Total search result: 265 (33 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
swimmable |
قابل شنا کردن |
|
|
Search result with all words |
|
public |
متن یا برنامهای که حق کپی ندارد و توسط هر کسی قابل کپی کردن است |
sense |
روشن کردن تابلوی مقابل کامپیوتر قابل بررسی است |
sensed |
روشن کردن تابلوی مقابل کامپیوتر قابل بررسی است |
senses |
روشن کردن تابلوی مقابل کامپیوتر قابل بررسی است |
graphics |
پیش نویس توابعی که دستورات گرافیکی استاندارد ایجاد میکنند مثل رسم خط و... که از طریق برنامه قابل صدا کردن هستند تا نوشتن برنامه را ساده کنند |
bind |
الزام اور وغیر قابل فسخ کردن |
binds |
الزام اور وغیر قابل فسخ کردن |
scramble |
کد کردن صحبتها یا داده که به صورتی ارسال میشود که قابل فهم نیست مگر اینکه کدگشایی شود |
scrambled |
کد کردن صحبتها یا داده که به صورتی ارسال میشود که قابل فهم نیست مگر اینکه کدگشایی شود |
scrambles |
کد کردن صحبتها یا داده که به صورتی ارسال میشود که قابل فهم نیست مگر اینکه کدگشایی شود |
scrambling |
کد کردن صحبتها یا داده که به صورتی ارسال میشود که قابل فهم نیست مگر اینکه کدگشایی شود |
document |
عمل اسکن کردن متنهای کاغذی برای ایجاد OLR روی محتوای آن و ذخیره سازی آن روی دیسک به طوری که قابل جستجو باشد |
documented |
عمل اسکن کردن متنهای کاغذی برای ایجاد OLR روی محتوای آن و ذخیره سازی آن روی دیسک به طوری که قابل جستجو باشد |
documenting |
عمل اسکن کردن متنهای کاغذی برای ایجاد OLR روی محتوای آن و ذخیره سازی آن روی دیسک به طوری که قابل جستجو باشد |
preparation |
تبدیل داده به حالت قابل خواندن ماشین بیش از وارد کردن داده |
preparations |
تبدیل داده به حالت قابل خواندن ماشین بیش از وارد کردن داده |
permanent |
خطایی در سیستم که قابل رفع کردن نیست |
zero |
پاک کردن محتوای وسیله قابل برنامه نویسی |
zeroes |
پاک کردن محتوای وسیله قابل برنامه نویسی |
zeros |
پاک کردن محتوای وسیله قابل برنامه نویسی |
manageable |
قابل اداره کردن |
manageable |
آنچه قابل کار کردن به سادگی باشد |
pass |
صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن |
passed |
صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن |
passes |
صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن |
reversible |
قابل پشت و رو کردن |
authentication |
استفاده از کدهای خاص برای بیان کردن به فرستنده پیام که پیام درست و قابل تشخیص است |
inflatable |
قابل تورم یا باد کردن |
estimable |
قابل براورد کردن |
roadworthy |
اماده مسافرت قابل سفر کردن |
separable |
قابل جدا کردن |
refresh |
بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است |
refreshed |
بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است |
refreshes |
بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است |
exhaustible |
قابل خالی کردن |
mirror |
کپی کردن تمام عملیات دیسک روی دیسک دوم که در صورت خرابی اولی قابل استفاده است |
mirrored |
کپی کردن تمام عملیات دیسک روی دیسک دوم که در صورت خرابی اولی قابل استفاده است |
mirrors |
کپی کردن تمام عملیات دیسک روی دیسک دوم که در صورت خرابی اولی قابل استفاده است |
storage |
رسانه ذخیره سازی که قابل پاک کردن یا استفاده مجدد نیست |
attachable |
قابل بهم پیوستن یا ضمیمه کردن |
combatable |
قابل جنگ کردن |
condensible |
قابل خلاصه کردن |
defect skipping |
روش مشخص کردن و برچسب گداری شیارهای حساس مغناطیسی در حال ساخت تا استفاده نشوند. اشاره به شیار بعدی مناسبی که قابل استفاده است |
DIMM |
سیستم مرتب کردن قط عات حافظه RAM در دوطرف کارت کوچک که قابل درج روی تخته اصلی کامپیوتر است تا حافظه اصلی بروز شود |
downloadable |
آنچه قابل بار کردن است |
erectable |
قابل راست کردن یا بنا کردن |
eurocheque |
چک انگلیسی که قابل نقد کردن در بانکهای اروپایی میباشد |
foldboat |
قایق قابل جدا کردن قطعات وبستن ان |
joint filler |
نوارهایی که ازمواد قابل تراکم ساخته شده و پر کردن درزها به کارمیرود |
magnetizable |
قابل مغناطیسی کردن |
marine aircraft |
