English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English Persian
outpoint سبقت گرفتن پوان یا نمره بیشتر اوردن از
Other Matches
point نمره درس پوان
scored پوان اوردن
scores پوان اوردن
score پوان اوردن
lead curve خط منحنی گرفتن سبقت درتیراندازی منحنی سبقت توپ
scores نمره اوردن
scored نمره اوردن
score نمره اوردن
grabs سبقت گرفتن
to get the better of سبقت گرفتن بر
grabbing سبقت گرفتن
forereach سبقت گرفتن از
overtakes سبقت گرفتن
outdistancing سبقت گرفتن بر
precess سبقت گرفتن
outdistances سبقت گرفتن بر
outdistance سبقت گرفتن بر
outdistanced سبقت گرفتن بر
grabbed سبقت گرفتن
grab سبقت گرفتن
best سبقت گرفتن
overtake سبقت گرفتن
overtaken سبقت گرفتن
outmaneuver سبقت گرفتن بر
overtakes سبقت گرفتن بر رد شدن از
overtaken سبقت گرفتن بر رد شدن از
overtake سبقت گرفتن بر رد شدن از
anticipates پیش گرفتن بر سبقت جستن بر
anticipate پیش گرفتن بر سبقت جستن بر
passes سبقت گرفتن از خطور کردن
pass سبقت گرفتن از خطور کردن
passed سبقت گرفتن از خطور کردن
anticipated پیش گرفتن بر سبقت جستن بر
anticipating پیش گرفتن بر سبقت جستن بر
outfoot در سرعت سبقت گرفتن بر جلو افتادن از
overtaking sight distance مسافت دید برای سبقت گرفتن
outlived بیشتر دوام اوردن
outlive بیشتر دوام اوردن
outlives بیشتر دوام اوردن
outliving بیشتر دوام اوردن
isolead curve خط میزان منحنی نقاط هم سبقت در تیراندازی خط نمایش سبقت
horse اسب اصیل 5ساله یا بیشتر اوردن ماهی به خشکی بزور
linear speed روش محاسبه سبقت به طریقه خطی سبقت خطی هدف
acquisition گرفتن به دست اوردن
acquisitions گرفتن به دست اوردن
enclasp دراغوش گرفتن بچنگ اوردن
shut out پوان نیاوردن باختن
getting حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
to take vengeance on any one تلافی بر سر کس در اوردن از کسی انتقام گرفتن
get حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
gets حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
average میانگین گرفتن به دست اوردن مقدار متوسط
averaged میانگین گرفتن به دست اوردن مقدار متوسط
averaging میانگین گرفتن به دست اوردن مقدار متوسط
averages میانگین گرفتن به دست اوردن مقدار متوسط
usury گرفتن بهره بیشتر از بهره قانونی جهت وام
You have to watch your diet more [carefully] and get more exercise. شما باید بیشتر به تغذیه خود توجه و بیشتر ورزش بکنید.
bandwidth صفحه تصویرهای با resolution بیشتر پیکسل در فضای بیشتری نمایش میدهد و به ورودی سریع و پهنای بلند بیشتر نیاز دارند
governmentalize تحت کنترل حکومت در اوردن بصورت دولتی در اوردن
to press against any thing بر چیزی فشار اوردن بچیزی زور اوردن
antedated سبقت
antedate سبقت
transcendence or cy سبقت
precession سبقت
antedates سبقت
overtaking lane خط سبقت
competitiveness سبقت جو
competitive سبقت جو
antecedence سبقت
overtaking سبقت
precedence سبقت
jargonize بزبان غیر مصطلح یا امیخته در اوردن یا ترجمه کردن بقالب اصطلاحات خاص علمی یافنی مخصوص در اوردن
prediction angle زاویه سبقت
GIVE WAY سبقت آزاد
competition سبقت جوئی
competitions سبقت جوئی
leads and lags سبقت ها و تاخیرها
lead سبقت هادی
lead زاویه سبقت
leads زاویه سبقت
exceeding سبقت و پیشی
leads سبقت هادی
stadia line خط انحراف سبقت
GIVE WAY محل سبقت
outguess سبقت جستن
passant سبقت گیر
lead pursuit مسیر سبقت
lead lag relation رابطه سبقت
transcending سبقت جستن
transcends سبقت جستن
one-upmanship یک قدم سبقت
transcended سبقت جستن
lateral tell سبقت عرضی
transcend سبقت جستن
one upmanship یک قدم سبقت
lead angle زاویه سبقت
get the start of سبقت جستن بر
drive چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drives چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
