Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
he was hit slick in the eye
درست خوردتوی چشمش
Other Matches
He has an evil eye.
او
[مرد]
چشمش شور است.
it serves him right
سزاوار است تا چشمش هم کور
to bonnet a person
کلاه کسیراپیش چشمش اوردن
He has poor (bad)eyesight.
چشمش خوب نمی بیند
His eye is bigger than his belly.
<proverb>
چشمش بزرگتر از شکمش مى باشد (یریص و پر خور).
intersection
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
meet
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
intersections
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
OR function
تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
joins
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
joined
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
join
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
meets
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
and
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
coincidence function
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
alternation
تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
unions
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
disjunction
تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
conjunctions
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
conjunction
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
assertion
1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
either or operation
تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
union
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
false
1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
temper
درست ساختن درست خمیر کردن
tempers
درست ساختن درست خمیر کردن
tempered
درست ساختن درست خمیر کردن
judiciousness
قضاوت درست تشخیص درست
be the spitting image of someone
<idiom>
درست مثل کسی بودن
[درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
The convict cannot distinguish between right and wrong
[distinguish right from wrong]
.
این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص
[تشخیص درست را از نادرست]
بدهد.
EXOR
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
alternative
تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
alternatives
تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
exjunction
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
differences
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
difference
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
exclusive
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یک ورودی درست باشد و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
dispersion
تابع منط قی که خروجی آن نادرست است وقتی تمام ورودی ها درست باشند و درست است وقتی یک ورودی نادرست باشد
NAND function
تابع منط قی که خروجی آن وقتی نادرست است که تمام ورودی ها درست باشند و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
symmetric difference
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشند و وقتی نادرست است که هر دو ورودی مثل هم باشند
denial
تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
denials
تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
except
تابع منط قی که مقدار آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند. و وقتی نادرست است که ورودی ها مشابه باشند
equality
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که یا دو ورودی درست باشند و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
entire
درست
inviolate
درست
authentic
درست
exactly
درست
integral
درست
right
درست
righted
درست
in a entireness of state
درست
in order
درست
indefectible
درست
righting
درست
properly
درست
incorrupt
درست
legitimately
درست
smack dab
درست
straighter
درست
straight
درست
legitimate
درست
legitimated
درست
legitimates
درست
legitimating
درست
perfect
درست
perfected
درست
just
درست
perfecting
درست
perfects
درست
straightest
درست
straightforward
درست
right as a trivet
درست
valid
درست
orthographically
درست
plain dealing
درست
whole
درست
even
هم درست
exacts
درست
right as a trivet
تن درست
Am I not right?dont you agree with me ?
درست می گه یا نه ؟
exacted
درست
right as nails
درست
out and out
درست
out-and-out
درست
exact
درست
well advised
درست
sock
درست
accurate
[correct]
<adj.>
درست
proper
درست
Quite
[so]
!
درست!
by the square
درست
by fits and starts
درست
corrects
درست
purposive
<adj.>
درست
conscionable
درست
clear
درست
correct
<adj.>
درست
exact
<adj.>
درست
proper
<adj.>
درست
real
<adj.>
درست
true
<adj.>
درست
clears
درست
clearest
درست
veracious
درست
useful
<adj.>
درست
utilitarian
[useful]
<adj.>
درست
orthodox
درست
incorrect
نا درست
accurate
درست
aright
درست
suitable
<adj.>
درست
purposeful
<adj.>
درست
purpose-built
<adj.>
درست
correcting
درست
correct
درست
appropriate
[for an occasion]
<adj.>
درست
convenient
<adj.>
درست
functional
<adj.>
درست
practicable
<adj.>
درست
practical
<adj.>
درست
clearer
درست
true
درست
truest
درست
genuine
درست
truer
درست
behaved
درست رفتارکردن
behave
درست رفتارکردن
fettle
درست کردن
to cleanvp
درست کردن
to put to rights
درست کردن
integer
چیز درست
rightable
درست شدنی
that is right
درست است
behaving
درست رفتارکردن
misapprehending
درست نفهمیدن
misapprehends
درست نفهمیدن
due
درست کاملا"
get up
درست شدن
framable
درست کردنی
right mindedness
درست اندیشی
mistook
درست نفهمیدن
right oh!
درست است
behaves
درست رفتارکردن
right you are
درست است
set in order
درست کردن
fix up
درست کردن
an a translation
ترجمه درست
orthodox
درست ایین
entire
درست یکپارچه
entire leaf
برگ درست
divination
حدس درست
build
درست کردن
the flat of the hand
پهنای درست
dead ahead
درست سینه
to behave oneself
درست رفتارکردن
land
درست به هدف
upright
درست درستکار
likelihood
درست نمایی
buildings
درست کردن
fecit
درست کرده
integer
عدد درست
that is it
درست است
makes
درست کردن
that is wrong
درست نیست
make
درست کردن
orthographer
درست نویس
trustworthy
موثق درست
builds
درست کردن
selfsame
درست همان
integral number
چیز درست
framed
درست شده
dead against
درست مقابل
fashions
درست کردن
misunderstood
درست نفهمیدن
misunderstands
درست نفهمیدن
misunderstand
درست نفهمیدن
right answer
پاسخ درست
concocts
درست کردن
correct response
پاسخ درست
concocting
درست کردن
indite
درست کردن
make up
درست کردن
integral number
عدد درست
misbehave
درست رفتارنکردن
misbehaved
درست رفتارنکردن
just in time
درست بموقع
misbehaves
درست رفتارنکردن
lumber man
الوار درست کن
misbehaving
درست رفتارنکردن
dead astern
درست پاشنه
fashion
درست کردن
fashioned
درست کردن
fashioning
درست کردن
concocted
درست کردن
concoct
درست کردن
precedential
سابقه درست کن
propriety of behaviour
درست رفتاری
redd
درست کردن
plumb
درست عینا
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com