هواپیمایی برای عمل کردن روی سطح اب هواپیمای قابل شناور شدن روی سطح اب |
modem |
وسیلهای که امکان ارسال داده از طریق خط تلفن با تبدیل کردن سیگنال دودویی از کامپیوتر به سیگنال آنالوگ صوتی ه قابل ارسال روی خط تلفن است فراهم می :ند |
multipliable |
قابل ضرب کردن |
multiplicable |
قابل ضرب کردن |
nonerasable storage |
رسانه ذخیره سازی که قابل پاک کردن یا استفاده مجدد نیست |
pooler |
وسیلهای برای یکپارچه کردن و یا تبدیل داده کلیدی ورودی به صورتی که قابل قبول کامپیوتر اصلی باشد |
projectable |
قابل پرتاب کردن |
rebuttable |
قابل رو کردن |
removable |
قابل سوار و پیاده کردن |
standalone |
که بدون نیاز به وسیله دیگر قابل کار کردن است |
to pound the filed |
غیر قابل عبور کردن ازحصاری که برای دیگران غیرقابل عبوراست |
translatable |
قابل معنی کردن |
war head |
قسمت قابل انفجار اژدر که هنگام مشق کردن برداشته میشود |
water injection |
پاشیدن اب مقطر خالص به داخل سیلندر و موتورپیستونی به منظور سرد کردن مخلوط قابل انفجار و کاهش احتمال بدسوزی |
Other Matches |
|
friendly front end |
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است |
recoverable item |
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی |
archival quality |
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود |
escrow |
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد |
transferable |
قابل واگذاری قابل انتقال |
presentable |
قابل معرفی قابل ارائه |
bilable |
قابل رهایی قابل ضمانت |
combustible |
قابل سوزش قابل تراکم |
thankworthy |
قابل تشکر قابل شکر |
presumable |
قابل استنباط قابل استفاده |
presentable |
قابل نمایش قابل تقدیم |
observable |
قابل مشاهده قابل گفتن |
exigible |
قابل تقاضا قابل ادعا |
tenable |
قابل مدافعه قابل تصرف |
elastic |
قابل کش امدن قابل انعطاف |
sensible |
قابل درک قابل رویت |
exigible |
قابل مطالبه قابل پرداخت |
achievable |
قابل وصول قابل تفریق |
changeable |
قابل تعویض قابل تبدیل |
adducible |
قابل اضهار قابل ارائه |
flexile |
قابل تغییر قابل تطبیق |
capacity |
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است |
capacities |
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است |
visual display terminal |
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند |
visual display unit |
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند |
indiscoverable |
غیر قابل درک غیر قابل تشخیص |
floatable |
قابل کلک رانی قابل کرجی رانی |
indemonstrable |
غیر قابل اثبات غیر قابل شرح |
inconvertible |
غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر |
irrefrangible |
غیر قابل شکستن غیر قابل غضب |
adobe type manager |
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است |
inexplicably |
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر |
vendible |
قابل فروش جنس قابل فروش |
vendable |
قابل فروش جنس قابل فروش |
cleavable |
قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن |
air transportable sonar |
سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی |
acceptor |
قابل |
sensible |
قابل حس |
good |
قابل |
soluble |
قابل حل |
apt |
قابل |
dissoluble |
قابل حل |
capable |
قابل |
incapable |
نا قابل |
able |
قابل |
solvable |
قابل حل |
abler |
قابل |
ablest |
قابل |
thorough paced |
قابل |
qualified |
قابل |
adjustable |
قابل تنظیم |
acceptable <adj.> |
قابل پذیرش |
irrecusable |
غیر قابل رد |
amenable |
قابل جوابگویی |
changeable |
قابل تغییر |
adjustable |
قابل تطبیق |
inflamable |
قابل اشتعال |
solids |
قابل اطمینان |
solid |
قابل اطمینان |
sale |
قابل فروش |
adequate <adj.> |
قابل پذیرش |
observable |
قابل مراعات |
irrigable |
قابل ابیاری |
livable |
قابل زندگی |
liveable |
قابل زیستن |
liveable |
قابل معاشرت |
liveable |
قابل زندگی |
identifiable |
قابل شناسایی |
marketable |
قابل فروش |
regrettable |
