English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English Persian
There is just no comparison between canned vegetables and fresh ones. سبزیجات کنسرو شده و سبزیجات تازه اصلا قابل مقایسه نیستند.
Other Matches
vegetables سبزیجات
greens سبزیجات
green stuff سبزیجات
green سبزیجات
greenest سبزیجات
pot herbs سبزیجات پختنی
herbs سبزیجات معطر
Vegetables dont agree (disagree)with me . سبزیجات به من نمی سازد
to cultivate vegetables زراعت کردن سبزیجات
verdure تازگی سبزیجات سبزی
julienne ابگوشت سبزیجات بریده شده
herb spice blend آمیخته ای از ادویه و سبزیجات معطر
pot liquor اب ته دیگ پس از پختن سبزیجات دران
olericulture سبزی فروشی فراوردن و نگاهداری سبزیجات
goulash نوعی غذا که با گوشت گاو یاگوساله و سبزیجات تهیه میشود
stops لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
stop لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
stopped لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
stopping لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
quercetin ماده رنگی کریسیتین [این رنگینه زرد از پوست درختان و بعضی سبزیجات استخراج می شود ولی طول عمر زیادی ندارد.]
hardest که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
harder که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
hard که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
burn notice علامت رمز برای نشان دادن اینکه یک نفر یا گروهی ازافراد قابل اعتماد نیستند
analogous قابل مقایسه
hidden فایلهای سیستم مهم که در لیست دایرکتوری نشان داده نمیشوند و توسط کاربر قابل خواندن نیستند
comparably بطور قابل مقایسه
incomparability غیر قابل مقایسه
to bear comparison with قابل مقایسه بودن با
to stand comparison with قابل مقایسه بودن با
comparable آنچه قابل مقایسه نیست
comparable قابل مقایسه مانند کردنی
On comparison, the Mercedes was the more reliable of the two cars. هنگام مقایسه دو خودرو، بنز قابل اطمینان تر بود.
dry cell battery باتری ای که قابل شارژ مجدد نیست مقایسه شودباRechergeable Battery
benchmarks نشانهای در اندیس که مهم است و قابل مقایسه با سایر نشانه هاست
benchmark نشانهای در اندیس که مهم است و قابل مقایسه با سایر نشانه هاست
fragmentation حافظه اختصاص یافته به چندین فایل که به بخشهای آزاد و کوچکتری تقسیم میشود و آن قدر کوچک هستند که قابل استفاده نیستند ولی کلا فضای زیادی اشغال می کنند
He's a good director but he doesn't bear [stand] comparison with Hitchcock. او [مرد ] کارگردان خوبی است اما او [مرد] قابل مقایسه با هیچکاک نیست.
This compares to the Mini models, which cost only 200 EUR. این قابل مقایسه است با مدل های مینی که قیمتشان فقط ۲۰۰ اویرو است.
