Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
latest finish time
دیرترین زمان ختم یک فعالیت
Other Matches
latest event time
دیرترین زمان وقوع یک واقعه
latest event time
دیرترین زمانیکه تا ان زمان یک واقعه میتواند اتفاق بیافتد بدون انکه مدت اجرای پروژه طولانی تر گردد
activity time
زمان هر فعالیت
biological half time
زمان فعالیت یک عامل میکروبی
early finish
زودترین زمان ختم یک فعالیت
early start
زودترین زمان شروع یک فعالیت
biological half time
زمان امکان فعالیت عامل میکربی
duration
براوردی از زمان لازم جهت انجام یک فعالیت
resource leveling
زمان بندی فعالیت ها بازمان شناور به منطور بهینه سازی بهره گیری از منابع
half life period
مدت زمان لازم برای فعالیت یک ماده رادیواکتیو است که به نصف مقدار اولیه خود کاهش یابد
line haul
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
caches
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
realtime
زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuits
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuit
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time
یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
access time
کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM
فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
references
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
presented
زمان حاضر زمان حال
arrivals
زمان حضور زمان رسیدن
presenting
زمان حاضر زمان حال
presents
زمان حاضر زمان حال
response time
زمان جواب زمان پاسخگویی
arrival
زمان حضور زمان رسیدن
seek time
زمان جستجو زمان طلب
present
زمان حاضر زمان حال
read time
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty
زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
exercise
فعالیت
actuality
فعالیت
exercised
فعالیت
exercises
فعالیت
stirs
فعالیت
stirrings
فعالیت
stirred
فعالیت
activity
فعالیت
acting
فعالیت
activities
فعالیت
stir
فعالیت
functioned
فعالیت
functions
فعالیت
function
فعالیت
activation
فعالیت
activeness
فعالیت
reactivation
فعالیت مجدد
critical activity
فعالیت بحرانی
activity ratio
نسبت فعالیت
activity rate
نرخ فعالیت
activity light
چراغ فعالیت
random activity
فعالیت تصادفی
activity of soil
فعالیت خاک
activity quotient
بهر فعالیت
activity cycle
چرخه فعالیت
somatotonia
فعالیت گرایی
publicity drive
فعالیت تبلیغاتی
activity coefficient
ضریب فعالیت
activity chart
نمودار فعالیت
inactivity
عدم فعالیت
activation
به فعالیت دراوردن
activity analysis
تحلیل فعالیت
activity wheel
گردونه فعالیت
activity drive
سائق فعالیت
auxiliary activity
فعالیت فرعی
somatotonic
فعالیت گرا
turn over
عایدی فعالیت
on stream
درحال فعالیت
operant
فعالیت کننده
activating
به فعالیت پرداختن
politicking
فعالیت سیاسی
business activity
فعالیت بازرگانی
operating level
سطح فعالیت
advertising campaign
فعالیت تبلیغاتی
activated
به فعالیت پرداختن
operational environment
محیط فعالیت
activates
به فعالیت پرداختن
event
عمل یا فعالیت
optical activity
فعالیت نوری
low activity
فعالیت پایین
inaction
بدون فعالیت
off year
سال کم فعالیت
hey day
روز پر فعالیت
ventured
فعالیت اقتصادی
events
عمل یا فعالیت
venturing
فعالیت اقتصادی
cerebration
فعالیت مغزی
activate
به فعالیت پرداختن
ventures
فعالیت اقتصادی
venture
فعالیت اقتصادی
forms
سابقه فعالیت اسب
slumped
کاهش فعالیت رکود
activity sampling
نمونه گیری از فعالیت
muzzling
مانع فعالیت شدن
orbit
دور حدود فعالیت
byway
کار یا فعالیت جنبی
business cycle
دور فعالیت بازرگانی
orbited
دور حدود فعالیت
background
فعالیت ارتباط دادهای
backgrounds
فعالیت ارتباط دادهای
slumping
کاهش فعالیت رکود
slumps
کاهش فعالیت رکود
efficiency
فعالیت مفید بازده
electioneer
فعالیت انتخاباتی کردن
activity group therapy
درمان با فعالیت گروهی
class i activity
فعالیت امادی طبقه 1
byways
کار یا فعالیت جنبی
muzzles
مانع فعالیت شدن
muzzle
مانع فعالیت شدن
deactivating group
گروه کم کننده فعالیت
spheres
مرتبه حدود فعالیت
class ii activity
فعالیت امادی طبقه 2
form
سابقه فعالیت اسب
formed
سابقه فعالیت اسب
slump
کاهش فعالیت رکود
self activity
فعالیت خود بخود
gross motor activity
فعالیت حرکت عمده
seismism
فعالیت لزرشی وارتعاشی
sphere
مرتبه حدود فعالیت
pickup
تجدید فعالیت چیدن
trade cycle
دوره فعالیت تجاری
in the swim
<idiom>
درکاری فعالیت داشتن
keep the ball rolling
<idiom>
اجازه فعالیت دادن
file activity ratio
نسبت فعالیت پرونده
muzzled
مانع فعالیت شدن
orbits
دور حدود فعالیت
time
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
