Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
anticrop agent
عامل ضدمحصولات کشاورزی
Other Matches
agribusiness
تجارت محصولات کشاورزی کار و کسب کشاورزی
farm technology
روش فنی کشاورزی تکنولوژی کشاورزی
elevator
انبار غله |
[کشاورزی]
| جای غله خیز
[کشاورزی]
cyanogen agent
عامل لخته کننده خون عامل شیمیایی سیانوژن
reserved character
حرف مخصوص درسیستم عامل یا حرفی که تابع خاصی برای کنترل سیستم عامل داردوبرای مصارف دیگربه کارنمیرود
actuator
محرک بازوی عامل مکانیسم عامل
capital intensive goods
کالاهایی که سهم عامل سرمایه در انها بیش از سهم عامل کار یا سایر عوامل تولید است
derived demand
تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
shells
نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shell
نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shelling
نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
blood agent
عامل شیمیایی لخته کننده خون عامل ضدحرکت خون
piggyback
سیستم عامل که از سوی سیستم عامل دیگر اجرا میشود
class a agent officer
افسر عامل پرداخت حقوق وجیره نقدی افسر عامل
piggybacks
سیستم عامل که از سوی سیستم عامل دیگر اجرا میشود
agriculture
کشاورزی
arboretum
کشاورزی
tillage
کشاورزی
agronomy
کشاورزی
agronomic
کشاورزی
farming
کشاورزی
plantership
کشاورزی
husbandry
کشاورزی
agricultural
کشاورزی
rural
کشاورزی
EXE file
در یک سیستم عامل مشخصه سه حرفی نام فایل که بیان میکند فایل حاوی داده دودویی برنامه است . فایل مستقیم از طریق سیستم عامل قابل اجراست
agricultural sector
بخش کشاورزی
agricultural economics
اقتصاد کشاورزی
agricultural fluctuations
نوسانهای کشاورزی
vegetable soil
خاک کشاورزی
agricultural implements
الات کشاورزی
agricultural revolution
انقلاب کشاورزی
agricultural investigation
تجسسات کشاورزی
to follow the plough
کشاورزی کردن
agricultural projects
طرحهای کشاورزی
agricultural products
محصولات کشاورزی
farming
کشاورزی برزیگری
farm labors
کارگران کشاورزی
extensive agriculture
کشاورزی وسیع
manure
کود کشاورزی
extensive agriculture
کشاورزی سطحی
agricultural cooperatives
تعاونیهای کشاورزی
agricultural pollution
الودگی کشاورزی
farm surplus
مازاد کشاورزی
agricultral waste
پسماند کشاورزی
agricultural credit
اعتبار کشاورزی
agriculture
کشاورزی برزگری
farm yields
بازده کشاورزی
agricultural planning
برنامه ریزی کشاورزی
agroecosystem
بوم سازگان کشاورزی
raw produce
محصول طبیعی یا کشاورزی
agriculturist
دانشجوی دانشکدهء کشاورزی
elevator
انبار دانه
[کشاورزی]
agricultural support policy
سیاست حمایت از کشاورزی
extensive agricultuse
کشاورزی غیر محدود
georgic
وابسته به کشاورزی روستایی
hay loader
لودر یونجه
[کشاورزی]
geoponic
مربوط به کشاورزی یاکشتکاری
outturn
محصول کشاورزی یاصنعتی
agricultural extension services
خدمات ترویج کشاورزی
sovkhoz
موسسه کشاورزی وروستایی
agricultural mechanization
ماشینی کردن کشاورزی
agriculturalist
دانشجوی دانشکدهء کشاورزی
ageicultural
مربوطبه کشاورزی یاکشتکاری
MS DOS
سیستم عامل کامپیوترهای شخصی IBM PC که داده ذخیره شده روی دیسک را مدیریت میکند و خروجی و ورودی کاربر را نمایش میدهد.DOS-MS سیستم عامل تک کاربر و تک کار کاره است و توسط واسط خط دستور در کنترل میشود
farm price supports
حمایت از قیمت کالاهای کشاورزی
hacienda
بنگاه کشاورزی یا معدن ومانند ان
agricultural labor productivity
بهره دهی کارگر کشاورزی
He reanimated the Iranian agriculture.