to contrast [with] مقایسه کردن با [برابرکردن برای مقایسه]
new blood <idiom> جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن
enactory دربردارنده مقر رات) تازه برقرارکننده حقوق تازه
conserves کنسرو
conserve کنسرو
conserved کنسرو
forcemeat کنسرو
conserving کنسرو
tin fish ماهی کنسرو
put-up کنسرو کردن
tinned کنسرو شدن
put up کنسرو کردن
new coined تازه بنیاد تازه سکه زده
conserving کنسرو تهیه کردن
conserves کنسرو تهیه کردن
sardines ماهیهای کنسرو شده
conserved کنسرو تهیه کردن
conserve کنسرو تهیه کردن
newlywed تازه داماد تازه عروس
odd که ضریب دو نیستند
oddest که ضریب دو نیستند
odder که ضریب دو نیستند
cannery کارخانهای که گوشت ومیوه وغیره رادرقوطی کنسرو میکند
canneries کارخانهای که گوشت ومیوه وغیره رادرقوطی کنسرو میکند
hemiparasite انگلهایی که بیماری زا نیستند
no serious incidents حوادثی که وخیم نیستند
sync دو وسیله کاملاگ سنکرون نیستند
hobbledehoy کره اسبی که تازه بالغ شده ادم تازه بالغ
blurred تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
blurring تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
blurs تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
blur تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
by birth اصلا
cardinally اصلا"
no-no اصلا نه
mainly اصلا"
nix اصلا
possibly اصلا"
essentially اصلا"
ever- اصلا
materially اصلا"
fundamentally اصلا"
ever اصلا
to begin with اصلا
to start with اصلا
in no case اصلا
initially اصلا"
radically اصلا
on no account اصلا
originally اصلا"
none اصلا
starter's list فهرست اسبهاییکه واجدشرایط برای شرکت درمسابقه نیستند
Atari ST و از پردازنده هایی استفاده می کنند که سازگار با IBM PC نیستند
in the main بیشتر اصلا
why on earth اصلا چرا
generations زبان هایی که فاهر خوب برای کاربردارند و هوشمند نیستند
generation زبان هایی که فاهر خوب برای کاربردارند و هوشمند نیستند
by some means or other <adv.> هیچ چیز [اصلا]
It is ridicrlous . I t is a farce . اصلا" مسخره است
anything <adv.> هیچ چیز [اصلا]
He answered nothing. اصلا جواب نداد
he is of greek origin اصلا یونانی است
to not feel hungry [to not like having anything] اصلا اشتها نداشتن
overscan از دست دادن متن در پایان خط وقتی که کامپیوتر ومانیتور بدرستی با هم سازگار نیستند
I don't [ couldn't ] give a damn about it. <idiom> برایم اصلا مهم نیست.
It isn't anything like her. او [زن] اصلا همچنین رفتاری ندارد.
Nothing is further from my mind than marriage . اصلا" فکر ازدواج نیستم
Forget it . dont give it a thought . اصلا"فکرش راهم نکن
I didnt relize what was going on . اصلا" نفهمیدم چه خبر است
Money is no object at all . پول اصلا" مطرح نیست
There was absolutely no point in her going . رفتن او اصلا" موردی نداشت
to not give a toss about something [British E] برایشان اصلا مهم نباشد.
to not lift a finger <idiom> اصلا هیچ کاری نکردن
to not give a stuff about something [British E] برایشان اصلا مهم نباشد.
to not give a hoot in hell for something برایشان اصلا مهم نباشد.
not on any account اصلا روی هیچ حسابی
Such a thing does not exist at all . چنین چیزی اصلا" وجود ندارد
The suggestion didn't go down very well with our boss. کارفرما این پیشنهاد را اصلا نپذیرفت.
It is of no interest to me at all. من به این موضوع اصلا"علاقه ای ندارم
I don't give a fuck! [vulgar] <idiom> به ت.مم! [حرف رکیک و عامیانه] [اصلا اهمیت نمیدم]
it is of doubtful proveance معلوم نیست اصلا از کجا امده است
I don't give a monkey's (fart)! [vulgar] <idiom> به ت.مم! [حرف رکیک و عامیانه] [اصلا اهمیت نمیدم]
I don't give a damn shit! [vulgar] <idiom> به ت.مم! [حرف رکیک و عامیانه] [اصلا اهمیت نمیدم]
I don't give a shit! [vulgar] <idiom> به ت.مم! [حرف رکیک و عامیانه] [اصلا اهمیت نمیدم]
