English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 238 (20 milliseconds)
English Persian
answer ضمانت کردن
answered ضمانت کردن
answering ضمانت کردن
answers ضمانت کردن
guarantee ضمانت کردن
guaranteed ضمانت کردن
guarantees ضمانت کردن
insure ضمانت کردن
vouch ضمانت کردن
sponsor ضمانت کردن
sponsoring ضمانت کردن
sponsors ضمانت کردن
vouch for ضمانت کردن
Search result with all words
guarantee ضمانت نامه تضمین کردن
guaranteed ضمانت نامه تضمین کردن
guarantees ضمانت نامه تضمین کردن
vouch ضمانت کردن مسئول واقع شدن
warrant اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warrant ضمانت کردن مجوز
warranted اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warranted ضمانت کردن مجوز
warranting اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warranting ضمانت کردن مجوز
warrants اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warrants ضمانت کردن مجوز
sanction ضمانت اجرایی معین کردن
sanctioned ضمانت اجرایی معین کردن
sanctioning ضمانت اجرایی معین کردن
sanctions ضمانت اجرایی معین کردن
bail تضمین ضمانت کردن
act as surety کفالت یا ضمانت کردن
guarantee a contract اجرای قراردادی را ضمانت کردن
guaranty تضمین ضمانت یا تعهد کردن
stand surety for a person ضمانت کسی را کردن
to pass one's word for another از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
to stand surety for any one ضمانت کسیرا کردن
to vouch for any one's honesty ضمانت درستی کسی را کردن
warrent ضمانت یاتعهد کردن
Other Matches
pecuniary liability ضمانت ضمانت جبران خسارت
sponsorship ضمانت
guarantee ضمانت
warranties ضمانت
suretyship ضمانت
bond ضمانت
warrants ضمانت
bail ضمانت
warranting ضمانت
warrant ضمانت
sponsored by به ضمانت
warranted ضمانت
sponsion ضمانت
guarantees ضمانت
gurantee ضمانت
guaranty ضمانت
guaranteed ضمانت
warranty ضمانت
guarantee ضمانت
mainprise ضمانت
guaranty ضمانت
warranty ضمانت
pledge [archaic] [guaranty] ضمانت
bail bond ضمانت نامه
guarantors ضمانت کننده
bilable ضمانت بردار
bailable قابل ضمانت
bank guarantee ضمانت بانکی
guarantor ضمانت کننده
express warranty ضمانت صریح
limplied warranty ضمانت ضمنی
bondholder ضمانت دار
bond پیوستگی ضمانت
pledged وثیقه ضمانت
upon bail بقیه ضمانت
guarantee period دوره ضمانت
warranty ضمانت نامه
assurances ضمانت وثیقه
sanctioning ضمانت اجرا
sanction ضمانت اجرا
joint and several guarantee ضمانت تضامنی
assurance ضمانت وثیقه
sanctioned ضمانت اجرا
bank bond ضمانت بانکی
warranties ضمانت نامه
guaranty ضمانت نامه
pledging وثیقه ضمانت
pledge وثیقه ضمانت
pledges وثیقه ضمانت
sanctions ضمانت اجرا
pecuniary liability ضمانت پولی
fiduciary bond ضمانت شرافتی
letter of indemnity ضمانت نامه
irrepleviable ضمانت برندار
irreplevisable ضمانت برندار
contract guarantee ضمانت قرارداد
responsibility ضمانت جوابگویی
bonded ضمانت شده
suretyship عقد ضمانت
responsibilities ضمانت جوابگویی
bailment رهایی به قید ضمانت
sanction ضمانت اجرایی قانون
to bail out با ضمانت از زندان دراوردن
guarantees شخص ضمانت شده
to go bail for any one ضمانت کسی راکردن
the watch is warranted ضمانت شده است
bank guarantee ضمانت نامه بانکی
guarantee شخص ضمانت شده
guaranteed شخص ضمانت شده
board exchange warranty ضمانت تعویض برد
i guarantee his appearance من ضمانت می کنم که حاضرشود
sanctions ضمانت اجرایی قانون
able to justify bail قادر به تقبل ضمانت
joint bond تعهد یا ضمانت مشترک
it is not protected by sanctions ضمانت اجرایی ندارد
sanctioning ضمانت اجرایی قانون
sanctioned ضمانت اجرایی قانون
tender bonds ضمانت نامههای مناقصه یامزایده
average bond ضمانت نامه جبران خسارت
open credit اعتبار بدون ضمانت نامه
performance guarantee ضمانت حسن انجام کار
tender guarantee ضمانت شرکت در مزایده یامناقصه
repayment guarantee ضمانت استرداد پیش پرداخت
pledgeor دهنده ضمانت یابیعانه یا قول
waging ضمانت حسن انجام کار
wages ضمانت حسن انجام کار
waged ضمانت حسن انجام کار
wage ضمانت حسن انجام کار
sanctions مجوز جریمه ضمانت اجرا
pledgor دهنده ضمانت یابیعانه یا قول
sanctioned مجوز جریمه ضمانت اجرا
sanctioning مجوز جریمه ضمانت اجرا
bid bond ضمانت شرکت در مناقصه یا مزایده
sanction مجوز جریمه ضمانت اجرا
good performance guarantee ضمانت حسن انجام کار
local parole زندانی که به قید ضمانت محلی ازاد میشود
30% down payment against bank guaranty ۳۰ درصد پیش پرداخت در برابر ضمانت بانکی
accommodation bill براتی که جهت کمک یا ضمانت فردی تهیه میگردد
bareboat charter ضمانت نامه تضمین حرکت کشتی و پرداخت مخارج پرسنل ان
del credere ضمانت فروشنده حق العمل کار نسبت به معتبر بودن خریدار
consideration وجه التزام یا خسارت تادیه یاخسارت عدم انجام تعهد که در عقود و ایقاعات تعیین میشود و یا به طور کلی "ضمانت اجرای عقد و تعهد " عوض یا عوضین
considerations وجه التزام یا خسارت تادیه یاخسارت عدم انجام تعهد که در عقود و ایقاعات تعیین میشود و یا به طور کلی "ضمانت اجرای عقد و تعهد " عوض یا عوضین
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
ubi jus, ibi remedium هر جا حقی هست ضمانت اجرا هم هست هر جا حقی است حق استیفاء ان هم وجوددارد
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilising گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to use effort کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
exploit استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
to wipe out پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
preach وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilizing گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
preached وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preaches وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilised گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
woos افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
wooed افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checked بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
woo افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilizes گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
transliterate عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharges زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
cipher device وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalize در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com