Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
English
Persian
playact
در تاتر بازی کردن
Other Matches
misplay
بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
to make a trick
با کارت شعبده بازی کردن
[ورق بازی]
playhouse
تاتر
playhouses
تاتر
greasepaint
گریمور تاتر
foyers
سرسرای تاتر
foyer
سرسرای تاتر
drama
تاتر نمایشنامه
dramas
تاتر نمایشنامه
theatricalize
بصورت تاتر در اوردن
dramatics
هنر تاتر فن نمایش
amphitheatres
تاتر یا نمایشگاه بیضوی شکل
loge
جای ویژه در تاتر وغیره
backdrops
پردهء پشت صحنهء تاتر
downstage
درجلو پرده تاتر ونمایش
backdrop
پردهء پشت صحنهء تاتر
miseenscene
کارگردانی وتنظیم صحنه تاتر
amphitheatre
تاتر یا نمایشگاه بیضوی شکل
fly gallery
قسمت برامده کنار صحنه تاتر
shinny
بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
harlequinade
بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
frame
مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
cutthroat
بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
gamesmanship
مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
game
وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
fire fight
ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
dib
ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
shinney
بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
kiss in the ring
بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
inning
گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
quibble
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbles
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbling
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
to play fair
مردانه و سر راست معامله کردن یا بازی کردن
quibbled
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
harlepuinade
نمایش لال بازی ودلقک بازی
charlatanic
امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
crampet game
بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
actuble
بازی کردن
moved
بازی کردن
move
بازی کردن
rink
یخ بازی کردن
twiddle
بازی کردن
play
رل بازی کردن
playact
رل بازی کردن
twiddling
بازی کردن
moves
بازی کردن
headwork
با سر بازی کردن
twiddles
بازی کردن
rinks
یخ بازی کردن
play
بازی کردن
twiddled
بازی کردن
played
رل بازی کردن
bump
بازی کردن
playing
رل بازی کردن
toy
بازی کردن
toys
بازی کردن
play-acts
بازی کردن
play-acting
بازی کردن
play-acted
بازی کردن
plays
بازی کردن
play-act
بازی کردن
miscast
بد بازی کردن
plays
رل بازی کردن
playing
بازی کردن
gallant
زن بازی کردن
To be acting. To put it on .
رل بازی کردن
played
بازی کردن
foxes
روباه بازی کردن تزویر کردن
foxing
روباه بازی کردن تزویر کردن
fox
روباه بازی کردن تزویر کردن
playing
تفریح بازی کردن
play fair
مردانه بازی کردن
play out
تا اخر بازی کردن
card
ورق بازی کردن
cards
ورق بازی کردن
personify
رل دیگری بازی کردن
spoofs
حقه بازی کردن
spoof
حقه بازی کردن
play
تفریح بازی کردن
skis
اسکی بازی کردن
skied
اسکی بازی کردن
ski
اسکی بازی کردن
equivocates
زبان بازی کردن
prevaricates
زبان بازی کردن
prevaricated
زبان بازی کردن
prevaricate
زبان بازی کردن
to look oneself again
پشم بازی کردن
equivocating
زبان بازی کردن
to fly a kite
سفته بازی کردن
gamble
سفته بازی کردن
gambled
سفته بازی کردن
personifies
رل دیگری بازی کردن
personified
رل دیگری بازی کردن
played
تفریح بازی کردن
skate
اسکیت بازی کردن
prevaricating
زبان بازی کردن
plays
تفریح بازی کردن
to skip rope
بند بازی کردن
to play football
فوتبال بازی کردن
to play soccer
فوتبال بازی کردن
misplay
ناشیانه بازی کردن
personifying
رل دیگری بازی کردن
skates
اسکیت بازی کردن
equivocate
زبان بازی کردن
equivocated
زبان بازی کردن
mountebanks
حقه بازی کردن
mountebank
حقه بازی کردن
palter
زبان بازی کردن
gambles
سفته بازی کردن
shinney
شینی بازی کردن
war game
بازی جنگ کردن
skated
اسکیت بازی کردن
yo-yos
یویو بازی کردن
tricked
حقه بازی کردن
yo-yo
یویو بازی کردن
drabber
جنده بازی کردن
bowls
باتوپ بازی کردن
fornicating
: فاحشه بازی کردن
trick
حقه بازی کردن
drab
جنده بازی کردن
criminal court
عشق بازی کردن
court
عشق بازی کردن
fornicates
: فاحشه بازی کردن
to bill and coo
بوسه بازی کردن
To play cards .
