Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
English
Persian
strike root
ریشه کردن گرفتن
Other Matches
radicate
ریشه گرفتن ریشه دار شدن
to strike root
ریشه گرفتن ریشه دواندن
to take root
ریشه گرفتن ریشه دوانیدن
roots
ریشه گرفتن
root
ریشه گرفتن
to extract a root
ریشه گرفتن
[ریاضی]
root
از عددی ریشه گرفتن
roots
از عددی ریشه گرفتن
to take the n-th root
ریشه
[ان]
ام یک عدد را گرفتن
[ریاضی]
rhizogenic
تولید کننده ریشه ریشه اور
rhizogenetic
تولید کننده ریشه ریشه اور
root up
ریشه کن کردن
irradicate
ریشه کن کردن
eradicating
ریشه کن کردن
uprooted
ریشه کن کردن
to pull up by the roots
ریشه کن کردن
uprooting
ریشه کن کردن
roots
ریشه کن کردن
root
ریشه کن کردن
to take root
ریشه کردن
uproots
ریشه کن کردن
eradication
ریشه کن کردن
uproot
ریشه کن کردن
root out
ریشه کن کردن
to root up
ریشه کن کردن
radicate
ریشه دار کردن
roots
ریشه دار کردن
to strike root
ریشه کردن پابرجاشدن
root
ریشه دار کردن
stemming
ریشه لغت قطع کردن
stems
ریشه لغت قطع کردن
extirpate
ریشه کن کردن ازبین بردن
stem
ریشه لغت قطع کردن
stemmed
ریشه لغت قطع کردن
faggot
ریشه کردن حاشیه پارچه
faggots
ریشه کردن حاشیه پارچه
fagot
ریشه کردن حاشیه پارچه
Remove something root and branch.
چیزی را از ریشه وبن نابود کردن
diachrony
تحلیل کلمات و پیدا کردن منشاء و ریشه انها
cunclude
تحلیل کلمات و پیدا کردن منشاء و ریشه انها
plaiting
[نوعی گیس بافی برای اتمام ریشه ها، در این روش که برای اتمام ریشه های فرش بکار می رود، جای آزاد گذاشتن نخ های چله آنرا بصورت اریبی دوتا دوتا یا بیشتر از لابلای یکدیگر رد کرده و نخ ها بسته به نظر آید.]
married under a contract unlimited perio
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
inflames
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflame
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflaming
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
seizes
ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seize
ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seized
ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
fog
تیره کردن مه گرفتن
fogs
تیره کردن مه گرفتن
educe
گرفتن استخراج کردن
abalienate
منتقل کردن پس گرفتن
surrendered
پس گرفتن و تبدیل کردن
surrenders
پس گرفتن و تبدیل کردن
embrace
در بر گرفتن بغل کردن
embraced
در بر گرفتن بغل کردن
to fill up
گرفتن تکمیل کردن
obtains
گرفتن یا دریافت کردن
obtains
فراهم کردن گرفتن
to smell out
گرفتن وپیدا کردن
obtained
گرفتن یا دریافت کردن
embracing
در بر گرفتن بغل کردن
obtained
فراهم کردن گرفتن
obtain
گرفتن یا دریافت کردن
bevel
پخ کردن لبه گرفتن
obtain
فراهم کردن گرفتن
surrender
پس گرفتن و تبدیل کردن
circled
گرفتن احاطه کردن
circles
گرفتن احاطه کردن
circle
گرفتن احاطه کردن
hunt down
دنبال کردن و گرفتن
circling
گرفتن احاطه کردن
holds
جا گرفتن تصرف کردن
hold
جا گرفتن تصرف کردن
engage
گرفتن استخدام کردن
engages
گرفتن استخدام کردن
embraces
در بر گرفتن بغل کردن
to take medical advice
دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
passed
سبقت گرفتن از خطور کردن
passes
سبقت گرفتن از خطور کردن
ingurgitate
فرا گرفتن زیاد پر کردن
secures
تصرف کردن گرفتن هدف
pass
سبقت گرفتن از خطور کردن
hugs
بغل کردن محکم گرفتن
resign
کناره گرفتن تفویض کردن
embed
دور گرفتن جاسازی کردن
holds
دریافت کردن گرفتن توقف
bath
ابتنی کردن حمام گرفتن
bathed
ابتنی کردن حمام گرفتن
gather
نتیجه گرفتن استباط کردن
hold
دریافت کردن گرفتن توقف
gathered
نتیجه گرفتن استباط کردن
overlie
قرار گرفتن خفه کردن
borrows
وام گرفتن اقتباس کردن
finest
جریمه گرفتن از صاف کردن
fined
جریمه گرفتن از صاف کردن
fine
جریمه گرفتن از صاف کردن
frame
چارچوب گرفتن طرح کردن
hugging
بغل کردن محکم گرفتن
hugged
بغل کردن محکم گرفتن
wail
ناله کردن ماتم گرفتن
wailed
ناله کردن ماتم گرفتن
wailing
ناله کردن ماتم گرفتن
wails
ناله کردن ماتم گرفتن
conclude
نتیجه گرفتن استنتاج کردن
concludes
نتیجه گرفتن استنتاج کردن
