English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 180 (9 milliseconds)
English Persian
advertising campaign فعالیت تبلیغاتی
publicity drive فعالیت تبلیغاتی
Other Matches
propagandistic تبلیغاتی
schemed برنامه تبلیغاتی
advertisement اگهی تبلیغاتی
schemes برنامه تبلیغاتی
commercials اگهیهای تبلیغاتی
advertisements اگهی تبلیغاتی
publicity films فیلمهای تبلیغاتی
scheme برنامه تبلیغاتی
advertising spot فیلم تبلیغاتی
advertising agency آژانس تبلیغاتی
cold war جنگ تبلیغاتی ومطبوعاتی
cold war جنگ تبلیغاتی وروانی
leafleted اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
leaflets اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
leafleting اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
leaflet اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
copywriter نویسندهی آگهیهای تجارتی و مطالب تبلیغاتی
copywriters نویسندهی آگهیهای تجارتی و مطالب تبلیغاتی
leaflet bomb بمب حاوی اعلامیه یا اوراق تبلیغاتی
itinerate سیار بودن مسافرت تبلیغاتی کردن
white propaganda تبلیغاتی که هدف ان از پیش اعلام شده باشد
me too دارای شباهت تبلیغاتی نسبت برقیب سیاسی خود
cold war عموما" به مبارزات تبلیغاتی بلوکهای شرق و غرب علیه یکدیگربخصوص بعد از جنگ جهانی دوم اطلاق میشود
activeness فعالیت
activation فعالیت
activity فعالیت
activities فعالیت
acting فعالیت
stirs فعالیت
exercises فعالیت
functions فعالیت
functioned فعالیت
function فعالیت
exercised فعالیت
exercise فعالیت
actuality فعالیت
stir فعالیت
stirrings فعالیت
stirred فعالیت
activation به فعالیت دراوردن
cerebration فعالیت مغزی
low activity فعالیت پایین
random activity فعالیت تصادفی
activity ratio نسبت فعالیت
optical activity فعالیت نوری
off year سال کم فعالیت
activity time زمان هر فعالیت
operant فعالیت کننده
business activity فعالیت بازرگانی
activity wheel گردونه فعالیت
on stream درحال فعالیت
reactivation فعالیت مجدد
somatotonia فعالیت گرایی
turn over عایدی فعالیت
critical activity فعالیت بحرانی
hey day روز پر فعالیت
operating level سطح فعالیت
operational environment محیط فعالیت
somatotonic فعالیت گرا
politicking فعالیت سیاسی
activity rate نرخ فعالیت
activity quotient بهر فعالیت
activity of soil فعالیت خاک
venture فعالیت اقتصادی
ventured فعالیت اقتصادی
auxiliary activity فعالیت فرعی
inactivity عدم فعالیت
ventures فعالیت اقتصادی
venturing فعالیت اقتصادی
event عمل یا فعالیت
inaction بدون فعالیت
events عمل یا فعالیت
activity analysis تحلیل فعالیت
activity chart نمودار فعالیت
activity coefficient ضریب فعالیت
activity light چراغ فعالیت
activate به فعالیت پرداختن
activity drive سائق فعالیت
activated به فعالیت پرداختن
activates به فعالیت پرداختن
activating به فعالیت پرداختن
activity cycle چرخه فعالیت
seismism فعالیت لزرشی وارتعاشی
orbit دور حدود فعالیت
orbits دور حدود فعالیت
byway کار یا فعالیت جنبی
gross motor activity فعالیت حرکت عمده
byways کار یا فعالیت جنبی
orbited دور حدود فعالیت
muzzled مانع فعالیت شدن
muzzling مانع فعالیت شدن
muzzles مانع فعالیت شدن
self activity فعالیت خود بخود
forms سابقه فعالیت اسب
muzzle مانع فعالیت شدن
form سابقه فعالیت اسب
pickup تجدید فعالیت چیدن
formed سابقه فعالیت اسب
activity sampling نمونه گیری از فعالیت
slumping کاهش فعالیت رکود
class ii activity فعالیت امادی طبقه 2
class i activity فعالیت امادی طبقه 1
slumped کاهش فعالیت رکود
slump کاهش فعالیت رکود
business cycle دور فعالیت بازرگانی
backgrounds فعالیت ارتباط دادهای
background فعالیت ارتباط دادهای
trade cycle دوره فعالیت تجاری
sphere مرتبه حدود فعالیت
spheres مرتبه حدود فعالیت
activity group therapy درمان با فعالیت گروهی
slumps کاهش فعالیت رکود
deactivating group گروه کم کننده فعالیت
file activity ratio نسبت فعالیت پرونده
efficiency فعالیت مفید بازده
electioneer فعالیت انتخاباتی کردن
keep the ball rolling <idiom> اجازه فعالیت دادن
in the swim <idiom> درکاری فعالیت داشتن
scope for one's energies میدان برای ابراز فعالیت
