Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (3 milliseconds)
English
Persian
slip
سرخوردن منحرف شدن از مسیر
slipped
سرخوردن منحرف شدن از مسیر
slips
سرخوردن منحرف شدن از مسیر
Other Matches
glide path
مسیر پرواز در حال سرخوردن
back slide
منحرف شدن از مسیر
deviates
منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
deviate
منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
deviating
منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
deviated
منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
slip up
سرخوردن
slip-up
سرخوردن
slip-ups
سرخوردن
sideslip
سرخوردن
glides
سرخوردن
to be disillusioned
سرخوردن
skids
سرخوردن
skidding
سرخوردن
glissade
سرخوردن
skidded
سرخوردن
skid
سرخوردن
glide
سرخوردن
glided
سرخوردن
scooting
ناگهان سرخوردن
scooted
ناگهان سرخوردن
scoot
ناگهان سرخوردن
glissade
سرخوردن در بالت
scoots
ناگهان سرخوردن
He knows the score .
سرخوردن ( واخوردگی ویأس )
skates
کفش یخ بازی سرخوردن
skate
کفش یخ بازی سرخوردن
skated
کفش یخ بازی سرخوردن
glissade
سرخوردن روی شیب برفی
fasted
سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fast
سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fastest
سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fasts
سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
lanes
مسیر هریک از دوندگان یاشناگران خط پرتاب ازاد مسیر گوی بولینگ خط شناگر
lane
مسیر هریک از دوندگان یاشناگران خط پرتاب ازاد مسیر گوی بولینگ خط شناگر
multithread
طرح برنامه که از بیش یک مسیر منط قی استفاده میکند و هر مسیر همزمان اجرا میشود
groove
خط فرسوده میان طول مسیر بولینگ سریعترین مسیر پیست مسابقه اتومبیلرانی خان
switched network backup
انتخاب کاربر برای مسیر جانبی از شبکه وقتی که مسیر اول مشغول است
grooves
خط فرسوده میان طول مسیر بولینگ سریعترین مسیر پیست مسابقه اتومبیلرانی خان
landing approach
مسیر نشستن هواپیما مسیر پیاده شدن به ساحل
ball cushion
دیوار پشتی دار در انتهای مسیر گوی بولینگ که مانع برگرداندن میله به مسیر میشود
crane rail
مسیر حرکت پاتیل جرثقیل مسیر بالابر
calk
: سرخوردن روی یخ بانعل یالگد اسب مجروح شدن
thrusts
فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
thrust
فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
thrusting
فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
spread eagle
سرخوردن با عقب اسکیتهای چسبیده بهم بجا گذاشتن میلههای 2 و 3 و 4 و 6 و 7 و01 بولینگ
to rough a horse's shoes
میخ مخصوص بنعل اسب زدن برای اینکه از سرخوردن ان جلوگیری شود
summit
حداکثر ارتفاع قله مسیر بلندترین قله مسیر گلوله
summits
حداکثر ارتفاع قله مسیر بلندترین قله مسیر گلوله
midcourse guidance
هدایت موشک در مسیر میانه یا مسیر پرواز ازاد موشک
transit route
مسیر دریایی بین المللی مسیر ترانزیت راه ترانزیت
fire lane
مسیر تیراندازی دریایی مسیر پاک شده تیراندازی
base of trajectory
تصویر افقی مسیر گلوله پایه مسیر گلوله
nodes
ابتدا یا انتهای مسیر حرکت مقاطع مسیر حرکت
node
ابتدا یا انتهای مسیر حرکت مقاطع مسیر حرکت
ski
اسکی کردن سرخوردن با اسکی روی برف
skied
اسکی کردن سرخوردن با اسکی روی برف
skis
اسکی کردن سرخوردن با اسکی روی برف
perverting
منحرف
perverted
منحرف
deviate
منحرف
aberrant
منحرف
deviator
منحرف
perverts
منحرف
deviated
منحرف
awry
منحرف
deviating
منحرف
perverse
منحرف
deviates
منحرف
lost
منحرف
deviants
منحرف
deviant
منحرف
amiss
منحرف
astray
منحرف
digressional
منحرف
pervert
منحرف
hell bent
منحرف
hell-bent
منحرف
dog leg
شاخه مسیر شاخه انحرافی از مسیر اصلی
steady
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadying
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadiest
