English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
English Persian
order سفارش دادن تنظیم کردن
Other Matches
locate 1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
located 1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
locates 1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
locating 1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
wake up تنظیم کردن یا شروع یا مقدار اولیه دادن
set out شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
compensate تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
compensated تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
compensates تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
order سفارش دادن
call the shots <idiom> سفارش دادن
send away for سفارش دادن
place an order سفارش دادن
indents سفارش دادن
indenting سفارش دادن
indent سفارش دادن
order سفارش دادن دستور دادن
to book something چیزی را سفارش دادن
engages از پیش سفارش دادن
engage از پیش سفارش دادن
order دستور دادن سفارش
bespeak ازپیش سفارش دادن
To place an order for some goods. کالائی را سفارش دادن
reorder دوباره سفارش دادن
to kern کاهش دادن [و تنظیم کردن ] فاصله دخشه ها [فناوری چاپ]
order سفارش دادن کالا یا جنس
indent upon a person for goods درخواست یا سفارش کالا به کسی دادن
To order a meal. سفارش غذا دادن ( درهتل ؟رستوران )
procurement lead time زمان بین دادن سفارش و دریافت کالا
calibration تنظیم دستگاه بی سیم تصحیح کردن تنظیم کردن کالیبر سنجی
lead time مدت زمان بین دادن سفارش و دریافت کالای مربوطه
sight adjustment تنظیم دستگاه نشانه روی تنظیم زاویه یاب قلق گیری کردن
image تغییر دادن یا تنظیم کردن یک تصویر با استفاده از بسته نرم افزاری نقاشی یا برنامه ویرایش تصاویر خاص
images تغییر دادن یا تنظیم کردن یک تصویر با استفاده از بسته نرم افزاری نقاشی یا برنامه ویرایش تصاویر خاص
tune تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
tunes تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
range spotting تنظیم مسافت تنظیم هدف کردن
enjoin سفارش کردن به
enjoins سفارش کردن به
enjoining سفارش کردن به
enjoined سفارش کردن به
economic order quantity کمیت سفارش اقتصادی اقتصادی ترین مقدار سفارش
canvassing جمع اوری ارا کردن جستجوی سفارش و مشتری کردن
canvassed جمع اوری ارا کردن جستجوی سفارش و مشتری کردن
canvass جمع اوری ارا کردن جستجوی سفارش و مشتری کردن
canvasses جمع اوری ارا کردن جستجوی سفارش و مشتری کردن
indent سفارش درخواست کردن
indenting سفارش درخواست کردن
indents سفارش درخواست کردن
To speake in recommendation of someone . To recommend somebody. سفارش کسی را کردن ( توصیه ومعرفی )
canvassed مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvassing مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvasses مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvass مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
ordering costs هزینههای سفارش هزینههای مربوط به سفارش
camera station ایستگاه تنظیم عکاسی هوایی نقطه تنظیم دوربین
tune تنظیم سیستم در نقط ه بهینه آن با تنظیم دقیق
tunes تنظیم سیستم در نقط ه بهینه آن با تنظیم دقیق
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
calibrated تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrating تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrate تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrates تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
stet processus گزارش اصلاحی تنظیم کردن ترک دعوی کردن
recommends سفارش کردن توصیه کردن توصیه شدن
recommend سفارش کردن توصیه کردن توصیه شدن
recommending سفارش کردن توصیه کردن توصیه شدن
calibrating تنظیم کردن
calibrates تنظیم کردن
attend تنظیم کردن
lineup تنظیم کردن
classifies تنظیم کردن
attending تنظیم کردن
attends تنظیم کردن
classify تنظیم کردن
to set out تنظیم کردن
tune تنظیم کردن
regularises تنظیم کردن
regularising تنظیم کردن
regularize تنظیم کردن
tunes تنظیم کردن
regiments تنظیم کردن
regularized تنظیم کردن
regularizes تنظیم کردن
regularizing تنظیم کردن
to make out تنظیم کردن
redact تنظیم کردن
regularised تنظیم کردن
to put in to shape تنظیم کردن
to draw out تنظیم کردن
to draw up تنظیم کردن
set up تنظیم کردن
lay down تنظیم کردن
calibrate تنظیم کردن
