Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
English
Persian
dosmount command
فرمان پیاده کردن
Other Matches
disembarkation
به ساحل پیاده کردن پیاده شدن از هواپیمایا ناو
route marches
راهپیمایی در روی جاده راهپیمایی پیاده فرمان قدم راه
route march
راهپیمایی در روی جاده راهپیمایی پیاده فرمان قدم راه
detrain
از قطار پیاده شدن یا پیاده کردن
overhauling
پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauled
پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauls
پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhaul
پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
interim overhaul
پیاده کردن قطعات به طورموقتی پیاده کردن قطعات جزئی
ctrl break
در DOS فرمان صفحه کلیدی که اخرین فرمان داده شده رالغو میکند
magna charta
فرمان کبیر یا فرمان ازادی صادره از طرف جان پادشاه انگلیس در سال 5121
magna carta
فرمان کبیر یا فرمان ازادی صادره از طرف جان پادشاه انگلیس در سال 5121
sound off
فرمان موزیک را شروع کنید فرمان مارش کوتاه
controlled stick steering
دستگاه فرمان کنترل شده اهرم فرمان خودکار
grenadier
سرباز هنگ پیاده پیاده نظام
stand fast
فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
steering
فرمان ماشین سیستم فرمان یا هدایت
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
secondary landing
منطقه پیاده شدن فرعی برای پشتیبانی از عملیات پیاده شدن اصلی
transit area
منطقه ترانزیت یا پیاده وسوار کردن بار یا سوار کردن پرسنل
roll up
پیاده کردن و یا جمع کردن تاسیسات یا وسایل در حال کار
forward march
فرمان قدم رو فرمان پیش
overhauled
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauls
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauled
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauls
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
disassembly order
دستور باز کردن و پیاده کردن قطعات یک وسیله
overhaul
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauling
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhaul
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauling
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
scrambled
فرمان درگیری بهواپیمای رهگیر قاطی کردن رهگیری کردن
scrambles
فرمان درگیری بهواپیمای رهگیر قاطی کردن رهگیری کردن
scrambling
فرمان درگیری بهواپیمای رهگیر قاطی کردن رهگیری کردن
scramble
فرمان درگیری بهواپیمای رهگیر قاطی کردن رهگیری کردن
dismantling
پیاده کردن
dismantled
پیاده کردن
set down
پیاده کردن
dismount
پیاده کردن
take down
پیاده کردن
dismounting
پیاده کردن
disassemble
پیاده کردن
dismantlement
پیاده کردن
dismantle
پیاده کردن
dismounts
پیاده کردن
disembarked
پیاده کردن
unset
پیاده کردن
dismantles
پیاده کردن
demodulation
پیاده کردن
disembarking
پیاده کردن
disembarks
پیاده کردن
disembark
پیاده کردن
pedestrianises
پیاده روی کردن
dismantle
پیاده کردن موتور
pads
پیاده سفر کردن
disassembly
پیاده کردن موتور
pedestrianising
پیاده روی کردن
pedestrianize
پیاده روی کردن
pedestrianised
پیاده روی کردن
dismount
پیاده کردن یا شدن
setting out
پیاده کردن نقشه
setting out
پیاده کردن مسیر
To implement a project.