graphical user interface استفاده میکند و به نرم افزار امکان کنترل آسانتر میدهد. دستورات سیستم که لازم به نوشتن نیستند
without lifting a finger بدون اینکه اصلا کاری بکند [اصطلاح روزمره]
If this is your problem , it is no problem , it is no problem . اگر گرفتاریت فقط اینست که اصلا" گرفتاری نیست
to not give a shit about something برای چیزی اصلا مهم نباشد. [اصطلاح رکیک]
to not give a smeg about something [British E] برای چیزی اصلا مهم نباشد. [اصطلاح رکیک]
hot money منظورزمانی استکه مردم بدلیل نرخ تورم بالا مایل به نگهداری پول نیستند و انرا به کالاتبدیل میکنند
to not give a damn about something [somebody] برای چیزی [کسی] اصلا مهم نباشد. [اصطلاح روزمره]
things in action اموالی که بالفعل در تصرف شخصی نیستند ولی نسبت به ان ها حقی دارد ومیتواند از طریق طرح دعوی ان ها را مطالبه کند
off line وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
out of line جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
asynchronous ارسال داده بین وسایلی که مط ابق با ساعت نیستند و هر وقت آماده بودند ارسال می شوند
continuous ارسال داده سریع که در آن کلمات داده همزمان نیستند ولی به سرعت پشت سرهم می آیند
analogies مقایسه
resemblance مقایسه
collations مقایسه
collation مقایسه
datum line خط مقایسه
comparison مقایسه
comparisons مقایسه
analogy مقایسه
routines تعداد دستوراتی که کار مشخص را انجام می دهند ولی برنامه کامل نیستند, بخشی از یک برنامه هستند
routine تعداد دستوراتی که کار مشخص را انجام می دهند ولی برنامه کامل نیستند, بخشی از یک برنامه هستند
routinely تعداد دستوراتی که کار مشخص را انجام می دهند ولی برنامه کامل نیستند, بخشی از یک برنامه هستند
assimilatc مقایسه نمودن
comparing مقایسه کردن
compares مقایسه کردن
comparison operator عملگر مقایسه
incomparable غیرقابل مقایسه
cf مقایسه شود
comparator مقایسه کننده
incomparable مقایسه ناپذیر
compare مقایسه کردن
comparatively بطور مقایسه
contrasts مقایسه کردن
refrence مبنای مقایسه
compared مقایسه کردن
contrasting مقایسه کردن
contrasted مقایسه کردن
contrast مقایسه کردن
comparableness قابلیت مقایسه
comparisons روش مقایسه
logical comparison مقایسه منطقی
odd parity مقایسه فرد
frequency comparison مقایسه فرکانس
even parity مقایسه زوج
parity checking بازبینی مقایسه
parity error غلط مقایسه
to make comparisons مقایسه کردن
to draw comparisons مقایسه کردن
parity error خطای مقایسه
datum سطح مقایسه
no parity عدم مقایسه
comparison روش مقایسه
incomparability مقایسه ناپذیری
incommensurable مقایسه ناپذیر
parity bit بیت مقایسه
detecting سیستم کد گذاری که اجازه میدهد خطاهای حین ارسال تشخیص داده شوند ولی آن قدر پیچیده نیستند تا تصحیح شوند
detected سیستم کد گذاری که اجازه میدهد خطاهای حین ارسال تشخیص داده شوند ولی آن قدر پیچیده نیستند تا تصحیح شوند
detect سیستم کد گذاری که اجازه میدهد خطاهای حین ارسال تشخیص داده شوند ولی آن قدر پیچیده نیستند تا تصحیح شوند
detects سیستم کد گذاری که اجازه میدهد خطاهای حین ارسال تشخیص داده شوند ولی آن قدر پیچیده نیستند تا تصحیح شوند
tape comparator مقایسه کننده نوار
Next to you I'm slim. در مقایسه با تو من لاغر هستم.
a beauty and an elegance beyond [ without] compare زیبایی و ظرافتی بی مقایسه
to compare oppsites چیزهای ضد را با هم مقایسه کردن
a comparison of the brain to a computer مقایسه ای از مغز با کامپیوتر
incomparably بطور غیرقابل مقایسه
paired comparisons method روش مقایسه جفتی
by comparison وقتی مقایسه می شوند
between دربین درمقام مقایسه
A comparison of theory and practice. مقایسه ای از نظری و عمل.
measure مقایسه کردن سنجش
comparative gage دستگاه مقایسه کننده
comparative philology علم مقایسه زبانها
comparator وسیله انجام مقایسه
table comparator مقایسه کننده نوارها
VBScript مقایسه شود با JAVA SCRIPT
priority اهمیت یک شغل در مقایسه با سایرین
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com