قابل تاسف |
machinable |
قابل تراش |
macroscopic |
قابل رویت |
sufficient <adj.> |
قابل قبول |
maintainable |
قابل نگاهداری |
on hand <idiom> |
قابل دسترس |
noteworthy |
قابل دقت |
minable |
قابل استخراج |
sufficing <adj.> |
قابل قبول |
livable |
قابل معاشرت |
judicable |
قابل قضاوت |
justiciable |
قابل دادرسی |
eligible |
قابل انتخاب |
kenspeckle |
قابل شناسایی |
laudable |
قابل ستایش |
leviable |
قابل تحمیل |
licensable |
قابل اجازه |
tensile |
قابل انبساط |
trusty |
قابل اعتماد |
limpsey |
قابل انحناء |
limit of inflammability |
حد قابل اشتعال |
adorable |
قابل پرستش |
limpsy |
قابل انحناء |
limsy |
قابل انحناء |
livable |
قابل زیستن |
good [sufficient] <adj.> |
قابل پذیرش |
accountable |
قابل توضیح |
forgivable |
قابل بخشایش |
increasable |
قابل ازدیاد |
believable |
قابل قبول |
passable |
قابل قبول |
passable |
قابل عبور |
acceptable |
قابل قبول |
acceptable |
قابل پذیرش |
arguable |
قابل بحث |
obtainable |
قابل حصول |
procurable |
قابل حصول |
pliable |
قابل انعطاف |
recoverable |
قابل وصول |
forgivable |
قابل عفو |
pardonable |
قابل بخشیدن |
pardonable |
قابل عفو |
practicals |
قابل استفاده |
practical <adj.> |
قابل استفاده |
open |
قابل بحث |
separable |
قابل تفکیک |
profitable |
قابل استفاده |
sufficiently <adv.> |
قابل پذیرش |
allowable |
قابل استفاده |
allowable |
قابل قبول |
adequately [sufficiently] <adv.> |
قابل پذیرش |
operable |
قابل درمان |
arguably |
قابل بحث |
excusable |
قابل عفو |
trustworthy |
قابل اعتماد |
liable |
قابل اطمینان |
inferable |
قابل استنباط |
adequately [sufficiently] <adv.> |
قابل قبول |
interconvertible |
قابل تبدیل |
sufficing <adj.> |
قابل پذیرش |
sufficient <adj.> |
قابل پذیرش |
portable |
قابل حمل |
portable |
قابل انتقال |
provable |
قابل اثبات |
satisfactory <adj.> |
قابل پذیرش |
investigable |
قابل رسیدگی |
inventible |
قابل اختراع |
washable |
قابل شستشو |
insurable |
قابل بیمه |
operable |
قابل علاج |
inferible |
قابل استنباط |
plausible |
قابل استماع |
inflective |
قابل صرف |
reliability |
قابل اطمینان |
reliability |
قابل اعتماد |
inflexional |
قابل صرف |
inhabitable |
قابل سکنی |
inheritable |
قابل توارث |
sufficiently <adv.> |
قابل قبول |
inoculable |
قابل تلقیح |
inquirable |
قابل تحقیق |
debatable |
قابل گفتگو |
debatable |
قابل منافره |
debatable |
قابل بحث |
inspirable |
قابل تنفس |
inventible |
قابل جعل |
satisfactory <adj.> |
قابل قبول |
merchantable |
قابل فروش |
keenest |
قابل رقابت |
mistakable |
قابل اشتباه |
mobilizable |
قابل تجهیز |
moot |
قابل بحث |
contemptible |
قابل تحقیر |
employable |
قابل استخدام |
moveable |
قابل تغییر |
noticeable |
قابل توجه |
impeachable |
قابل اتهام |
multipliable |
قابل تکثیر |
multiplicable |
قابل تکثیر |
payable |
قابل پرداخت |
divisible |
قابل تقسیم |
keen |
قابل رقابت |
mibeable |
قابل استخراج |
contemptuous |
قابل تحقیر |
extendable |
قابل تمدید |
audible |
قابل شنوایی |
audible |
قابل شنیدن |
viable |
قابل دوام |
perceptible |
قابل درک |
distinguishable |
قابل تمیز |
attributable |
قابل اسناد |
practicable |
قابل اجرا |
sustainable |
قابل تحمل |
admirable <adj.> |
قابل تحسین |
admirable <adj.> |
قابل پسند |
considerable |
قابل توجه |
namable |
قابل ذکر |
achievable <adj.> |
قابل اجرا |
contrivable <adj.> |
قابل اجرا |
doable <adj.> |
قابل اجرا |
feasible <adj.> |
قابل اجرا |
makable [spv. makeable] <adj.> |
قابل اجرا |
makeable <adj.> |
قابل اجرا |
manageable <adj.> |
قابل اجرا |
possible [doable, feasible] <adj.> |
قابل اجرا |
practicable <adj.> |
قابل اجرا |
executable <adj.> |
قابل وصول |
workable <adj.> |
قابل وصول |
practicable <adj.> |
قابل وصول |
possible [doable, feasible] <adj.> |
قابل وصول |
workable <adj.> |
قابل اجرا |