timed
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule
جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
scope for one's energies
میدان برای ابراز فعالیت
extra-curricular
فعالیت جنسی خارج از ازدواج
abuzz
<adj.>
پر از سرو صدا، فعالیت و هیجان
biogenic
محصول فعالیت موجودات زنده
activation
کنش ور سازی ایجاد فعالیت
activating effect of functional group
گروه زیاد کننده فعالیت
work in
با فعالیت و کوشش راه بازکردن
force activity designator
شماره ترتیب فعالیت یکان
gastrovascular
دارای فعالیت درمعده ورگها
hyperactive
دارای فعالیت بیش ازاندازه
precipitance
شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
take the bull by the horns
<idiom>
چند نوع فعالیت داشتن
activity designator
شاخص فعالیت یکان یا قسمت
to work at a high pressure
با فشار یا فعالیت زیاد کارکردن
hyperthyroid
ازدیاد فعالیت غذه درقی
precipitancy
شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
imprescriptible
وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
unemployment compensation
پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
equation of time
خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
execution
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
clip someone's wings
<idiom>
محدود کردن فعالیت یاامکانات شخصی
pyroclastic
تشکیل شده در اثر فعالیت اتشفشانی
home range
جای محدود برای فعالیت حیوانات
pyrochemical
وابسته به فعالیت شیمیایی درگرمای زیاد
thermodynamics
مبحث فعالیت مکانیکی ورابطه ان باحرارت
hardball
فعالیت سخت و عاری از ملاحظه و مروت
loom time
مدت زمان بافت
[از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
euthenics
مبجث رفاه و زندگی برای فعالیت صحیح
dies non
روزی که فعالیت اقتصادی دران انجام نگیرد
cerebrate
فعالیت مغزی را نشان دادن فکر کردن
canvass
برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvassed
برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
academia
حیطه ای از فعالیت ها و کار مرتبط با تحصیل در دانشگاه
canvasses
برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
dog days
چله تابستان دوران رکود و عدم فعالیت
to phase out their activities
فعالیت های خود را به تدریج قطع کردن
canvassing
برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
depressant
دژم ساز عامل کاهش دهنده فعالیت بدنی
production cycle
زمان یا دوره بافت یک فرش
[این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period
زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
downtime
پریودی که تجهیزات موردنظردراثر نقص فنی از فعالیت بازمانده است
parabiosis
برگشت ووقفه فعالیت حیاتی موجود فرونشستگی احساسات یافعالیت
Appetite comes with eating.
<proverb>
با پیش رفت فعالیت تمایل افزایش می یابد.
[ضرب المثل]
frequencies
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequency
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
front de liberation national
فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
hands on
تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
hands-on
تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
splits
زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
free float
مدت زمانی که یک فعالیت را میتوان به تعویق انداخت بدون اینکه در سایرفعالیتها اثر کند
academe
فعالیت هایی که اساتید دانشگاهی انجام می دهند نظیر نوشتن مقاله، تدریس و غیره
cryptoperiod
زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
early time
زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
short cycle annealing
سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
tenses
زمان فعل تصریف زمان فعل
tenser
زمان فعل تصریف زمان فعل
tensing
زمان فعل تصریف زمان فعل
tense
زمان فعل تصریف زمان فعل
tensed
زمان فعل تصریف زمان فعل
tensest
زمان فعل تصریف زمان فعل
suppression
خنثی کردن یک یکان از نظر اتش یا فعالیت سرکوبی اتش
pilot method
عمل ازمایش سیستم کامپیوتری در یک ناحیه بجای ازمایش ان در محدوده گستردهای از فعالیت ها
counter air
عملیات ضدهواپیمایی عملیات ضد فعالیت هوایی دشمن
angular velocity sight
زمان سنج رهایی بمب دوربین زمان سنج زاویه رهایی بمب
hub
(وسط چرخ که اغلب بلبرینگ دارد و روی محور یا آسه می چرخد) توپی، چرخمیان، ناف، (مرکز فعالیت یا اهمیت یا توجه و غیره) کانون، قلبگاه، میانگاه، توپی چر، قطب
league of nations
تاسیس جهانی مشهور که بین دو جنگ جهانی فعالیت داشت و درواقع مقدمهای بود برای تشکیل سازمان ملل متحد
dynamically
نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com