English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (38 milliseconds)
English Persian
practise or tice دنبال کردن مشق دادن
Search result with all words
pursue تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursued تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursues تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursuing تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
Other Matches
course :دنبال کردن
coursed :دنبال کردن
courses :دنبال کردن
pursuing دنبال کردن
traces دنبال کردن
pursues دنبال کردن
pursued دنبال کردن
reopens دنبال کردن
traced دنبال کردن
give chase دنبال کردن
dog دنبال کردن
dogging دنبال کردن
dogs دنبال کردن
reopening دنبال کردن
reopened دنبال کردن
reopen دنبال کردن
chase دنبال کردن
chased دنبال کردن
to give chase دنبال کردن
chases دنبال کردن
chasing دنبال کردن
trace دنبال کردن
pursue دنبال کردن
tracked دنبال کردن
continues دنبال کردن
track دنبال کردن
continue دنبال کردن
tracks دنبال کردن
dog مثل سگ دنبال کردن
dogging مثل سگ دنبال کردن
dogs مثل سگ دنبال کردن
stick with <idiom> دنبال کردن کاری
To be on someone trail. To trace someone. رد کسی را دنبال کردن
To follow up (trace) a matter (case). موضوعی را دنبال کردن
hunt down دنبال کردن و گرفتن
to pursue a plan نقشهای را دنبال کردن
careerism دنبال کردن شغل
run close سخت دنبال کردن
to hang on the rear برای حمله دنبال کردن
philander زن بازی کردن دنبال زن افتادن
follow out اخذ نتیجه دنبال کردن
tracks دنبال کردن یک مسیر به درستی
to run any one hard کسیرا سخت دنبال کردن
tracked دنبال کردن یک مسیر به درستی
track دنبال کردن یک مسیر به درستی
follow پیچ دادن به بالای گوی بیلیاردکه گوی اصلی به دنبال گوی هدف می رود
follows پیچ دادن به بالای گوی بیلیاردکه گوی اصلی به دنبال گوی هدف می رود
followed پیچ دادن به بالای گوی بیلیاردکه گوی اصلی به دنبال گوی هدف می رود
to keep at some work د رکاری پافشاری کردن دنبال کاریراگرفتن
reoccupy دنبال کردن دوباره بدست اوردن
rungs تااخرین نفس دنبال کردن مندرس
run down تااخرین نفس دنبال کردن مندرس
run-down تااخرین نفس دنبال کردن مندرس
follow through چیزی را تا اخر دنبال کردن بانجام رسانی
canvassed مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
follow up رده پشتیبان دنباله دنبال کردن دشمن
canvasses مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvassing مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvass مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
rompish مایل به بازی کردن با جیغ وداد و دنبال هم دویدن
rompy مایل به بازی کردن با جیغ وداد و دنبال هم دویدن
chased دنبال کردن شکار کردن
chace دنبال کردن شکار کردن
follows متابعت کردن دنبال کردن
follow متابعت کردن دنبال کردن
chases دنبال کردن شکار کردن
chasing دنبال کردن شکار کردن
chase دنبال کردن شکار کردن
followed متابعت کردن دنبال کردن
prosecutes دنبال کردن پیگرد کردن
prosecute دنبال کردن پیگرد کردن
prosecuting دنبال کردن پیگرد کردن
prosecuted دنبال کردن پیگرد کردن
salami technique کلاه برداری کامپیوتری توسط تراکنشهای جدا وکوچک که دنبال کردن آنها وتشخیص آنها مشکل است
disciplines نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
see about (something) <idiom> دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
fail سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
fails سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
failed سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
to depict somebody or something [as something] کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
persistence مدت زمان یک CRT یک تصویر را نمایش میدهد پس از توقف دنبال کردن مسیر اشعه تصویر روی صفحه نمایش
conducted هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
pursuit تعقیب تعقیب کردن دنبال کردن
pursuits تعقیب تعقیب کردن دنبال کردن
to picture شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
philanderer زن دنبال کن
dangler دنبال رو
player [American E] زن دنبال کن
rearing دنبال
philanderers زن دنبال کن
pursuit دنبال
reared دنبال
pursuits دنبال
in the wake of در دنبال
rear دنبال
pope's nose دنبال چه
pickup artist زن دنبال کن
pick-up artist زن دنبال کن
rears دنبال
parsmip nose دنبال چه
attachment دنبال
tracker دنبال کننده
trackers دنبال کننده
chaser دنبال کننده
chasers دنبال کننده
He is looking for trouble. دنبال شر می گردد
tandom connection اتصال دنبال هم
pursuant دنبال کننده
graph follower دنبال گر گراف
What are you looking for ? دنبال چی؟ می گردی ؟
continuator دنبال کننده
roil دنبال هم دویدن
ask for trouble <idiom> دنبال دردسر گشتن
tows دنبال خود کشیدن
pound the pavement <idiom> دنبال کار گشتن
attending از دنبال امدن منتظرشدن
attend از دنبال امدن منتظرشدن
let sleeping dogs lie <idiom> [دنبال دردسر نگرد]
tow دنبال خود کشیدن
hitch one's wagon to a star <idiom> دنبال هدف رفتن
to follow ones nose دنبال قسمت خودرفتن
follow the ball دنبال توپ فرستادن
look (someone) up <idiom> به دنبال کسی گشتن
phliander دنبال زنی افتادن
to run on chapters فصل ها را دنبال هم انداختن
tagger تنکه دنبال کننده
attends از دنبال امدن منتظرشدن
One must let sleeping dogs lie. دنبال شر نباید رفت
follow in one's footsteps (tracks) <idiom> دنبال روی دیگری
pursuit of happiness به دنبال رضایت خاطر [خرسندی]
I sent him on an errand. اورا دنبال یک کاری فرستادم
fool's errand فرستادن دنبال نخود سیاه
look (something) up <idiom> به دنبال کلمهای (دردیکشنری)گشتن
to always look for things to find fault with همیشه دنبال یک ایرادی گشتن
sink one's teeth into <idiom> با جدیت دنبال کاری رفتن
fool's errands فرستادن دنبال نخود سیاه
to pursue pleasure دنبال خوش گذرانی رفتن
To go about ones business. دنبال کار خود رفتن
I'll look into the matter. من موضوع را دنبال خواهم کرد.
