Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
sold
فروخته شده بفروش رفته
Other Matches
sell out
تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
sell-out
تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
sell-outs
تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
loss leader
بفروش میرسد کالایی که به منظور جلب توجه مشتری زیر قیمت تمام شده بفروش می رسد
damped wave
موجی که دامنه ان رفته رفته کاهش میابد
critical mach number
عدد ماخی که در ان جریانهای شتابدار اطراف یک جسم دربعضی نقاط رفته رفته به سرعتهای مافوق صوت میرسند
The sun has set (hadd set).
آفتاب رفته است ( رفته بود )
dwindling
رفته رفته کوچک شدن
dwindles
رفته رفته کوچک شدن
to peter out
رفته رفته کوچک شدن
dwindle
رفته رفته کوچک شدن
dwindled
رفته رفته کوچک شدن
Jerry builder
بساز و بفروش
sells
فروختن بفروش رفتن
selling
فروختن بفروش رفتن
to work off
بفروش رساندن اب کردن
sell
فروختن بفروش رفتن
soft sell
بانرمی وملایمت بفروش رساندن
such goods will sell very high
اینگونه کالاهاخوب بفروش میرود
to go off
بفروش رفتن نتیجه دادن
work off
از شر چیزی خلاص شدن بفروش رساندن
piece goods
کالاهایی که بصورت دانهای بفروش میرسد
products customarily found in a pharmacy
کالاهایی که معمولا در داروخانه بفروش می روند
If you want to sell your car , I am your man .
اگر می خواهی اتوموبیلت را بفروش من مرد خریدم
New and used cars are sold here .
انواع اتوموبیل های نو وکهنه بفروش می رسد
on the block
<idiom>
فروخته شده
it was sold at 0 year's p
بهره برابردرامدسالیانه اش فروخته شد
under the counter
<idiom>
مخفیانه فروخته شدن
loss leader
کالایی که با ضرر فروخته میشود
fast moving stock
کالایی که به سرعت فروخته میشود
outside
[stock exchange]
<adj.>
خارج از بورس
[فروخته شده ]
over the counter
خارج از بورس فروخته شده
off-market
<adj.>
خارج از بورس
[فروخته شده ]
over-the-counter
<adj.>
خارج از بورس
[فروخته شده ]
avoirdupois
اشیاء و اجناسی که با توزین فروخته میشوند
ex. dividend
سهمی که پس از پرداخت سود آن فروخته شده
price as natural ice
یخ ساختگی بهمان بهای یخ طبیعی فروخته میشد
bundled software
نرم افزاری که همراه با قیمت کامپیوتر فروخته میشود
subject to being unsold
فروخته نشده باشد درصورت موجود بودن کالا
thirds
شرکتی که سرویس میدهد به سیستمی فروخته شده از یک شخص
third
شرکتی که سرویس میدهد به سیستمی فروخته شده از یک شخص
caveat venditor
یعنی فروشنده مسئول معایب کالای فروخته شده میباشد
turnover
تعداد دفعاتی درسال که موجودی انبار یک بنگاه فروخته میشود
foreign excess
تجهیزات نظامی که از مصرف داخلی اضافه تر بوده و به خارج ارسال یا فروخته می شوند
stoppage in transitu
حق استرداد جنس فروخته شده برای بایع حق امتناع ازتسلیم مال التجاره در حال حمل
bundling
بستهای که حاوی کامپیوتر و نرم افزار و تجهیزات جانبی آن است که با قیمت مخصوص فروخته میشود
bundle
بستهای که حاوی کامپیوتر و نرم افزار و تجهیزات جانبی آن است که با قیمت مخصوص فروخته میشود
bundles
بستهای که حاوی کامپیوتر و نرم افزار و تجهیزات جانبی آن است که با قیمت مخصوص فروخته میشود
department store
فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
department stores
فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
goldbrick
جنس بی ارزشی که بجای جنس بهاداری فروخته میشود
tea is sold by the kilogramme
چایی را کیلویی می فروشند چایی به کیلو فروخته میشود
unbundled
اموزش و..... که مستقل از سخت افزارکامپیوتر توسط سازنده سخت افزاری فروخته میشود دسته نشده
seconded
که هنوز استفاده میشود و دوباره فروخته میشود
seconds
که هنوز استفاده میشود و دوباره فروخته میشود
seconding
که هنوز استفاده میشود و دوباره فروخته میشود
second
که هنوز استفاده میشود و دوباره فروخته میشود
inchmeal
رفته رفته
departed
رفته
in process of time
رفته رفته
thrawart
در رفته
short tempered
از جا در رفته
frenetical
از جا در رفته
bit by bit
<adv.>
رفته رفته
by degrees
<adv.>
رفته رفته
gradually
<adv.>
رفته رفته
by inches
رفته رفته
dislocated
در رفته
gradually
رفته رفته
oem
Equipment Original شرکت یا سازمانی که کامپیوترها وتجهیزات دستگاه جانبی را به منظور استفاده از انها درمحصولات و تجهیزاتی که بعدا" به مشتریان فروخته خواهد شد خریداری می نمایدسازنده تجهیزات اصلی anufacturer
on average
[on av.]
روی هم رفته
appointed
<adj.>
<past-p.>
بکار رفته
off shade
رنگ رفته
applied
<adj.>
<past-p.>
بکار رفته
retreating forehead
پیشانی تو رفته
madding
از کوره در رفته
deployed
<adj.>
<past-p.>
بکار رفته
inserted
<adj.>
<past-p.>
بکار رفته
averaged
روی هم رفته
installed
<adj.>
<past-p.>
بکار رفته
it has escaped my remembrance
از خاطرم رفته
in the lump
روی هم رفته
unbridle
مهاردر رفته
I'm glad he's gone.