کشاورزی ایران رازنده کرد
basic crops
محصولات کشاورزی اساسی مانند گندم
agricultural price policy
سیاست تعیین قیمت محصولات کشاورزی
granger
عضو انجمن پشتی بانان کشاورزی
combine harvester
کمباین
[کشاورزی]
[ماشین برداشت محصولات دانه دار]
latifundium
ملک کشاورزی باوسایل اولیه که برده ها در ان کارمیکرده اند
harvester
کمباین
[کشاورزی]
[ماشین برداشت محصولات دانه دار]
combined harvester
کمباین
[کشاورزی]
[ماشین برداشت محصولات دانه دار]
corn harvester
کمباین
[کشاورزی]
[ماشین برداشت محصولات دانه دار]
harvester-thresher
[rare]
کمباین
[کشاورزی]
[ماشین برداشت محصولات دانه دار]
extensive cultivation
بالا بردن مقدارمحصول کشاورزی از طریق استفاده از زمین
combine
[combine harvester]
کمباین
[کشاورزی]
[ماشین برداشت محصولات دانه دار]
food and agricultural organization
از موسسات وابسته به سازمان ملل متحدکه به سال 5491 تاسیس وهدفش بررسی وضع تولیدمحصولات کشاورزی و سایراغذیه است
self binder
ماشین کشاورزی که هم درومیکندوهم بافه می بند د ماشین درووبسته بندی
anticrop operations
عملیات کاربرد افات کشاورزی در عملیات نظامی
new deal
برنامه توسعه اقتصادی فرانکلین روزولت پس از سالهای بعداز بحران بزرگ درامریکا که دران کمک به کشاورزی بازنشستگی وبیمه بیکاری و غیره گنجانیده شده است
agent representative
عامل
doers
عامل
procurators
عامل
action
عامل
actions
عامل
attorney
عامل
attorneys
عامل
element
عامل
doer
عامل
propellants
عامل
devices
عامل
operating
عامل
acting
عامل
propellant
عامل
device
عامل
agent
عامل
agents
عامل
assignee
عامل
parameters
عامل
parameter
عامل
elements
عامل
coagent
هم عامل
principal
عامل
principals
عامل
factor
عامل
agencies
عامل
v factor
عامل وی
operators
عامل
procurator
عامل
agency
عامل
operatives
عامل
operative
عامل
operant
عامل
operator
عامل
active
عامل
propellent
عامل
factors
عامل
functionery
عامل
agroecosystem
اکوسیستم کشاورزی اکوسیستم زراعی
precipitating factor
عامل اشکارساز
psychochemical agent
عامل عصبی
adhesion agent
عامل چسبندگی
pull device
عامل کششی
reducer
عامل کم کننده
potential
<adj.>
عامل بالقوه
addition agent
عامل افزودنی
active material
مواد عامل
active element
عنصر عامل
active defense
دفاع عامل
active defense
پدافند عامل
acting company
شرکت عامل
reducing agent
عامل کاهنده
releasing agent
عامل رهاکننده
safety factor
عامل تامین
sealant
عامل درزگیر
self execuiting
عامل فی نفسه
operating handle
دستگیره عامل
sense organ
عامل احساس
structure factor
عامل ساختار
unique factor
عامل یگانه
working fluid
سیال عامل
be-all and end-all
عامل عمده
acid function
عامل اسیدی
factor of safety
عامل اطمینان
disbursing officer
افسر عامل
developer agent
عامل فهور
fusing agent
عامل ذوب
galactogogue
عامل شیرزایاشیرافزا
general factor
عامل عمومی
growth factor
عامل رشد
depressant
عامل پریشانی
human factor
عامل انسانی
demasking agent
عامل عریانساز
hypo
عامل محرک
dispersing agent
عامل پاشنده
distilled mustard
عامل خردلی
distractor
عامل حواسپرتی
factor of safety
عامل تامین
factor of production
عامل تولید
extrinsic factor
عامل خارجی
factoring
عامل یابی
factoring agent
عامل تنزیل
factorization
عامل بندی
firing device
عامل منفجرکننده
executive agent
عامل اجرایی
fixing agent
عامل تثبیت
dual agent
عامل دو جانبه
cyanogen agent
عامل سیانید
common factor
عامل مشترک
combination influence
عامل ترکیبی
biological agent
عامل میکربی
masking agent
عامل پوشاننده
operating agency
شعبه عامل
operating system/
سیستم عامل دو
oxidizing agent
عامل اکسیداسیون
oxidizing agent
عامل اکسنده
parasiticide
عامل طفیلی کش
precipitant
عامل رسوب
foaming agent
عامل کف زای
anticrop agent
عامل ضد غلات
limiting factor
عامل محدودکننده
lacrimatory factor
عامل اشک زا
interleave factor
عامل جاگذاری
idle characters
کاراکترهای عامل
igniting agent
عامل احتراق
chemical agent
عامل شیمیایی
characteristic action
عامل مشخصه
impelent
عامل محرک
blowing agent
عامل پف کننده
blister agent
عامل تاول زا
insurance agent
عامل بیمه
bleaching agent
عامل رنگبر
biological agent
عامل زیستی
air entraining agent
عامل هوادهنده
accountable disbursing officer
افسر عامل
leavens
عامل کارگر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com