rises
ترقی کردن سرچشمه گرفتن
rise
ترقی کردن سرچشمه گرفتن
stack up
جمع کردن اندازه گرفتن
follow through
گرفتن زه پس از رها کردن تیر
jests
ببازی گرفتن شوخی کردن
borrow
وام گرفتن اقتباس کردن
jest
ببازی گرفتن شوخی کردن
secure
تصرف کردن گرفتن هدف
hug
بغل کردن محکم گرفتن
employs
مشغول کردن بکار گرفتن
employing
مشغول کردن بکار گرفتن
employed
مشغول کردن بکار گرفتن
employ
مشغول کردن بکار گرفتن
borrowed
وام گرفتن اقتباس کردن
embeds
دور گرفتن جاسازی کردن
take on
گرفتن کارگر هیاهو کردن
run down
<idiom>
انتقاد کردن ،ایراد گرفتن
to get to
شروع کردن دست گرفتن
occupy
مشغول کردن به کار گرفتن
mourned
ماتم گرفتن گریه کردن
to set a
اندازه گرفتن باطل کردن
to go to school to
یاد گرفتن یا تقلید کردن از
to release for a ransom
با گرفتن فدیه ازاد کردن
mourns
ماتم گرفتن گریه کردن
occupies
مشغول کردن به کار گرفتن
occupying
مشغول کردن به کار گرفتن
to run over
مرور کردن زیر گرفتن
resigns
کناره گرفتن تفویض کردن
to split the difference
میانه را گرفتن مصالحه کردن
mourn
ماتم گرفتن گریه کردن
early weaning
از شیر گرفتن زودرس شیرسوز کردن
getting
حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
to mediate a result
وسیله گرفتن نتیجهای فراهم کردن
boot
خراب کردن توپ هنگام گرفتن ان
titrate
عیارچیزی را معین کردن عیار گرفتن
takle
به قلاب اویزان کردن با چنگک گرفتن
overestimate
غلو کردن دست بالا گرفتن
To take an invevtory.
صورت برداری کردن ( موجودی گرفتن )
overestimated
غلو کردن دست بالا گرفتن
To pick up (to lose) the thread of conversation.
رشته سخن را بدست گرفتن ( گم کردن )
fuss
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
slurred
مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
overestimates
غلو کردن دست بالا گرفتن
track down a person
رد پای کسی را گرفتن و او رادستگیر کردن
slurring
مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
fussed
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
overestimating
غلو کردن دست بالا گرفتن
slurs
مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
slur
مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
gets
حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
fusses
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fussing
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
get
حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
appose
موردانتقاد و ایراد قرار گرفتن رسیدگی کردن
environ
دورزدن دورکسی یا چیزی را گرفتن محاصره کردن
throttle
جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
throttles
جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
question
موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
to bolt somebody out
[با قفل کردن]
جلوی راه کسی را گرفتن
questioned
موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
throttling
جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
throttled
جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
emplace
جا گذاشتن موضع گرفتن مستقر کردن یاشدن
questions
موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
gripping
طرز گرفتن وسیله گرفتن
grips
طرز گرفتن وسیله گرفتن
take in
<idiom>
زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
calebrate
جشن گرفتن عید گرفتن
clam
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
slag
کفه گرفتن تفاله گرفتن
clams
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
gripped
طرز گرفتن وسیله گرفتن
grip
طرز گرفتن وسیله گرفتن
to seal up
درز گرفتن کاغذ گرفتن
homoousian
از یک ریشه
cognate
هم ریشه
depth of face
ریشه
radicle
ریشه چه
fringes
ریشه
rhizogenous
ریشه زا
expansion scab
ریشه
rootlet
ریشه چه
fibreless
بی ریشه
rhizogenic
ریشه زا
fimbria
ریشه
radicals
ریشه
harl
ریشه
thrum
ریشه
fimbriation
ریشه
radical
ریشه
root
ریشه
paronymous
هم ریشه
harle
ریشه
radix
ریشه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com