Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (12 milliseconds)
English
Persian
slot
شکاف یا سوراخی که برای انداختن پول در قلک وتلفن خود کار وامثال ان تعبیه شده
slots
شکاف یا سوراخی که برای انداختن پول در قلک وتلفن خود کار وامثال ان تعبیه شده
slotting
شکاف یا سوراخی که برای انداختن پول در قلک وتلفن خود کار وامثال ان تعبیه شده
Other Matches
penny in the slot
سوراخی برای انداختن پول خرد در ان تعبیه شده و پول را در ان می اندازند
lipping
قطعه چوبی که در لای شکاف کمان تعبیه شده
billiard point
در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
bailer
سوراخی در عقب قایق برای بیرون ریختن اب
vent
سوراخی در مرکز چتر نجات برای افزایش پایداری
vents
سوراخی در مرکز چتر نجات برای افزایش پایداری
vented
سوراخی در مرکز چتر نجات برای افزایش پایداری
venting
سوراخی در مرکز چتر نجات برای افزایش پایداری
presumptive address
آدرس اولیه در برنامه که به عنوان مرجعی برای تعبیه است
shook
: مجموع تختههای لازم برای ساختن بشکه وچلیک وامثال ان
sponson
جدار توخالی یا جاسازی شده در بدنه تانک برای تعبیه مهمات یا بی سیم
lightening hole
سوراخی که در قسمتی ازسازه که کمتر تحت تنش قراردارد برای کاهش وزن ایجادمیشود
jukeboxes
جعبه گرامافون خودکار دارای سوراخی برای ریختن پول ودکمه مخصوص انتخاب صفحه
jukebox
جعبه گرامافون خودکار دارای سوراخی برای ریختن پول ودکمه مخصوص انتخاب صفحه
esquire
عنوان روی نامه وامثال ان برای مردهاعنوانی که یکدرجه پایین تراز>شوالیه < بوده
zahn cup
محفظهای با سوراخی به اندازه معین و دقیق برای اندازه گیری ویسکوزیته سیال
steer roping
کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
ccitt
کمیته مشاوره بین المللی تلگراف وتلفن
cape chisel
قلمی برای کندن شکاف یاکنجهای چهارگوش
maneuvering vent
شکاف بالای پوشش بالن برای رها کردن هوا
cultivation
جلب محبت برای استفاده درکسب اطلاعات دانه پاشیدن تماس برای جلب و به دام انداختن افراد
froe
ابزاری شبیه گوه که برای شکاف تخته والوار بار میرود
v ring
تصویر شکاف درجه تفنگ روی خال سیاه هدف برای نمره دادن به تیراندازی
gill slit
شکاف دستگاه تنفس ماهی شکاف برانشی
putts
ضربه برای انداختن به سوراخ
putted
ضربه برای انداختن به سوراخ
putt
ضربه برای انداختن به سوراخ
pit
منطقه خارج ازمسیر برای رسیدگی به انها که ضمن مسابقه اتومبیل رانی به کمک نیازدارند شکاف عمودی درکوه
pits
منطقه خارج ازمسیر برای رسیدگی به انها که ضمن مسابقه اتومبیل رانی به کمک نیازدارند شکاف عمودی درکوه
holeable
گوی اسان برای به سوراخ انداختن
to cause trouble for oneself
برای خود دردسر راه انداختن
get hold of (someone)
<idiom>
(برای صحبت)به گیر انداختن شخص
raise the wind
پول برای مقصودی راه انداختن
offense
توپ اندازی وتلاش برای انداختن میله
joggling
بریدگی اجر و امثال ان برای جلوگیری از لغزش تیزی یا شکاف اجر و چوب وغیره
joggles
بریدگی اجر و امثال ان برای جلوگیری از لغزش تیزی یا شکاف اجر و چوب وغیره
joggled
بریدگی اجر و امثال ان برای جلوگیری از لغزش تیزی یا شکاف اجر و چوب وغیره
joggle
بریدگی اجر و امثال ان برای جلوگیری از لغزش تیزی یا شکاف اجر و چوب وغیره
dropped
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
pockets
کیسه یاجیبهای 6 گانه میز بیلیارد انداختن گوی به کیسه دربازی بیلیارد فاصله بین میلههای 1 و 3 برای بازیگرراست دست و 1 و 2 برای بازیگر چپ دست بولینگ
pocket
کیسه یاجیبهای 6 گانه میز بیلیارد انداختن گوی به کیسه دربازی بیلیارد فاصله بین میلههای 1 و 3 برای بازیگرراست دست و 1 و 2 برای بازیگر چپ دست بولینگ
put and take fishing
انداختن ذخیره ماهی به اب برای امادگی ماهیگیری درفصل
drop ball
انداختن توپ بین دو بازیگر برای شرع مجدد
pickup