ورق بازی کردن
shinny
شینی بازی کردن
showboat
نمایشی بازی کردن
left-handed
با دست چپ بازی کردن
drabbest
جنده بازی کردن
tricking
حقه بازی کردن
to play ball
توپ بازی کردن
to play at chess
شطرنج بازی کردن
to play marbles
مهره بازی کردن
fornicate
: فاحشه بازی کردن
fornicated
: فاحشه بازی کردن
spars
مشت بازی کردن
thimblerig
شعبده بازی کردن
favouritism
پارتی بازی کردن
piddle
باخوراک بازی کردن
bowl
باتوپ بازی کردن
start up
<idiom>
بازی را شروع کردن
to make love
عشق بازی کردن
flimflam
حقه بازی کردن
taw
تیله بازی کردن
to play for love
سر هیچ بازی کردن
fence
شمشیر بازی کردن
fences
شمشیر بازی کردن
piddled
باخوراک بازی کردن
piddles
باخوراک بازی کردن
spar
مشت بازی کردن
kite
سفته بازی کردن
kites
سفته بازی کردن
sparred
مشت بازی کردن
legit
نمایش مجاز تاتر مجاز
sewsaw
الله کلنگ بازی کردن
performs
بازی کردن نمایش دادن
fowling
روبه بازی یادوروئی کردن
to play at d.
تخته نرد بازی کردن
warm up
دست گرمی بازی کردن
game
سرگرمی دوربازی بازی کردن
performed
بازی کردن نمایش دادن
romp
با جیغ وداد بازی کردن
carpetbag
سیاست بازی ودغلکاری کردن
To play (trifle) with someones feeling.
با احساسات کسی بازی کردن
see-sawed
الا کلنگ بازی کردن
see-sawing
الا کلنگ بازی کردن
to play square
راست وحسینی بازی کردن
see-saws
الا کلنگ بازی کردن
to toy with one's food
با غذای خود بازی کردن
to play computer games
بازی های کامپیوتری کردن
romping
با جیغ وداد بازی کردن
romped
با جیغ وداد بازی کردن
to play for love
تفریحی یا عشقی بازی کردن
to spar at each other
باهم مشت بازی کردن
romps
با جیغ وداد بازی کردن
to pay at addor even
بازی طاق یا جفت کردن
see-saw
الا کلنگ بازی کردن
teeters
الله کلنگ بازی کردن
speculates
احتکارکردن سفته بازی کردن
speculated
احتکارکردن سفته بازی کردن
speculate
احتکارکردن سفته بازی کردن
sport
نمایش تفریحی بازی کردن
wenches
فاحشه دختر بازی کردن
wench
فاحشه دختر بازی کردن
sports
نمایش تفریحی بازی کردن
play cat and mouse with someone
<idiom>
موش و گربه بازی کردن
to play up
درست و حسابی بازی کردن
philander
زن بازی کردن دنبال زن افتادن
warm up
<idiom>
گرم کردن (برای بازی)
acted
بازی کردن نمایش دادن
act
بازی کردن نمایش دادن
speculating
احتکارکردن سفته بازی کردن
teeter
الله کلنگ بازی کردن
perform
بازی کردن نمایش دادن
teetering
الله کلنگ بازی کردن
footle
لودگی یا بازی کردن پایگکوبی
teetered
الله کلنگ بازی کردن
To spend recklessly ( prodigally ) .
گشاد بازی کردن ( ولخرجی )
sported
نمایش تفریحی بازی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com