English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 101 (6 milliseconds)
English Persian
absconded دررفتن رونشان ندادن
absconding دررفتن رونشان ندادن
absconds دررفتن رونشان ندادن
Other Matches
scuttled دررفتن
scuttle دررفتن
run away with <idiom> دررفتن
to run out دررفتن
get out دررفتن
to run away دررفتن
scuttling دررفتن
abscond دررفتن
scuttles دررفتن
flares از جا دررفتن
flare از جا دررفتن
lose one's temper <idiom> از کوره دررفتن
escaped دررفتن فرارکردن
escaping دررفتن فرارکردن
keep one's head above water قصر دررفتن
quail ازمیدان دررفتن
escapes دررفتن فرارکردن
(get) carried away <idiom> ازکوره دررفتن
quails ازمیدان دررفتن
take a powder <idiom> دررفتن ،فرارکردن
escape دررفتن فرارکردن
take to the woods <idiom> دررفتن وپنهان شدن
play hooky <idiom> از مدرسه یا کار دررفتن
wear down <idiom> زوارچیزی دررفتن ،بااستفاده مکرر خراب شدن
to keep it up شل ندادن
to keep at arms length <idiom> رو ندادن
retain از دست ندادن
to let slid اهمیت ندادن به
to make light of اهمیت ندادن
discontinues ادامه ندادن
to set at d. اهمیت ندادن
to take time by the forelock را ازدست ندادن
to w one's consent رضایت ندادن
retained از دست ندادن
To play safe . Not to swallow the bait. Not to commit oneself . Not to rise to the bait. دم به تله ندادن
discontinue ادامه ندادن
forbids اجازه ندادن
discontinued ادامه ندادن
retaining از دست ندادن
retains از دست ندادن
forbid اجازه ندادن
discontinuing ادامه ندادن
playdown اهمیت ندادن
hold-out <idiom> باموقعیت وفق ندادن
stopping انجام ندادن عملی
underact درست انجام ندادن
wink at <idiom> اجازه دخالت ندادن
stopped انجام ندادن عملی
stops انجام ندادن عملی
stop انجام ندادن عملی
The best advice is, not to give any <idiom> بهترین اندرز ندادن آن است
will not hear of <idiom> رسیدگی ویا اجازه ندادن
miscarries نتیجه ندادن عقیم ماندن
miscarrying نتیجه ندادن عقیم ماندن
miscarry نتیجه ندادن عقیم ماندن
buggered قطعا کاریرا انجام ندادن
underdog فرصت برد به حریف ندادن
We don't do things by half-measures. کاری را ناقص انجام ندادن
discounting match ادامه ندادن به مسابقه کشتی
We don't do things halfway. کاری را ناقص انجام ندادن
underdogs فرصت برد به حریف ندادن
We don't do things by halves. کاری را ناقص انجام ندادن
to make noyhing of ناچیز شمردن اهمیت ندادن
chicken out <idiom> از ترس کاری را انجام ندادن
We don't do half-ass job [American E] [derogatory] کاری را ناقص انجام ندادن
to shunt somebody aside به کسی حق تقدم ندادن [اصطلاح مجازی]
to put [throw] [toss] somebody on to the scrap heap به کسی حق تقدم ندادن [اصطلاح مجازی]
to put somebody on the back burner به کسی حق تقدم ندادن [اصطلاح مجازی]
to put somebody in a backwater به کسی حق تقدم ندادن [اصطلاح مجازی]
underplay نقش خود رابخوبی انجام ندادن
to refuse somebody entry [admission] اجازه ندادن ورود کسی [به کشوری]
exclude راه ندادن به بیرون نگاه داشتن از
underplays نقش خود رابخوبی انجام ندادن
underplaying نقش خود رابخوبی انجام ندادن
underplayed نقش خود رابخوبی انجام ندادن
excludes راه ندادن به بیرون نگاه داشتن از
to be ill towardsany thing روی مساعدنسبت بچیزی نشان ندادن
to shut out راه ندادن ازمدنظر راندن یادورکردن
(not) move a muscle <idiom> حرکت ندادن حتی به مقدار اندک
cut (someone) off <idiom> اجازه گفتن چیزی به کسی ندادن
lock out درتنگنا قراردادن یا بمحل کار راه ندادن
ignored تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
ignores تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
blanking نشان ندادن یک کاراکتر یا ترک یک فضا در صفحه نمایش
conceal پنهان کردن یا نشان ندادن اطلاعات یا گرافیک به کاربر
ignore تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
ignoring تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
conceals پنهان کردن یا نشان ندادن اطلاعات یا گرافیک به کاربر
to stand in one's light جلو روشنائی کسی را گرفتن مجال ترقی بکسی ندادن
hang وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی
hangs وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی
let go <idiom> به حال خود گذاشتن ،هیچ کاری درمورد چیزی انجام ندادن
fail انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fails انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
disoblige دل کسی راشکستن تقاضای کسی را انجام ندادن منت ننهادن بر
failure انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failures انجام ندادن کاری که باید انجام شود
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com