Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (34 milliseconds)
English
Persian
espouse
شوهردادن حمایت کردن از
espoused
شوهردادن حمایت کردن از
espouses
شوهردادن حمایت کردن از
espousing
شوهردادن حمایت کردن از
Other Matches
husband
باغبانی کردن شوهردادن
husbands
باغبانی کردن شوهردادن
to give to wife
شوهردادن
to give in marriage
شوهردادن
protective duty
حقوق و عوارض حمایتی حقوق گمرکی حمایت کننده حقوقی که جهت حمایت ازکالاهای داخلی وضع میگردد
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
maintrain
حمایت کردن از
to agitate
[for]
حمایت کردن
aid
حمایت کردن
aiding
حمایت کردن
vindicated
حمایت کردن از
vindicates
حمایت کردن از
to take under one's wing
حمایت کردن
support
حمایت کردن
aided
حمایت کردن
vindicate
حمایت کردن از
vindicating
حمایت کردن از
defends
حمایت کردن
protect
حمایت کردن
propugn
حمایت کردن از
upholds
حمایت کردن از
to defend
[from]
حمایت کردن
[از]
protecting
حمایت کردن
defended
حمایت کردن
protects
حمایت کردن
sustains
حمایت کردن از
defending
حمایت کردن
defend
حمایت کردن
sustained
حمایت کردن از
sustain
حمایت کردن از
uphold
حمایت کردن از
assisting
پیوستن به حمایت کردن از
assists
پیوستن به حمایت کردن از
assisted
پیوستن به حمایت کردن از
assist
پیوستن به حمایت کردن از
stead
گذاشتن حمایت کردن
support
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
maintains
حمایت کردن از مدعی بودن
maintain
حمایت کردن از مدعی بودن
maintained
حمایت کردن از مدعی بودن
to stand by a person
از کسی پشتی یا حمایت یانگهداری کردن
stick one's neck out
<idiom>
مورد حمایت قراردادن ،ریسک کردن
to stand up for
پشتی یا حمایت کردن از طرفداری کردن از
asserted
حمایت کردن ازاد کردن
asserts
حمایت کردن ازاد کردن
stick up for
<idiom>
کمک کردن ،حمایت کردن
assert
حمایت کردن ازاد کردن
to give a knee to
حمایت کردن تایید کردن
asserting
حمایت کردن ازاد کردن
aiding
حمایت
vindication
حمایت
auspices
حمایت
abetment
حمایت
advocation
حمایت
aided
حمایت
sponsorship
حمایت
in suppotrtof
به حمایت
aid
حمایت
egis
حمایت
support
حمایت
protectorship
حمایت
patronage
حمایت
lee
حمایت
belay
حمایت
protection
حمایت
price support
حمایت قیمت
protection
حراست حمایت
sheltering
محافظت حمایت
self support
حمایت از خود
covering a man
حمایت فوروارد
overprotection
حمایت مفرط
maintenance of membership
حمایت از عضویت
sheltered
محافظت حمایت
vindicable
حمایت کردنی
vindicative
حمایت امیز
shelter
محافظت حمایت
belayer
حمایت کننده
dynamic balay
حمایت متحرک
shelters
محافظت حمایت
partisanship
هواخواهی حمایت
maintenance
حمایت خرجی
price support
حمایت قیمتی
emotional support
حمایت عاطفی
environmetal protection
حمایت محیط زیستی
statolatry
حمایت ازقدرت مرکزی
bring up
صعود با حمایت از بالا
stand one's ground
<idiom>
حمایت از جایگاه شخص
protege
حمایت شده شاگرد
agricultural support policy
سیاست حمایت از کشاورزی
auspice
سایه حمایت توجهات
vindicatory
مربوط به دفاع و حمایت
protectionism
مکتب طرفدار حمایت
consumerism
حمایت از مصرف کننده
consumer protection
حمایت از مصرف کننده
belay on
علامت با طناب در حمایت
protectionist
طرفدار حمایت از مصنوعات داخلی
protectionism
سیستم حمایت از تولیدات داخلی
price support system
نظام قیمتهای حمایت شده
protectionists
طرفدار حمایت از مصنوعات داخلی
protectionists
طرفدار حمایت از صنایع داخلی
Thank you for your support
با تشکر برای حمایت شما.
farm price supports
حمایت از قیمت کالاهای کشاورزی
protectionist
طرفدار حمایت از صنایع داخلی
supportable
حمایت کردنی تاب اوردنی
consumer organization
سازمان حمایت از مصرف کنندگان
price support
قیمت حمایت شده از طرف دولت
in law
کسی که تحت حمایت قانون است
out law
کسی که از حقوق و حمایت قانونی بهره مند نیست
price support
تثبیت قیمت توسط دولت برای حمایت کالا
property in action
مال قابل مطالبه از طریق قانونی مالکیت مورد حمایت قانون
protect home judustry
حمایت صنایع داخلی از طریق وضع حقوق گمرکی سنگین برواردات
columnar and trabeated
[نوعی از ساختار شامل ستون های عمدی یا تیرگهایی که از تیرهای افقی حمایت می کند.]
What followed was the usual recital of the wife and children he had to support.
سپس داستان منتج شد به بهانه مرسوم زن و بچه ها که او
[مرد]
باید از آنها حمایت بکند.
protectionism
دراین مکتب دفاع وحمایت از تعرفههای گمرکی به منظور حمایت صنایع واقتصاد داخلی بعنوان یک وسیله جهت توسعه اقتصادی بشمار می اید
mercantilism
روش فکری اقتصادی مبنی بر اعتقاد به لزوم افزایش صادرات برواردات و حمایت دولت ازصنایع داخلی و بالاخره جمع اوری هر چه بیشتر طلا درمملکت
suporting cells
یاختههای نگاهدارنده یاختههای حمایت کننده
prodos
سیستم عامل II APPLE که برای حمایت دستگاههای ذخیره انبوه و دستگاههای ذخیره فلاپی دیسک طراحی شده است
international labour organization
سازمان بین المللی کار سازمانی که در جوار جامعه ملل تاسیس شد و در سال 6491 به سازمان ملل پیوست و هدف ان بهبودبخشیدن به شرایط کار ازجنبه ها مختلف و حمایت ازکارگران و منافع ایشان میباشد
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
exploits
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploit
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
exploiting
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstood
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringing
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checks
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
to use effort
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
to wipe out
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
married under a contract unlimited perio
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringe
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilized
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilize
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
cross
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilizes
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosses
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
preach
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
wooed
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
preached
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preaches
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
woo
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woos
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com