Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 97 (6 milliseconds)
English
Persian
tactics
رهبری ماهرانه
Other Matches
subtle
ماهرانه
nattily
ماهرانه
adeptly
ماهرانه
aptly
ماهرانه
skilfully
ماهرانه
skifully
ماهرانه
subtler
ماهرانه
subtlest
ماهرانه
masterly
ماهرانه
proficiently
ماهرانه
handily
ماهرانه
artfully
ماهرانه
tactically
ماهر ماهرانه
tactical
ماهر ماهرانه
hard sell
فروش ماهرانه
skillful Šetc
با مهارت ماهرانه
artful
ماهرانه صنعتی
facilely
به نرمی ماهرانه
workmanlike
استادانه ماهرانه
workmanly
ایستادانه ماهرانه
pour it on thick
<idiom>
ماهرانه چاپلوسی کردن از
finesse
ضربه فریف و ماهرانه
pass
گذراندن ماهرانه گاو از کنارگاوباز با حرکت شنل
passed
گذراندن ماهرانه گاو از کنارگاوباز با حرکت شنل
passes
گذراندن ماهرانه گاو از کنارگاوباز با حرکت شنل
pase
گذراندن ماهرانه گاو از کنارگاوباز با حرکت شنل
play
شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
played
شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
playing
شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
plays
شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
headship
رهبری
leadoff
رهبری
leadership
رهبری
conduction
رهبری
headships
رهبری
pacemaking
رهبری
steers
رهبری
steered
رهبری
aims
رهبری
aimed
رهبری
aim
رهبری
steer
رهبری
lead
رهبری
direction
رهبری
leads
رهبری
directs
رهبری کردن
lead
: راهنمایی رهبری
democratic leadership
رهبری مردمی
conduce
رهبری کردن
apostolate
رسالت رهبری
administers
رهبری کردن
administering
رهبری کردن
administered
رهبری کردن
direct
رهبری کردن
lead
رهبری کردن
leads
: راهنمایی رهبری
leads
رهبری کردن
steering committee
کمیته رهبری
shapherd
رهبری کردن
price leadership
رهبری قیمت
precentorship
رهبری سرایندگان
administer
رهبری کردن
guidance
راهنما رهبری
directed
رهبری کردن
democratic leadership
رهبری دموکراتیک
direction
هدایت رهبری
lead
رهبری کردن راهنمایی
leads
رهبری کردن راهنمایی
coached
رهبری عملیات ورزشی را کردن
conduct
انتقال دادن رهبری کردن
conducts
انتقال دادن رهبری کردن
coaches
رهبری عملیات ورزشی را کردن
head
ریاست داشتن بر رهبری کردن
conducting
انتقال دادن رهبری کردن
coach
رهبری عملیات ورزشی را کردن
conducted
انتقال دادن رهبری کردن
spearheads
هر چیز نوک تیز رهبری کردن
spearheading
هر چیز نوک تیز رهبری کردن
spearheaded
هر چیز نوک تیز رهبری کردن
spearhead
هر چیز نوک تیز رهبری کردن
quarterbacks
بازیگری که توپ را میگیرد وبازی را رهبری میکند
point four
رهبری این گونه ممالک را به دست گیرد
quarterback
بازیگری که توپ را میگیرد وبازی را رهبری میکند
tactics
دانش فرماندهی در صحنه جنگ طرق و وسائل و طرحهای ماهرانهای که جهت وصول به هدف به کار گرفته میشود رویه ماهرانه
monetary school
مکتب اقتصادی تحت رهبری میلتون فریدمن که معتقد به کارائی بیشترسیاست پولی نسبت به سیاست مالی در اقتصاد است
farmgate type operations
رهبری اموزش و عملیات نیروی هوایی یک کشور تامرحله عملیات جنگی
pilot
رهبری کردن خلبانی کردن
conducting
رفتار کردن رهبری کردن
leadoff
عزیمت کردن رهبری کردن
head
رهبری کردن مقاومت کردن
conduct
رفتار کردن رهبری کردن
conducts
رفتار کردن رهبری کردن
conducted
رفتار کردن رهبری کردن
undirected
رهبری نشده راهنمایی نشده
pilots
رهبری کردن خلبانی کردن
piloted
رهبری کردن خلبانی کردن
Recent search history
Search history is
off
.
Activate
✘ Close
✘
ض
ص
ث
ق
ف
غ
ع
ه
خ
ح
ج
چ
◀—
ش
س
ئ
ی
ب
ل
أ
آ
ا
ت
ن
م
ک
گ
[]
ظ
ط
ژ
ز
ر
ذ
د
پ
ؤ
و
ء
.
!
؟
()
نیم فاصله
Space
نیم فاصله
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com
Close
Previous
Next
Loading...