take the bull by the horns <idiom> چند نوع فعالیت داشتن
work in با فعالیت و کوشش راه بازکردن
precipitance شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
hyperactive دارای فعالیت بیش ازاندازه
to work at a high pressure با فشار یا فعالیت زیاد کارکردن
abuzz <adj.> پر از سرو صدا، فعالیت و هیجان
extra-curricular فعالیت جنسی خارج از ازدواج
precipitancy شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
force activity designator شماره ترتیب فعالیت یکان
early start زودترین زمان شروع یک فعالیت
early finish زودترین زمان ختم یک فعالیت
gastrovascular دارای فعالیت درمعده ورگها
hyperthyroid ازدیاد فعالیت غذه درقی
latest finish time دیرترین زمان ختم یک فعالیت
biological half time زمان فعالیت یک عامل میکروبی
activity designator شاخص فعالیت یکان یا قسمت
activation کنش ور سازی ایجاد فعالیت
biogenic محصول فعالیت موجودات زنده
activating effect of functional group گروه زیاد کننده فعالیت
home range جای محدود برای فعالیت حیوانات
hardball فعالیت سخت و عاری از ملاحظه و مروت
pyrochemical وابسته به فعالیت شیمیایی درگرمای زیاد
pyroclastic تشکیل شده در اثر فعالیت اتشفشانی
clip someone's wings <idiom> محدود کردن فعالیت یاامکانات شخصی
thermodynamics مبحث فعالیت مکانیکی ورابطه ان باحرارت
biological half time زمان امکان فعالیت عامل میکربی
dies non روزی که فعالیت اقتصادی دران انجام نگیرد
to phase out their activities فعالیت های خود را به تدریج قطع کردن
duration براوردی از زمان لازم جهت انجام یک فعالیت
canvassing برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvasses برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvassed برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvass برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
cerebrate فعالیت مغزی را نشان دادن فکر کردن
dog days چله تابستان دوران رکود و عدم فعالیت
academia حیطه ای از فعالیت ها و کار مرتبط با تحصیل در دانشگاه
euthenics مبجث رفاه و زندگی برای فعالیت صحیح
depressant دژم ساز عامل کاهش دهنده فعالیت بدنی
Appetite comes with eating. <proverb> با پیش رفت فعالیت تمایل افزایش می یابد. [ضرب المثل]
parabiosis برگشت ووقفه فعالیت حیاتی موجود فرونشستگی احساسات یافعالیت
downtime پریودی که تجهیزات موردنظردراثر نقص فنی از فعالیت بازمانده است
front de liberation national فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
hands-on تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
hands on تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
academe فعالیت هایی که اساتید دانشگاهی انجام می دهند نظیر نوشتن مقاله، تدریس و غیره
resource leveling زمان بندی فعالیت ها بازمان شناور به منطور بهینه سازی بهره گیری از منابع
free float مدت زمانی که یک فعالیت را میتوان به تعویق انداخت بدون اینکه در سایرفعالیتها اثر کند
half life period مدت زمان لازم برای فعالیت یک ماده رادیواکتیو است که به نصف مقدار اولیه خود کاهش یابد
suppression خنثی کردن یک یکان از نظر اتش یا فعالیت سرکوبی اتش
pilot method عمل ازمایش سیستم کامپیوتری در یک ناحیه بجای ازمایش ان در محدوده گستردهای از فعالیت ها
counter air عملیات ضدهواپیمایی عملیات ضد فعالیت هوایی دشمن
hub (وسط چرخ که اغلب بلبرینگ دارد و روی محور یا آسه می چرخد) توپی، چرخمیان، ناف، (مرکز فعالیت یا اهمیت یا توجه و غیره) کانون، قلبگاه، میانگاه، توپی چر، قطب
league of nations تاسیس جهانی مشهور که بین دو جنگ جهانی فعالیت داشت و درواقع مقدمهای بود برای تشکیل سازمان ملل متحد
dynamic نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
dynamically نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
Conservative Party یکی از دوحزب مهم سیاسی انگلستان که جانشین حزب " توری "است که حزب اخیر در قرن 81 و 91 در انگلستان فعالیت داشته
major activity قسمت عمده فعالیت عمده
business cycle دوران اقتصادی یا تجارتی دوران ترقی و تنزل فعالیت تجاری و اقتصادی
operating level سطح امادگی برای فعالیت سطح قابلیت برای کار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com