طرحی را پیاده کردن
pad
پیاده سفر کردن
staking
پیاده کردن مسیر
dismantled
پیاده کردن موتور
dismantling
پیاده کردن موتور
pedestrianized
پیاده روی کردن
pedestrianizes
پیاده روی کردن
dismounts
پیاده کردن یا شدن
dismounting
پیاده کردن یا شدن
dismantles
پیاده کردن موتور
pedestrianizing
پیاده روی کردن
controlling
کنترل کردن فرمان
control
کنترل کردن فرمان
controls
کنترل کردن فرمان
dismounts
پیاده کردن قطعات و وسایل
salvaged
پیاده کردن کامل قطعات
dismantling
پیاده کردن قطعات مونتاژ
dismount
پیاده کردن قطعات و وسایل
removable
قابل سوار و پیاده کردن
salvage
پیاده کردن کامل قطعات
dismounting
پیاده کردن قطعات و وسایل
dismantled
پیاده کردن قطعات مونتاژ
walks
گردش کردن پیاده رفتن
dismantles
پیاده کردن قطعات مونتاژ
disassembly order
روش پیاده کردن وسیله
dismantle
پیاده کردن قطعات مونتاژ
salvages
پیاده کردن کامل قطعات
walk
گردش کردن پیاده رفتن
walked
گردش کردن پیاده رفتن
salvaging
پیاده کردن کامل قطعات
guide on me
فرمان پشت سر من پیش مرا تعقیب کنید فرمان پشت سر من
debarkation
تخلیه پیاده کردن یکانها یاتجهیزات
removal
از بین بردن برداشتن پیاده کردن
terminals
محل پیاده وسوار کردن بارها
terminal
محل پیاده وسوار کردن بارها
disassemble
پیاده کردن موتور اتومبیل جداکردن
landing group
گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
soft return
فرمان ترکیبی رد کردن خط ورفتن به خط بعدی
ramps
محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
overhauled
پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhaul
پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
peg out
کوبیدن میخ چوبی در زمین پیاده کردن
administrative landing
پیاده کردن بار و مسافر به صورت اداری
overhauls
پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
air landing
پیاده شدن از راه هوا هوانشست کردن
tramps
باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
tramped
باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
overhauling
پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
tramp
باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
ramp
محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
take to pieces
پیاده کردن اجزاء ماشین یاکارخانه و مانند اینها
new
فرمان پاک کردن حافظه وتایپ یک برنامه جدید
new-
فرمان پاک کردن حافظه وتایپ یک برنامه جدید
newer
فرمان پاک کردن حافظه وتایپ یک برنامه جدید
newest
فرمان پاک کردن حافظه وتایپ یک برنامه جدید
zaps
حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده
zapping
حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده
zap
حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده
zapped
حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده
cannibalizing
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalising
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalize
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizes
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalised
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalized
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalises
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
doctrines
اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
doctrine
اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
transfer loader
دستگاه پلکان خودکارمخصوص پیاده و سوار کردن بار از کشتی یا هواپیما
rig the ship
فرمان ناو را برای بازدیداماده کنید اماده کردن ناوبرای بازدید
computer controlled machine
دستگاه با فرمان کامپیوتری دستگاه با فرمان الکترونیکی
close interval
فرمان " فاصله جمع " فرمان " جمع به جلو "
close ranks
فرمان " صفها جمع " فرمان " فاصله جمع "
guide left
فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
ship to shore
حرکت از دریا به ساحل عملیات پیاده کردن افراد ازدریا به ساحل
beach gear
وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
unhorse
از اسب افتادن یا پیاده شدن اسب را از گاری یا درشگه باز کردن
cancel check firing
فرمان بازرسی اتش ملغی فرمان بازرسی اتش لغو
tractor group
گروه ناوچههای اب خاکی مخصوص پیاده کردن نفرات و خودروهای شنی دار اب خاکی
pavement
پیاده رو
foot slogger
پیاده
peripatetic
پیاده رو
sidewalk
پیاده رو
dismounted
پیاده
on of
پیاده
footpath
پیاده رو
footpaths
پیاده رو
afoot
پیاده
footer
پیاده رو
sidewalks
پیاده رو
pignorate
پیاده
side walk
پیاده رو
footway
پیاده رو
pavements
پیاده رو
walkway
پیاده رو
walkways
پیاده رو
foot bank
پیاده رو
pedestrians
پیاده
foot bridge
پل پیاده رو
impledge
پیاده
walk
پیاده رو
foot infantry
پیاده
pedestrian
پیاده
pedestrian bridge
پل پیاده رو
infantry man
پیاده
walked
پیاده رو
walks
پیاده رو
paths
پیاده رو
path
پیاده رو
ganway
پل پیاده رو
infantry
پیاده
sanctions
فرمان
sanctioning
فرمان
charter
فرمان
at my command
به فرمان من
handlebar
فرمان
commanded
فرمان
insubordinate
نا فرمان
ordinances
فرمان
ordinance
فرمان
indocile
نا فرمان
commandment
فرمان
bugle call
فرمان
handle bar
فرمان
sanctioned
فرمان
commandments
فرمان
charters
فرمان
command
فرمان
decrees
فرمان
decreeing
فرمان
sanction
فرمان
decree
فرمان
chartered
فرمان
edicts
فرمان
edict
فرمان
chartering
فرمان
steering
فرمان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com