Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (19 milliseconds)
English
Persian
objurgate
سخت مورد انتقادقرار دادن
Other Matches
consent
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
give evidence of
گواهی دادن در مورد
marginalize
مورد کمتوجهی قرار دادن
utilizes
مورد استفاده قرار دادن
utilizing
مورد استفاده قرار دادن
utilize
مورد استفاده قرار دادن
marginalises
مورد کمتوجهی قرار دادن
marginalizing
مورد کمتوجهی قرار دادن
marginalising
مورد کمتوجهی قرار دادن
marginalizes
مورد کمتوجهی قرار دادن
go for
مورد حمله قرار دادن
marginalized
مورد کمتوجهی قرار دادن
invading
مورد تجاوز قرار دادن
utilising
مورد استفاده قرار دادن
invades
مورد تجاوز قرار دادن
inveigh
مورد حمله قرار دادن
invaded
مورد تجاوز قرار دادن
invade
مورد تجاوز قرار دادن
inveighed
مورد حمله قرار دادن
inveighing
مورد حمله قرار دادن
inveighs
مورد حمله قرار دادن
to assent
مورد موافقت قرار دادن
utilised
مورد استفاده قرار دادن
utilises
مورد استفاده قرار دادن
to weigh in
[on something]
تذکر دادن
[در مورد چیزی]
to bring odium on
مورد نفرت قرار دادن
take to task
مورد مواخذه قرار دادن
marginalised
مورد کمتوجهی قرار دادن
ingratiating
مورد لطف و عنایت قرار دادن
ingratiation
مورد لطف وتوجه قرار دادن
reappraising
دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
reappraises
دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
reappraised
دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
rethinking
دوباره مورد تفکر قرار دادن
reappraise
دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
question
مورد تردیدیا اعتراض قرار دادن
rethinks
دوباره مورد تفکر قرار دادن
questions
مورد تردیدیا اعتراض قرار دادن
questioned
مورد تردیدیا اعتراض قرار دادن
rethink
دوباره مورد تفکر قرار دادن
pick to pieces
سخت مورد انتقاد قرار دادن
ingratiate
مورد لطف و عنایت قرار دادن
rethought
دوباره مورد تفکر قرار دادن
ingratiated
مورد لطف و عنایت قرار دادن
ingratiates
مورد لطف و عنایت قرار دادن
condemns
مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
condemning
مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
condemn
مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
bounce
مورد توپ وتشرقرار دادن بیرون انداختن
bounces
مورد توپ وتشرقرار دادن بیرون انداختن
bounced
مورد توپ وتشرقرار دادن بیرون انداختن
utilizing
مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilising
مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilises
مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilizes
مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilised
مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
extract
دستور انتخاب و خواندن دادن مورد نیاز از پایگاه داده یافایل
extracting
دستور انتخاب و خواندن دادن مورد نیاز از پایگاه داده یافایل
extracted
دستور انتخاب و خواندن دادن مورد نیاز از پایگاه داده یافایل
extracts
دستور انتخاب و خواندن دادن مورد نیاز از پایگاه داده یافایل
skimmed
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skim
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skims
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
return
کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند
returned
کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند
returning
کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند
returns
کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند
cleanest
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleans
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleaned
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
clean
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
area of operational interest
منطقه مورد توجه عملیاتی منطقه مورد نظر عملیاتی
reduce
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
occurence
مورد
objecting
مورد
inopportune
بی مورد
instances
مورد
direct objects
مورد
indirect objects
مورد
object
مورد
objected
مورد
objects
مورد
occasions
مورد
occasioning
مورد
inapposite
بی مورد
occasion
مورد
occasioned
مورد
instance
مورد
cases
مورد
unseasonably
بی مورد
oportuneness
مورد
unseasonable
بی مورد
case
مورد
open to question
<adj.>
مورد شک
out of place
بی مورد
requirement
مورد نیاز
in dispute
مورد بحث
beloved
مورد علاقه
instance
لحظه مورد
instances
لحظه مورد
cases
دعوی مورد
taken
مورد قبول
schreber case
مورد شربر
taken
مورد تحسین
collector's item
مورد استثنائیوویژهیککلکسیون
usage
مورد استفاده
usages
مورد استفاده
dubious
مورد شک مشکوک
fishy
مورد تردید
savory
مورد پسند
in no instance
در هیچ مورد
happy
[about]
<adj.>
خشنود
[در مورد]
hold up
<idiom>
مورد هدف
savoury
مورد پسند
subject of hire
مورد اجاره
case analysis
تحلیل مورد
laughing stock
مورد تمسخر
entitlements
مورد سزیدگی
entitlements
مورد استحقاق
entitlement
مورد سزیدگی
to make observations
[about]
[on]
اندیشیدن
[در مورد]
[به]
to make observations
[about]
[on]
نگریختن
[در مورد]
[به]
cases
مورد غلاف
undue
بی جهت بی مورد
sightly
مورد نظر
undue
ناروا بی مورد
case
دعوی مورد
mytaceous
از تیره مورد
case
مورد غلاف
special case
مورد ویژه
liable to prosecution
مورد تعقیب
confutation
مورد تکذیب
using
مورد مصرف
involved
مورد بحث
As the case may be .
برحسب مورد( آن)
myrtle
مورد سبز
myrtaceae
تیره مورد
unnecessary roughness
خشونت بی مورد
myrtle berry
مورد دانه
noted
مورد ملاحظه
case studies
مورد پژوهی
case study
مورد پژوهی
received
مورد قبول
utilisation
[British]
مورد مصرف
utilization
مورد مصرف
expectative
مورد انتظار
under disccussion
مورد بحث
exploitation
[utilization]
مورد مصرف
object of transaction
مورد معامله
objcetionable
مورد ایراد
entitlement
مورد استحقاق
opportuneness
مورد مناسب
In this case ( instance) .
دراین مورد
usage
مورد مصرف
utilized
مورد استفاده
dubitable
مورد شک مشکوک
oppugn
مورد بحث قراردادن
unregarded
مورد توجه قرارنگرفته
shared
باس مورد استفاده
share
باس مورد استفاده
referent
مورد مراجعه ارجاعی
anticipated price
قیمت مورد انتظار
conventional
مورد قبول عامه
sub judice
مورد مطالعه دادگاه
anticipated profit
سود مورد انتظار
lime requirement
اهک مورد نیاز
principle of exclusion
در مورد کالاهای خصوصی
pledge
مال مورد وثیقه
shares
باس مورد استفاده
esteemed
فرد مورد احترام
article of roup
اموال مورد حراج
as the case may be
تاچه مورد باشد
availabe time
زمان مورد قبول
objective point
سمت مورد توجه
pledges
مال مورد وثیقه
favouritism
افراد مورد توجه
sales expectations
فروش مورد انتظار
referential
مورد مراجعه ارجاعی
it is of frequent
خیلی مورد دارد
flavoursome
مورد پسند
[غذا]
intended saving
پس انداز مورد انتظار
capital employed
سرمایه مورد استفاده
pledged
مال مورد وثیقه
pledging
مال مورد وثیقه
foolhardy
دارای تهور بی مورد
special case
مورد خاص یااستثنایی
object point
سمت مورد توجه
beatten zone
منطقه مورد اصابت
in prospect
مورد انتظار
[در برنامه ]
scrutinize
مورد مداقه قراردادن
competitive goods
کالاهای مورد رقابت
anticipated inflation
تورم مورد انتظار
make for
مورد حمله قراردادن
persona grata
شخص مورد قبول
scrutinised
مورد مداقه قراردادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com