انداختن چوب و نخ بعقب برای بیرون اوردن ماهی از اب
porousness
پر سوراخی
porosity
پر سوراخی
PCMCIA
سوراخی
improvisation
تعبیه
insert
تعبیه
appliance
تعبیه
inserting
تعبیه
inserts
تعبیه
embedding
تعبیه
shifts
تعبیه
shifted
تعبیه
shift
تعبیه
appliances
تعبیه
lash up
تعبیه
retards
درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
retarding
درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
retard
درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
technical escort
پرسنل فنی متخصصی که همراه یک وسیله برای نصب یا اموزش یا کار انداختن ان حرکت می کنند
a breach in the fence
سوراخی در حصار
to stuff up a hole
سوراخی را گرفتن
culver-house
[سوراخی در کبوترخانه]
expansion slots
شکاف ها یا فضاهای خالی درون کامپیوتر اصلی برای اتصال تخته مدارهای کوچک به تخته مدار اصلی بکار می روند
embed
تعبیه کردن
engaged
<adj.>
تعبیه شده
shebang
ابتکار تعبیه
embeds
تعبیه کردن
devisable
تعبیه کردنی
inserting
تعبیه کردن
work out
تعبیه کردن
inserts
تعبیه کردن
insertion
جاسازی تعبیه
insert
تعبیه کردن
contrive
تعبیه کردن
contrived
تعبیه کردن
contrives
تعبیه کردن
contriving
تعبیه کردن
such like
وامثال ان
tamp
سوراخی را با شن وغیره پرکردن
to plug
سوراخی را گرفتن
[ بستن]
embeded command
فرمان تعبیه شده
embedded systems
سیستمهای تعبیه شده
bulit in check
تست تعبیه شده
stamper
چکش وامثال ان
devising
تعبیه کردن وصیت نامه
devises
تعبیه کردن وصیت نامه
devised
تعبیه کردن وصیت نامه
devise
تعبیه کردن وصیت نامه
built in fonts
شکل حروف تعبیه شده
improvise
انا ساختن تعبیه کردن
improvises
انا ساختن تعبیه کردن
improvising
انا ساختن تعبیه کردن
stations
توقفگاه نظامیان وامثال ان
stationed
توقفگاه نظامیان وامثال ان
flinders
خرده شیشه وامثال ان
polt
جوجه ماکیان وامثال ان
station
توقفگاه نظامیان وامثال ان
tampon
توپی یا کهنه مخصوص گرفتن سوراخی
tampons
توپی یا کهنه مخصوص گرفتن سوراخی
ribbons
نوار ضبط صوت وامثال ان
smoker
دوددهنده میوه وگوشت وامثال ان
ribbon
نوار ضبط صوت وامثال ان
staplers
فروشنده پشم وپنبه وامثال ان
smokers
دوددهنده میوه وگوشت وامثال ان
stapler
فروشنده پشم وپنبه وامثال ان
stringing
نخ کشیدن برگهای توتون وامثال ان
lifesaver
عضودسته نجات غریق وامثال ان
solid angle
زاویه سه بعدی مخروط وامثال ان
pinhole
سوراخی که ازفرو کردن سنجاق درچیزی پدیداید
foundation joint
درز اتصالی که بین پی وساختمان تعبیه میشود
scarfs
حمایل ابریشمی وامثال ان شال گردن
scarf
حمایل ابریشمی وامثال ان شال گردن
coat of arms
نشان یا علامت دولت یاخانواده وامثال ان
pilot burner
چراغ کوچک اجاق گاز وامثال ان
coats of arms
نشان یا علامت دولت یاخانواده وامثال ان
free drop
برداشتن و انداختن گوی گلف با دست از نقطه ناممکن برای ضربه زدن به نقطه مناسب نزدیک ان
holes
سوراخی در لبه دیسک ای که شیاربندی سخت شده است
hole
سوراخی در لبه دیسک ای که شیاربندی سخت شده است
card
سوراخی که در موازات بلندترین لبه کارت قرار دارد
holing
سوراخی در لبه دیسک ای که شیاربندی سخت شده است
female
سوراخی که سوزنی وارد آن میشود تا اتصال برقرار شود
cards
سوراخی که در موازات بلندترین لبه کارت قرار دارد
holed
سوراخی در لبه دیسک ای که شیاربندی سخت شده است
improviser
تعبیه کننده کسیکه بسرعت یا بلامقدمه چیزیرا میسازد
oxygen tent
چادراکسیژن مخصوص معالجه سرما خوردگی وامثال ان
oxygen tents
چادراکسیژن مخصوص معالجه سرما خوردگی وامثال ان
post-
تیر تلفن وغیره تیردگل کشتی وامثال ان
post
تیر تلفن وغیره تیردگل کشتی وامثال ان
posted
تیر تلفن وغیره تیردگل کشتی وامثال ان
posts
تیر تلفن وغیره تیردگل کشتی وامثال ان
smoking room
اتاق مخصوص دود دادن ماهی وامثال ان
IRQ
