Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 211 (13 milliseconds)
English
Persian
factor of production
عامل تولید
Search result with all words
capital intensive goods
کالاهایی که سهم عامل سرمایه در انها بیش از سهم عامل کار یا سایر عوامل تولید است
cobb doglas production function
ر کار بتوان کشش تولید نسبت به عامل سرمایه . اگرحاصلجمع کششهای فوق برابر 1 باشد تابع تولیدهمگن درجه 1 و مجموعه عوامل سرمایه و کار ثابت است و اگر بزرگتراز 1 باشدبازده کل صعودی و اگرکوچکتراز 1 باشد بازده کل نزولی است
derived demand
تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
factor cost
هزینه عامل تولید
factor cost
قیمت تمام شده عامل تولید
intensive cultivation
اضافه کردن مقدار تولید از طریق افزایش عامل کار یا سرمایه بدون اینکه سطح زیر کشت زیادشود
marginal productivity law
قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
Novell
شرکت بزرگ که نرم افزار شبکه تولید می :ند. و برای سیستم عامل Netware معروف است که روی سرور PC اجرا میشود
physiocratic system
روش اقتصادی فیزیوکراتها عقیده به اینکه تنها زمین عامل تولید است
two input firm
بنگاه تولیدی باد و عامل تولید
Other Matches
cyanogen agent
عامل لخته کننده خون عامل شیمیایی سیانوژن
reserved character
حرف مخصوص درسیستم عامل یا حرفی که تابع خاصی برای کنترل سیستم عامل داردوبرای مصارف دیگربه کارنمیرود
actuator
محرک بازوی عامل مکانیسم عامل
capacity cost
هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
shell
نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shelling
نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shells
نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
embryophyte
گیاهی که تولید گیاهک تخم زانموده و درنتیجه تولید بافتهای اوندی مینماید
pilot line operation
کار تولید حداقل کالاهای نظامی فقط به منظور حفظ سیستم تولید
component
1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
components
1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
producer's goods
هرچیزی که تولید کننده یا صاحب کارخانه در جهت تولید جنس دیگری ازان استفاده کند
seconded
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconds
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconding
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
second
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
blood agent
عامل شیمیایی لخته کننده خون عامل ضدحرکت خون
class a agent officer
افسر عامل پرداخت حقوق وجیره نقدی افسر عامل
piggybacks
سیستم عامل که از سوی سیستم عامل دیگر اجرا میشود
piggyback
سیستم عامل که از سوی سیستم عامل دیگر اجرا میشود
euler theorem
در صورتی که تابع تولید همگن درجه یک باشد بر اساس قضیه اولر کل تولید مساوی مجموع پرداختی ها به عوامل تولیدمیباشد
production overheads
هزینههای بالاسری تولید هزینههای سربار تولید هزینههای غیرمستقیم تولید
increasing cost industry
حالتی است که چند موسسه به صنعت خاصی بپردازند ودر نتیجه محدودیت عوامل تولید و کمبود انها هزینه تولید بالا رود
EXE file
در یک سیستم عامل مشخصه سه حرفی نام فایل که بیان میکند فایل حاوی داده دودویی برنامه است . فایل مستقیم از طریق سیستم عامل قابل اجراست
planar
روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت
cost fraction
نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
declassified cost
هزینه کالای تولید شده که دران سهم هر یک از عوامل تولید مشخص شده باشد
oem
شرکتی ه قط عاتی تولید میکند که بخشهای اصلی را تولید کنندههای دیگر ساخته اند و محصول را برای کاربر خاص ایجاد میکند
MS DOS
سیستم عامل کامپیوترهای شخصی IBM PC که داده ذخیره شده روی دیسک را مدیریت میکند و خروجی و ورودی کاربر را نمایش میدهد.DOS-MS سیستم عامل تک کاربر و تک کار کاره است و توسط واسط خط دستور در کنترل میشود
matrix
چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
matrixes
چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
acceleration principle
یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
spermary
غده تولید کننده منی محل تولید منی
family
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
families
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
mixed capitalism
نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
full
مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
fullest
مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
