Dictiornary-Farsi | درآمدی متوسط | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
a modest income	درآمدی متوسط


Other Matches

mean sea level	ارتفاع متوسط از سطح دریا ارتفاع متوسط اب دریا
averaged	متوسط
averaging	حد متوسط
modal	متوسط
averages	حد متوسط
averaged	حد متوسط
averaging	متوسط
averages	متوسط
modals	متوسط
tolerable	متوسط
mediums	متوسط
osculant	متوسط
moderating	متوسط
life expectancies	سن متوسط
moderates	متوسط
life expectancy	سن متوسط
intermediate	متوسط
meant	متوسط
medium gravle	شن متوسط
average limit of ice	حد متوسط یخ
moderate	متوسط
mesne	متوسط
mediocre	متوسط
medium	متوسط
moderated	متوسط
average	متوسط
intermedial	متوسط
meaner	متوسط
average	حد متوسط
mean	متوسط
meanest	متوسط
average life	عمر متوسط
average latency	رکود متوسط
average efficiency	بازده متوسط
medium frequency	بسامد متوسط
intermediate lampholder	سر پیچ متوسط
average expense	هزینه متوسط
mid range	برد متوسط
average flow	جریان متوسط
medium voltage	ولتاژ متوسط
medium scale	در مقیاس متوسط
average latency	تاخیر متوسط
average discharge	بده متوسط
average cost	هزینه متوسط
average conditions	شرایط متوسط
moderate speed	سرعت متوسط
monthly average	متوسط ماهیانه
on the a	بطور متوسط
secondarily	بطور متوسط
m.f.	فرکانس متوسط
m.f.	بسامد متوسط
middle price	قیمت متوسط
average depth	عمق متوسط
mean deviation	انحراف متوسط
mean chord	وتر متوسط
intermediately	بطور متوسط
mean depth	عمق متوسط
average deviation	انحراف متوسط
mean daily	متوسط روزانه
average voltage	ولتاژ متوسط
average input	نهاده متوسط
mean time	ساعت متوسط
intermediate pressure	فشار متوسط
average total cost	هزینه متوسط کل
mean velocity	سرعت متوسط
medial	میانه متوسط
medially	بطورمیانه یا متوسط
average speed	سرعت متوسط
mean value	مقدار متوسط
median gray	خاکستری متوسط
average value	مقدار متوسط
mean price	قیمت متوسط
mean time	زمان متوسط
averagly	بطور متوسط
middlingly	بطور متوسط
averagely	بطور متوسط
mean stress	خستگی متوسط
average variable cost	هزینه متوسط
mean variation	تغییر متوسط
mean speed	سرعت متوسط
mean life	عمر متوسط
average productivity	بازدهی متوسط
average product	تولید متوسط
average product	محصول متوسط
average price	قیمت متوسط
intermediate contrast	تغایر متوسط
intermediate high voltage line	خط فشار متوسط
intermediate hurdle	مانع متوسط
average payment	پرداخت متوسط
medium cloud	ابرهای متوسط
medium carbon steel	فولادباکربن متوسط
girder bridge	پل بیلی متوسط
mean income	درامد متوسط
median income	درامد متوسط
average revenue	درامد متوسط
average yield	بازده متوسط
average return	بازده متوسط
mediterranean sea	بحر متوسط
medium artillery	توپخانه متوسط
average output	محصول متوسط
thinnest	تیم متوسط
above average <adj.>	بالاتر از حد متوسط
averages	میانه متوسط
above-average <adj.>	بالاتر از حد متوسط
over-average <adj.>	بالاتر از حد متوسط
above average <adj.>	بیشتر از حد متوسط
above-average <adj.>	بیشتر از حد متوسط
averages	مقدار متوسط
thinners	تیم متوسط
thinned	تیم متوسط
thin	تیم متوسط
averaging	مقدار متوسط
averaging	میانه متوسط
averaged	میانه متوسط
over-average <adj.>	بیشتر از حد متوسط
meaner	میانه متوسط
meanest	میانه متوسط
above average <adj.>	بیش از حد متوسط
average	مقدار متوسط
above-average <adj.>	بیش از حد متوسط
over-average <adj.>	بیش از حد متوسط
average	میانه متوسط
mean	میانه متوسط
sort of	بمقدار متوسط
medium	مقدار متوسط
normal	میانه متوسط
medium	متوسط معتدل
mediocrity	اندازه متوسط
middle classes	طبقه متوسط
mediums	متوسط معتدل
mediums	مقدار متوسط
a medium sized car	یک اتومبیل متوسط
life expectancy	عمر متوسط
life expectancies	عمر متوسط
midway	متوسط میانجی
subaverage	زیر حد متوسط
true power	توان متوسط
weighted average	متوسط وزنی
sort of	بمیزان متوسط
every Tom, Dick and Harry <idiom>	طبقه متوسط
duffer	بازیگر متوسط
duffers	بازیگر متوسط
halftones	رنگ متوسط
halftone	رنگ متوسط
par	میزان متوسط
medium wave	موج متوسط
middle class	طبقه متوسط
thins	تیم متوسط
averaged	مقدار متوسط
mean free path	مسافت ازاد متوسط
middle-class person	عضو طبقه متوسط
medium range	با شعاع عمل متوسط
bourgeois <adj.>	عضوطبقه متوسط جامعه
mean error method	روش خطای متوسط
mean effective pressure	فشار موثر متوسط
median lethal dose	دوز متوسط کشنده
working point	نقطه فشار متوسط
medium energy particle	ذره با انرژی متوسط
mean aerodynamic chord	وتر ایرودینامیکی متوسط
man in the street <idiom>	مردم عادی یا متوسط
mean freepath	مسیر ازاد متوسط
member of the middle class	عضو طبقه متوسط
middle level management	مدیریت سطح متوسط
mean spherical candlepower	شمع کروی متوسط
average daily traffic [ADT]	متوسط ترافیک روزانه
mean solar day	روز متوسط خورشیدی
mean solar day	روز متوسط شمسی
mean sea level	سطح متوسط دریا
mean solar time	زمان متوسط شمسی
middle sized	دارای اندازه متوسط
mean horizontal candlepower	شمع افقی متوسط
mean high water neaps	متوسط ارتفاع اب دریا
medium scale	نقشه مقیاس متوسط
bourgeois	عضوطبقه متوسط جامعه
average tax rate	نزخ متوسط مالیات
average variable cost	هزینه متوسط متغیر
average fixed cost	هزینه ثابت متوسط
average degree of polymerization	درجه متوسط بسپارش
average revenue product	درامد متوسط محصول
bourgeois	طبقه متوسط بورژوا
averaging	متوسط خسارت در بیمه
averages	متوسط خسارت در بیمه
average evoked potential	پتانسیل فراخوانده متوسط
average heading	جهت متوسط مسیر
average speed	سرعت متوسط حرکت
average kinetic energy	انرژی متوسط جنبشی
average molecular speed	سرعت مولکولی متوسط
average net return	بازده خالص متوسط
average productivity	بهره دهی متوسط
average intensity	شدت جریان متوسط
average purchase rate	نرخ متوسط خرید
average reaction rate	مقدار متوسط واکنش
average reaction rate	سرعت متوسط واکنش
average heading	جهت متوسط هواپیما
averaged	متوسط خسارت در بیمه
average	متوسط خسارت در بیمه
average available discharge	بده متوسط مفید
intermediate power transistor	ترانزیستور با قدرت متوسط
intermediate range	سلاح برد متوسط
intermediate range	با شعاع عمل متوسط شعاع عمل متوسط