overtaking vessel شناوه سبقت گیرنده
competitions هم چشمی سبقت جویی
competition هم چشمی سبقت جویی
overtaking vessel ناو درحال سبقت
leading line خط بستن زاویه سبقت به توپ
grade نمره
score نمره
t score نمره T
grades نمره
marks نمره
mark نمره
scores نمره
thread fineness نمره نخ
numerals نمره
scored نمره
numeral نمره
yarn count نمره نخ
one-upmanship سبقت یا جلو افتادگی از حریق یا رقیب
toget the start of one's rival بررقیبان خود پیشی یا سبقت جستن
kinetic lead سبقت مربوط به شتاب یاانرژی سینتیک
one upmanship سبقت یا جلو افتادگی از حریق یا رقیب
prediction mechanism دستگاه مدبر یا محاسب سبقت هدف
gain score نمره افزوده
total score نمره کامل
main score نمره اصلی
ipsative score نمره نسبی
real score نمره واقعی
scores چوب خط نمره
gross score نمره خام
score چوب خط نمره
grade score نمره کلاسی
test value نمره ازمون
time score نمره زمانی
raw score نمره خام
percentile score نمره صدکی
lie score نمره دروغگویی
additional score نمره اضافی
accuracy score نمره دقت
unweighted score نمره غیروزنی
numbering نمره زنی
graded نمره دار
deviation score نمره انحراف
true score نمره حقیقی
weighted score نمره وزنی
scored چوب خط نمره
sigma score نمره معیار
standard score نمره معیار
number نمره شمردن
stanine score نمره نه بخشی
error score نمره خطا
grader نمره گذار
evaluation score نمره ازمایش
grading نمره گذاری
evaluation score نمره ارزیابی
conduct grade نمره انضباط
derived score نمره اشتقاقی
number نمره دادن به
numbers نمره شمردن
grades نمره دادن
test score نمره ازمون
scoring نمره گذاری
graphic score نمره نگارهای
grade نمره دادن
numbers نمره دادن به
composite score نمره مرکب
grasp بچنگ اوردن گیر اوردن
grasps بچنگ اوردن گیر اوردن
grasped بچنگ اوردن گیر اوردن
to cut brake or beat a r گوی سبقت رادر رشتهای ازپیشینیان ربودن
anticipation سبقت وقوع قبل از موعد مقرر پیشدستی
transmuted score نمره تبدیل شده
subjective scoring نمره گذاری ذهنی
conspect reliability پایایی نمره گذاران
configural scoring نمره گذاری طرحی
corrected score نمره اصلاح شده
scoring key کلید نمره گذاری
standardized score نمره بهنجار شده
differential scoring نمره گذاری افتراقی
observed score نمره مشاهده شده
normalized score نمره هنجار شده
The car had no licence ( number ) plate . اتوموبیل بی نمره بود
paged صفحات را نمره گذاری کردن
page صفحات را نمره گذاری کردن
mark نمره گذاری کردن علامت
marks نمره گذاری کردن علامت
predicted score نمره پیش بینی شده
telephone dial صفحه نمره گیر تلفن
pages صفحات را نمره گذاری کردن
The police officer took down the car number . افسر پلیس نمره اتوموبیل را برداشت
I give you full marks for that . نمره ات بیست است ! ( آفرین و مرحبا )
annual average score میانگین نمره سالیانه تعرفه خدمتی
mallet goal نمره دادن از صفر تا 01 به بازیگر به نسبت مهارت او
The shoes are a size too big for my feet. کفشها یک نمره برای پایم گشاد است
yarn sorting دسته بندی نخ [بر اساس ظرافت، نمره نخ، جنس و غیره]
otis quick scoring mental ability test آزمون توانایی ذهنی اوتیس با نمره گذاری سریع
accession number نمره مسلسل کتابی که به کتب کتابخانه افزوده میشود
score نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
scored نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
scores نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
terrtorialize محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
seen fire اتش مداوم و دیدبانی شده پدافند هوایی که روی سبقت معین در جلوی هواپیما اجرامیشود
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com