gnp gap
شکاف تولید ناخالص ملی اختلاف بین تولید ناخالص ملی واقعی وتولیدناخالص ملی بالقوه
half
جمع کننده دودویی که میتواند نتیجه جمع دو ورودی را تولید کند. و رقم نقل خروجی تولید میکند ولی نمیتواند رقم نقل ورودی بپذیرد
producers burden of tax
بار مالیات تولید کنندگان سهم تولید کنندگان از مالیات
factor
عامل
parameter
عامل
parameters
عامل
acting
عامل
factors
عامل
active
عامل
operant
عامل
devices
عامل
device
عامل
operating
عامل
agencies
عامل
propellants
عامل
propellant
عامل
agents
عامل
principals
عامل
operator
عامل
attorney
عامل
coagent
هم عامل
propellent
عامل
functionery
عامل
attorneys
عامل
agent
عامل
operators
عامل
assignee
عامل
agent representative
عامل
agency
عامل
doer
عامل
doers
عامل
procurator
عامل
elements
عامل
v factor
عامل وی
actions
عامل
action
عامل
procurators
عامل
element
عامل
principal
عامل
operative
عامل
operatives
عامل
managing director
مدیر عامل
igniting agent
عامل احتراق
pull device
عامل کششی
parasiticide
عامل طفیلی کش
operating systems
سیستم عامل
precipitating factor
عامل اشکارساز
OS
سیستم عامل
agents
واسطه عامل
precipitant
عامل رسوب
noises
عامل مخل
noise
عامل مخل
managing directors
مدیر عامل
operating system
سیستم عامل
agents
عامل اطلاعاتی
psychochemical agent
عامل عصبی
oxidizing agent
عامل اکسیداسیون
operating system/
سیستم عامل دو
pesticides
عامل ضد طاعون
pesticide
عامل ضد طاعون
operating handle
دستگیره عامل
operating agency
شعبه عامل
interleave factor
عامل جاگذاری
hypo
عامل محرک
mouthpiece
سخنگو عامل
insurance agent
عامل بیمه
impelent
عامل محرک
idle characters
کاراکترهای عامل
factors
عامل مشترک
mouthpieces
سخنگو عامل
lacrimatory factor
عامل اشک زا
agent
عامل اطلاعاتی
masking agent
عامل پوشاننده
leaven
عامل کارگر
agent
واسطه عامل
oxidizing agent
عامل اکسنده
leavening
عامل کارگر
passive
غیر عامل
leavens
عامل کارگر
passives
غیر عامل
human factor
عامل انسانی
factor
عامل مشترک
limiting factor
عامل محدودکننده
preventive
عامل جلوگیری
structure factor
عامل ساختار
potential
عامل بالفعل
potential
عامل بالقوه
disbursing officer
افسر عامل
executives
مدیر عامل
developer agent
عامل فهور
blowing agent
عامل پف کننده
executive
مدیر عامل
coefficient
عامل مشترک
common factor
عامل مشترک
dispersing agent
عامل پاشنده
reactor
عامل واکنش
reactors
عامل واکنش
accountable disbursing officer
افسر عامل
dual agent
عامل دو جانبه
distractor
عامل حواسپرتی
distilled mustard
عامل خردلی
combination influence
عامل ترکیبی
coefficients
عامل مشترک
cyanogen agent
عامل سیانید
active element
عنصر عامل
active material
مواد عامل
addition agent
عامل افزودنی
adhesion agent
عامل چسبندگی
working fluid
سیال عامل
air entraining agent
عامل هوادهنده
anticrop agent
عامل ضد غلات
active defense
دفاع عامل
acting company
شرکت عامل
demasking agent
عامل عریانساز
aborticide
عامل سقط
depressant
عامل پریشانی
blister agent
عامل تاول زا
biological agent
عامل زیستی
absorbing agent
عامل جذب
biological agent
عامل میکربی
press
عامل موثر
acid function
عامل اسیدی
be-all and end-all
عامل عمده
growth factor
عامل رشد
general factor
عامل عمومی
galactogogue
عامل شیرزایاشیرافزا
fusing agent
عامل ذوب
unique factor
عامل یگانه
foaming agent
عامل کف زای
chemical agent
عامل شیمیایی
safety factor
عامل تامین
fixing agent
عامل تثبیت
active defense
پدافند عامل
bleaching agent
عامل رنگبر
presses
عامل موثر
absorbent
عامل جذب
reducer
عامل کم کننده
reducing agent
عامل کاهنده
releasing agent
عامل رهاکننده
potential
<adj.>
عامل بالقوه
sealant
عامل درزگیر
self execuiting
عامل فی نفسه
firing device
عامل منفجرکننده
prime mover
عامل محرک کل
characteristic action
عامل مشخصه
prime movers
عامل محرک کل
factor of safety
عامل اطمینان
factor of safety
عامل تامین
effective
عامل موثر
extrinsic factor
عامل خارجی
executive agent
عامل اجرایی
factoring
عامل یابی
sense organ
عامل احساس
factorization
عامل بندی
factoring agent
عامل تنزیل
chelating agent
عامل کی لیت ساز
network operating system
سیستم عامل شبکه
combination influence
مکانیسم عامل مرکب
break bulk agent
عامل تفکیک محصولات
confusion agent
عامل گیج کننده
antiplant agent
عامل ضد رویش گیاهان
complexing agent
عامل کمپلکس کننده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com