career women زنی که حرفهی بخصوصی را دنبال میکند
We are hunting for a vacant flat. دربدر دنبال آپارتمان خالی می گردیم
career woman زنی که حرفهی بخصوصی را دنبال میکند
backing up the wrong tree <idiom> [دنبال چیزی در جای اشتباهی گشتن]
I am looking for work ( ajob). دارم دنبال کار( شغل ) می گردم
The dinner will be followed by a concert. به دنبال شام کنسرتی اجرا می شود.
entrain اهسته دنبال کسی رفتن بقطار
the police are on his track مامورین شهربانی اورا دنبال می کنند
To fetch and varry for someone . دنبال خرده فرمایش های کسی رفتن
bargain hunter کسی که دنبال قیمت خیلی ارزان می گردد.
to be after somebody پی [دنبال] کسی رفتن [برای کیفری مجازاتی]
to search [for] [someone] دنبال [کسی] گشتن [ برای مثال پلیس]
column ردیف کشتیهای مسافربری که به دنبال هم حرکت می کنند
columns ردیف کشتیهای مسافربری که به دنبال هم حرکت می کنند
gaze hound تازی که بیشتر با چشم دنبال شکار می رود تا با بو
They are openly seeking his being sacked. آنها آشکارا به دنبال اخراج شدن او هستند.
lay deacon شماسی که پیشه غیر روحانی را دنبال میکند
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
functions کد دسوردهی به کامپیوتر که در آن تابع یا شاخهای از برنامه دنبال میشود
coach dog یکجورسگ که برای رفتن دنبال درشکه تربیت میکنند
fetched سیگنالی که مراحل CPU را تا حلقه بازیابی دنبال میکند
functioned کد دسوردهی به کامپیوتر که در آن تابع یا شاخهای از برنامه دنبال میشود
fetches سیگنالی که مراحل CPU را تا حلقه بازیابی دنبال میکند
function کد دسوردهی به کامپیوتر که در آن تابع یا شاخهای از برنامه دنبال میشود
fetch سیگنالی که مراحل CPU را تا حلقه بازیابی دنبال میکند
He sought, if without much success, a social policy. او به دنبال، اگر بدون کامیابی، سیاستی اجتماعی بود.
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
pot boiler کار ادبی یا صنعتی که تنهابرای نان دراوردن دنبال شود
pot-boiler کار ادبی یا صنعتی که تنهابرای نان دراوردن دنبال شود
pot-boilers کار ادبی یا صنعتی که تنهابرای نان دراوردن دنبال شود
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
illegal دستور یا فرآیندی که پروتکل سیستم کامپیوتری یا قواعد زبان را دنبال نمیکند
paths لیست زیر دایرکتوریها که سیستم عامل باید دنبال فایل نامدار بگردد
path لیست زیر دایرکتوریها که سیستم عامل باید دنبال فایل نامدار بگردد
sea anchor وسیله هرمی شکل یا چتربرزنتی که به دنبال قایق بسته میشود تاباد مانع تغییرمسیرنشود
finds برنامه کمکی در ویندوز که در همه دیسکها دنبال یک فایل یا پوشه یا کامپیوتر مشخص می گردد
find برنامه کمکی در ویندوز که در همه دیسکها دنبال یک فایل یا پوشه یا کامپیوتر مشخص می گردد
design پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
designs پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
interrupting به وقفه پاسخ داده میشود و پس سیستم وضعیتهای حفظ شده را به حالت طبیعی دنبال میکند
interrupt به وقفه پاسخ داده میشود و پس سیستم وضعیتهای حفظ شده را به حالت طبیعی دنبال میکند
interrupts به وقفه پاسخ داده میشود و پس سیستم وضعیتهای حفظ شده را به حالت طبیعی دنبال میکند
scalar نوع داده حاوی دادههای مجزا که قابل پیش بینی هستندو رشتهای را دنبال می کنند
institutionalizing در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
collimate موازی قرار دادن لوله و هدف میزان کردن تعدیل کردن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com