frame تنظیم کردن
calibrated تنظیم کردن
classifying تنظیم کردن
adjusts تنظیم کردن
formulating تنظیم کردن
regiment تنظیم کردن
regulates تنظیم کردن
adjustment تنظیم کردن
adjust تنظیم کردن
adjusting تنظیم کردن
make out تنظیم کردن
regulating تنظیم کردن
regulated تنظیم کردن
adjustments تنظیم کردن
formulated تنظیم کردن
formulates تنظیم کردن
regulate تنظیم کردن
formulate تنظیم کردن
page انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
paged انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
pages انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
adjusting مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
adjusts مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
reconstituting تنظیم مقیاس کردن
reconstitute تنظیم مقیاس کردن
reconstitutes تنظیم مقیاس کردن
ranging تنظیم تیر کردن
ranging تنظیم کردن اسلحه
adjustments تنظیم و میزان کردن
pre-setting از پیش تنظیم کردن
set the clock ساعت را تنظیم کردن
reconstituted تنظیم مقیاس کردن
preset از پیش تنظیم کردن
pre-set از پیش تنظیم کردن
draw up کارها را تنظیم کردن
spot تنظیم تیر کردن
tune up موتور را تنظیم کردن
pre-sets از پیش تنظیم کردن
spots تنظیم تیر کردن
rheostat دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
rheostatic دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
replenishing تنظیم کردن روغن سلاحها
sight in تنظیم کردن دید در تفنگ
replenishes تنظیم کردن روغن سلاحها
replenished تنظیم کردن روغن سلاحها
to draw up a contract قراردادی نوشتن یا تنظیم کردن
adjusts تصفیه نمودن تنظیم کردن
replenish تنظیم کردن روغن سلاحها
zero روی صفر تنظیم کردن
zeroes روی صفر تنظیم کردن
adjusts میزان کردن تنظیم کنید
adjusting تصفیه نمودن تنظیم کردن
adjusting میزان کردن تنظیم کنید
zeros روی صفر تنظیم کردن
disciplining نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
billing صورتحساب بدهی را تنظیم وارسال کردن
pressurize فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
pressurizing فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
indict علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
timing تنظیم زمان عمل کردن موتور
pressurises فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
pressurising فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
pressurizes فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
edited تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
mount تنظیم کردن وسیله یا مدار در پایه
pilots اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
set بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
setting up بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
indicts علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
mounts تنظیم کردن وسیله یا مدار در پایه
indicted علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
piloted اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
sets بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
edit تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
indicting علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
pilot اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
sight alinement تنظیم محور زاویه یاب تنظیم محور دوربین و وسایل نشانه روی با محور لوله
zero تنظیم کردن دید برای دقت درتیراندازی
zero beat تنظیم کردن دقیق موج دستگاه وفرکانس ان
zeroes تنظیم کردن دید برای دقت درتیراندازی
zeros تنظیم کردن دید برای دقت درتیراندازی
call book دفتر بیدار کردن و تنظیم نوبت نگهبانی
align تنظیم کردن تطبیق کردن
to balance out میزان کردن [تنظیم کردن ]
adjusts تعدیل کردن تنظیم کردن
adjusting تعدیل کردن تنظیم کردن
aligned تنظیم کردن تطبیق کردن
edit تصحیح کردن تنظیم کردن
aligning تنظیم کردن تطبیق کردن
controlling نظارت کردن تنظیم کردن
edited تصحیح کردن تنظیم کردن
control نظارت کردن تنظیم کردن
controls نظارت کردن تنظیم کردن
aligns تنظیم کردن تطبیق کردن
zeroes قلق گیری کردن تنظیم درجه جنگ افزار
to tune in TV [radio] روی کانال مشخصی تلویزیون [رادیو] را تنظیم کردن
adapts تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
zeros قلق گیری کردن تنظیم درجه جنگ افزار
zero قلق گیری کردن تنظیم درجه جنگ افزار
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com