پیش داوری
adjudge داوری کردن
arbitral award رای داوری
arbitral tribunal دیوان داوری
arbitration award رای داوری
adjudicating داوری کردن
judgments دادرسی داوری
judgements دادرسی داوری
adjudicates داوری کردن
adjudicated داوری کردن
adjudicate داوری کردن
arbitration committee کمیته داوری
arbitration clause شرط داوری
arbitrate داوری کردن
arbitrated داوری کردن
refereeing داوری کردن
frames of reference چهارچوب داوری
refereed داوری کردن
tribunal of arbitration دیوان داوری
referee داوری کردن
judgment داوری دادرسی
misjudge بد داوری کردن
misjudged بد داوری کردن
misjudges بد داوری کردن
the great inquest روز داوری
misjudging بد داوری کردن
referees داوری کردن
umpireship داوری حکمیت
arbitrates داوری کردن
vermifuge داوری ضد کرم
frame of reference چهارچوب داوری
value judgment داوری ارزشی
agreement of arbitration قرارداد داوری
ad hoc arbitration داوری موردی
arbitrating داوری کردن
lookup table جدول مراجعه
respect مراجعه احترام
appellable قابل مراجعه
reference مراجعه رجوع
lookup function عمل مراجعه
references مراجعه رجوع
recourse مراجعه کردن به
confer مراجعه کردن
respects مراجعه احترام
sick call مراجعه به بهداری
refer مراجعه کردن
referred مراجعه کردن
refers مراجعه کردن
confers مراجعه کردن
conferring مراجعه کردن
table look up مراجعه به جدول
cross-references مراجعه متقابل
cross-reference مراجعه متقابل
cross reference مراجعه متقابل
without recourse بدون حق مراجعه
referable مراجعه کردنی
conferred مراجعه کردن
you do me injustice در حق من درست داوری نمیکنید
prejudged پیش داوری کردن
umpires داوری عملیات بازرس
decision حکم دادگاه داوری
awarded حکم هیات داوری
arbitrate به داوری ارجاع کردن
arbitrated به داوری ارجاع کردن
prejudges پیش داوری کردن
awarding حکم هیات داوری
arbitration agreement موافقت نامه داوری
references ارجاع امر به داوری
prejudging پیش داوری کردن
awards حکم هیات داوری
reference ارجاع امر به داوری
decisions حکم دادگاه داوری
umpiring داوری عملیات بازرس
award حکم هیات داوری
arbitrating به داوری ارجاع کردن
to hold the scales even عادلانه داوری کردن
judicial قطعی داوری کننده
umpire داوری عملیات بازرس
he judged impartially بیطرفانه داوری کرد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com