خوشحالم که او رفته.
deep-set
فرو رفته
smudgier
رنگ و رو رفته
smudgiest
رنگ و رو رفته
extinct
ازبین رفته
truncated soil
خاک رو رفته
smudgy
رنگ و رو رفته
weatherbeaten
رنگ و رو رفته
gone
<adj.>
از دست رفته
cavetto
[پخی تو رفته]
on a par
روی هم رفته
by and large
<idiom>
روی هم رفته
in the a
روی هم رفته
iam bored
حوصله ام سر رفته
pallid
رنگ رفته
chafed
پوست رفته
windswept
بر باد رفته
defunct
ازبین رفته
sunken
فرو رفته
pulled
تحلیل رفته
all in all
روی هم رفته
all told
روی هم رفته
averaging
روی هم رفته
averages
روی هم رفته
emaciated
گوشت رفته
overseen
غلط رفته
frenzied
ازجا در رفته
overall
رویهم رفته
overalls
رویهم رفته
red-hot
ازجادر رفته
frantic
ازکوره در رفته
consumptive
تحلیل رفته
away
غایب رفته
exhausted
تحلیل رفته
jitters
از کوره در رفته
consumptives
تحلیل رفته
first and last
روی هم رفته
altogether
روی هم رفته
neater
شسته و رفته
he knew that i had gone
او میدانست که من رفته ام
neatest
شسته و رفته
day a day
روی هم رفته
neat
شسته و رفته
i have been to paris
پاریس رفته ام
averagly
روی هم رفته
averaged
روی هم رفته
average
روی هم رفته
powering
توان از دست رفته
he is off to the war
رفته است به جنگ
Have you been there recently (lately)
تازگیها آنجا رفته ای ؟
Vanished(shattered, dashed) hopes.
امیدها ی بر باد رفته
neater
شسته و رفته مرتب
lost
از دست رفته ضایع
lorn
از دست رفته بربادرفته
As limp as a rag.
شل واز حال رفته
I feel pins and needles in my foot.
پایم خواب رفته
palest
رنگ رفته بی نور
The child
[kid,baby]
has taken after her mother.
بچه به مادرش رفته.
neat
شسته و رفته مرتب
go out the window
<idiom>
اثرش از بین رفته
paler
رنگ رفته بی نور
He is on leave of absence .
مرخصی رفته است
pale
رنگ رفته بی نور
washed up
بکلی تحلیل رفته
he must have gone
باید رفته باشد
tacky
رنگ ورو رفته
income forgone
درامداز دست رفته
you are mistaken
خطا رفته اید
forged side
سطح فرو رفته
what is done cannot be undone
اب رفته بجوی برنمیگردد
immersed in debt
فرو رفته در فرض
sunken eyes
چشمان فرو رفته
powers
توان از دست رفته
powered
توان از دست رفته
advanced pawn
پیاده پیش رفته
saddle nose
بینی فرو رفته
power
توان از دست رفته
revendication
استردادزمین ازدست رفته
retreating chin
چانه عقب رفته
neatest
شسته و رفته مرتب
lost chain
زنجیره از دست رفته
we cannot undo the past
اب رفته بجوی برنمیگردد
ha-ha
دیوار فرو رفته
furibund
اشفته ازجادر رفته
quantum valebat
در مواقعی که جنسی بدون تعیین قیمت دقیق فروخته و شرط شود که قیمت بر مبنای قاعده فوق بعدا" پرداخت شود
He wont be back for another six months.
رفته که تا 6 ماه دیگه بر گردد
lost cause
جنبش یا آرمان از دست رفته
wear off
فرسوده و از بین رفته شدن
lost causes
جنبش یا آرمان از دست رفته
macaroni
ماکارونی جوان خارج رفته
to count for lost
از دست رفته بحساب آوردن
to have arrived
[expected moment]
رسیدن
[به زمان انتظار رفته]
opportunity cost
هزینه فرصت از دست رفته
lost
از دست رفته تلف شده
up to the ears
غرق سرا پا فرو رفته
ingesta
موادی که داخل بدن رفته
I have lost a lot of blood.
خون زیادی از من رفته است
the cork went off with apop
چوب پنبه در رفته تپ صداکرد
I have something in my eye.
چیزی توی چشمم رفته.
Time hangs heavily on my hands.
از زور بیکاری حوصله ام سر رفته
intake
جای ابگیری نیروی بکار رفته
intakes
جای ابگیری نیروی بکار رفته
To make amends to someone for an injury.
وقت از دست رفته جبران کردن
to join the majority
رفتن بجایی که بیشترمردم رفته اند
shopworn
کهنه ورنگ رفته در اثرماندن در مغازه
My brother has gone abroad.
برادرم رفته خارجه
[خارج از کشور]
She wI'll be a loser if she refuses.
اگر قبول نکند از کیسه اش رفته
applied
برای هدف معین بکار رفته کاربسته
It is an absolute chaos.
همه رشته کارها از دست در رفته است
I dont know ( dont have the faintest idea) where the hell she has gone .
نمی دانم کدام گوری رفته است
I areraged six hours a day.
روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
i p that they are both gone
احتمال کلی می دهم که هردو رفته باشند
cost of sales
قیمت تمام شده کالای فروش رفته
Vxtreme
قالب به کار رفته برای محل رشته ویدیویی در اینترنت
mattoid
کسیکه مغز غیر عادی داردولی روی هم رفته خل است
drag
مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
quasi
بصورت پیشوندنیز بکار رفته و بمعنی "شبه " و "بظاهرشبیه " است
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com