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadies
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadied
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
digress
منحرف شدن
curves
کم کم منحرف شدن
curving
کم کم منحرف شدن
digressed
منحرف شدن
excurse
منحرف شدن
digresses
منحرف شدن
digressing
منحرف شدن
errant
منحرف بدنام
step aside
منحرف شدن
swerving
منحرف کردن
to step aside
منحرف شدن
divert
منحرف کردن
divert
منحرف شدن
diverted
منحرف کردن
curve
کم کم منحرف شدن
fall off
منحرف شدن
diverted
منحرف شدن
diverts
منحرف کردن
diverts
منحرف شدن
averts
منحرف کردن
averting
منحرف کردن
divertive
منحرف کننده
swerve
منحرف کردن
swerve
منحرف شدن
bend
منحرف کردن
digressively
بطور منحرف
deviator
منحرف شونده
wrings
منحرف کردن
draw off
منحرف کردن
wringing
منحرف کردن
swerved
منحرف شدن
swerved
منحرف کردن
averted
منحرف کردن
avert
منحرف کردن
intervert
منحرف کردن
swerves
منحرف کردن
swerving
منحرف شدن
pay off
منحرف شدن
call off
منحرف کردن
swerves
منحرف شدن
wring
منحرف کردن
hell-bent
منحرف شده
perverting
منحرف کردن
deflecting
منحرف شدن
deflecting
منحرف کردن
pervert
منحرف کردن
astray
منحرف بیراه
perverts
منحرف کردن
deviate
منحرف شدن
perversity
منحرف بودن
deviating
منحرف شدن
deflected
منحرف کردن
diversionary
منحرف کننده
deviates
منحرف شدن
deflects
منحرف کردن
deviated
منحرف شدن
deflect
منحرف شدن
deflects
منحرف شدن
hell bent
منحرف شده
deflect
منحرف کردن
deflected
منحرف شدن
distracts
منحرف کردن توجه
to divert
[British E]
/ detour
[American E]
[the]
traffic
منحرف کردن ترافیک
skews
منحرف کج نگاه کردن
divertor switch
کلید منحرف کننده
skewing
منحرف کج نگاه کردن
skew
منحرف کج نگاه کردن
deflector plates
صفحههای منحرف کننده
deflecting voltage
ولتاژ منحرف کننده
deflecting electrode
صفحه منحرف کننده
deflecting electrode
الکترد منحرف کننده
distract
منحرف کردن توجه
oblique
غیر مستقیم منحرف
to put off the scent
ازجاده منحرف کردن
detour
خط سیر را منحرف کردن
to call off
منحرف یامنصرف کردن
detours
خط سیر را منحرف کردن
devious
غیر مستقیم منحرف
twisty
پیچ دار منحرف
antevert
به جلو منحرف کردن
convoy routing
تعیین مسیر کاروان دریایی تعیین مسیر حرکت ستون دریایی
dragstrip
مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
dragway
مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
trunkair route
مسیر هوایی استراتژیکی مسیر حرکت و حمل و نقل استراتژیکی هوایی
baffles
منحرف کننده جریان سیال
perversive
گمراه کننده منحرف سازنده
warps
منحرف کردن تاب برداشتن
jumped
تغییرمسیر دادن و منحرف شدن
baffle
منحرف کننده جریان سیال
baffled
منحرف کننده جریان سیال
diversionary attack
تک منحرف کننده توجه دشمن
warp
منحرف کردن تاب برداشتن
yawed
ازمسیر خود منحرف شدن
warped
منحرف کردن تاب برداشتن
magnetic deflection field
میدان منحرف کننده مغناطیسی
incorruptible
فساد نا پذیر منحرف نشدنی
indivertible
انحراف نا پذیر منحرف نکردنی
wander
اواره بودن منحرف شدن
jumps
تغییرمسیر دادن و منحرف شدن
wandered
اواره بودن منحرف شدن
jump
تغییرمسیر دادن و منحرف شدن
wanders
اواره بودن منحرف شدن
sidetrack
از امر اصلی منحرف شدن
yaw
ازمسیر خود منحرف شدن
sidetracked
از امر اصلی منحرف شدن
falloff
متوجه بودن منحرف شدن
baffling
منحرف کننده جریان سیال
to veer off the street
از جاده منحرف شدن
[ترا فیک]
bolt
فرار یا منحرف شدن اسب ازمسیر
bolts
فرار یا منحرف شدن اسب ازمسیر
sympodium
منحرف شونده یا ممتد درجهت محوری
bolting
فرار یا منحرف شدن اسب ازمسیر
bolted
فرار یا منحرف شدن اسب ازمسیر
extravagate
ازحداعتدال بیرون رفتن منحرف شدن
shunt
ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com