سیگنال ارسالی به CPU برای به تعویق انداختن پردازش عادی به طور موقت و کنترل انتقال به تابع کنترل وقفه
bushes
استوانه توخالی که داخل سوراخی جای گرفته و محکم میشود
bush
استوانه توخالی که داخل سوراخی جای گرفته و محکم میشود
improvisor
تعبیه کننده کسیکه بسرعت یا بلا مقدمه چیزیرا میسازد
kerb inlet
روزنه یا منفذی که در زیرجدول جهت عبور اب باران تعبیه میشود
proliferous
بارور شونده بوسیله پیازیا جوانه زنی وامثال ان
sockets
سوراخی که سوزن یا ورودی وارد میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
socket
[سوراخی که سوزن یا ورودی وارد میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند]
slop
هر نوع لباس گشاد رویی روپوش کتانی پزشکان وامثال ان
macedoine
مخلوطی ازسبزیجات پخته که در سالاد یاروی لرزانک وامثال ان بکارمیرود
slopping
غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
slopping
هر نوع لباس گشاد رویی روپوش کتانی پزشکان وامثال ان
slopped
غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
slop
غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
slopped
هر نوع لباس گشاد رویی روپوش کتانی پزشکان وامثال ان
relief hole
سوراخی در ورقههای فلزی که تلاقی دو خم را بدون تاب برداشتن صفحه ممکن میسازد
bring down
به زمین انداختن حریف انداختن شکار
guarding
حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
scopolamine
ی که با تزریق این ماده وامثال ان گرفته شده باشدقابل ارائه به دادگاه نیست
guards
حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
guard
حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
hard sectored
دیسک لرزانی که در ان سوراخهایی به منظور تعیین حدود هر قطاع یا بخش تعبیه و منگنه شده است
scrim
پارچه استری مبل وغیره کرباس نازکی که بعنوان بتونه قاب چوبی وامثال ان بکارمیبرند
shell-shock
اختلال روحی در اثر صدای افنجار نارنجک وامثال ان وحشت واضطراب حاصله ازصدای انفجار
shell shock
اختلال روحی در اثر صدای افنجار نارنجک وامثال ان وحشت واضطراب حاصله ازصدای انفجار
jeopard
بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrifying
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrified
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies
بهراس انداختن به بیم انداختن
steeve
خفت کردن میلهای که نوک ان قلابی داردوبرای ازمایش محتویات عدل پنبه وامثال ان بکار میرود سیخک
alignments
میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
alignment
میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
lubber's hole
سوراخی در نوک کشتی نزدیک دگل که طناب دگل بوسیله ان بالا وپایین میرود
wing tanks
تانکهای سوخت که داخل بال تعبیه شده یا بخشی از بال راتشکیل میدهد
differential compression check
ازمایشی از وضعیت موتور که در ان مقدار نشتی رینگها وسوپاپها توسط اندازه گیری افت فشار در طرفین سوراخی با قطر معین تعیین میشود
honking
صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
honked
صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
honks
صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
honk
صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
millboard
مقوای جلد کتاب وامثال ان مقوای کلفت
let down
پایین انداختن انداختن
kiosks
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosk
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
fairlead
شکاف
insection
شکاف
clefts
شکاف
chink
شکاف
incisure
شکاف
crack
شکاف
buttressed
شکاف
cleft
شکاف
nicks
شکاف
clift
شکاف
fisure
شکاف
chinking
شکاف
nick
شکاف
cracks
شکاف
chinks
شکاف
chinked
شکاف
nicking
شکاف
nicked
شکاف
seams
شکاف
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com