English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (37 milliseconds)
English Persian
rough hew درشت بریدن طرح کردن
roughhew درشت بریدن طرح کردن
Other Matches
magnifies درشت کردن
magnified درشت کردن
magnify درشت کردن
magnifying درشت کردن
to cut out بریدن ودراوردن- پیش دستی کردن بر- اماده کردن-انداختن
docks بریدن کوتاه کردن
ablate بریدن و خارج کردن
scraping بریدن پاک کردن
docked بریدن کوتاه کردن
scrapes بریدن پاک کردن
scraped بریدن پاک کردن
scrape بریدن پاک کردن
dock بریدن کوتاه کردن
cut out جدا کردن در اثر بریدن
back off ازاد بریدن قطع کردن
shred پاره کردن باریک بریدن
shredded پاره کردن باریک بریدن
shredding پاره کردن باریک بریدن
shreds پاره کردن باریک بریدن
hamstrung زانوی کسیرا بریدن فلج کردن
hamstrings زانوی کسیرا بریدن فلج کردن
hamstringing زانوی کسیرا بریدن فلج کردن
hamstring زانوی کسیرا بریدن فلج کردن
ax تبرزین با تبر قطع کردن یا بریدن
axe تبرزین با تبر قطع کردن یا بریدن
axed تبرزین با تبر قطع کردن یا بریدن
axing تبرزین با تبر قطع کردن یا بریدن
close up view نمای درشت نمای نزدیک عکس درشت
scarp بریدن عمودی بریدن
quartersaw الوار رابچهار قسمت بریدن چوپ را بچهار قسمت اره کردن
pinkest سوراخ سوراخ کردن یا بریدن
pinker سوراخ سوراخ کردن یا بریدن
pink سوراخ سوراخ کردن یا بریدن
grained درشت
majuscular درشت
gruff درشت
rough درشت
jumbo درشت
grossest درشت
tibias درشت نی
tibia درشت نی
shin bone درشت نی
rough-hewn درشت
rough hewn درشت
roughest درشت
magnifier درشت کن
macrosomatic درشت تن
jumbos درشت
harshest درشت
hulking درشت
coarse درشت
coarser درشت
coarsest درشت
grosser درشت
grosses درشت
coarse grained درشت
coarse fibred نخ درشت
harsher درشت
harsh درشت
of a coarse fibre نخ درشت
sturdier درشت
sturdiest درشت
sturdy درشت
grossed درشت
shank درشت نی
gross درشت
abrupt درشت
macro generator درشت زا
macro درشت
crass درشت
grossing درشت
larger درشت لبریز
macrocode درشت برنامه
gross درشت بافت
coarse gravel شن درشت دانه
macro definition درشت تعریف
large درشت لبریز
gaint molecule درشت مولکول
macromolecule درشت مولکول
grossing درشت بافت
cobnut فندق درشت
lumps تکه درشت
lumped تکه درشت
lump تکه درشت
brutish بی شعور درشت
grits ارد درشت
macrocycle درشت حلقه
magnifier درشت نما
macro call درشت فراخوان
macrocode دستورالعملهای درشت
majuscule حرف درشت
grit ماسه درشت
largest درشت لبریز
text hand دستخط درشت
showering درشت باران
showers درشت باران
buckshot ساچمه درشت
engross درشت نوشتن
bumble bee زنبور درشت
boldfacing درشت نمایی
boldface حرف درشت
kersey شال درشت
magnifications درشت نمایی
snowberry اقطی گل درشت
macro instruction درشت دستور
showered درشت باران
gritted ماسه درشت
macro processor درشت پردازشگر
grosses درشت بافت
gritting ماسه درشت
macro declaration درشت اعلان
shower درشت باران
largeof limb درشت اندام
magnification درشت نمایی
macro difinition درشت تعریف
macro instruction درشت دستورالعمل
exaggerated stereoscopy درشت نما
grained درشت باف
rappee انفیه درشت
hulking درشت استخوان
macro library درشت کتابخانه
chesty درشت پستان
macrography درشت نویسی
roughest درشت ناهموار
rough درشت ناهموار
macroscopic درشت نمود
grosser درشت بافت
megalopsis درشت بینی
grossest درشت بافت
crus درشت نی ساق
grossed درشت بافت
macrograph خط و تصویر درشت
rough spoken درشت سخن
costard سیب درشت
macropsia درشت بینی
macro assembler درشت همگزار
kerria برگ درشت
grumpish ترشرو درشت
megalopsia درشت بینی
macroinstruction درشت دستور
macro assembler درشت همگذار
humble bee زنبور درشت
rudas درشت گنده
macro درشت دستور
detruncate بریدن
sunder بریدن
defervescence بریدن تب
cuts بریدن
cut back بریدن
dismemberment بریدن
stumps بریدن
resect بریدن
cut off بریدن
stumping بریدن
truncated بریدن
stumped بریدن
amputating بریدن
truncates بریدن
truncate بریدن
haggled بریدن
sect بریدن
mangling بریدن
dissevere بریدن
dissever بریدن
sects بریدن
amputates بریدن
truncating بریدن
stump بریدن
scissoring بریدن
cut بریدن
amputate بریدن
amputated بریدن
decapitating سر بریدن
haggling بریدن
intercepted بریدن
severs بریدن
intercept بریدن
stags بریدن
mayhen بریدن
withdrawal بریدن
withdrawals بریدن
hews بریدن
severing بریدن
severed بریدن
sever بریدن
slice بریدن
incide بریدن
decapitate سر بریدن
chopped بریدن
intercepting بریدن
chop بریدن
blank بریدن
skive بریدن
mangle بریدن
rifts بریدن
blankest بریدن
intercepts بریدن
haggles بریدن
rift بریدن
hewing بریدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com