English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (15 milliseconds)
English Persian
hess's law قانون ثابت بودن جمع گرماها
law of constant heat sumation قانون ثابت بودن جمع گرماها
Other Matches
marginal productivity law قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
gas law constant قانون ثابت گازها
law of constant proportions قانون نسبتهای ثابت
abhide ثابت بودن
to stand fast ثابت بودن
hang on ثابت قدم بودن
to be above the law برتر از قانون بودن
to keep one's resolve در عزم خود ثابت بودن
ceteris paribus ثابت بودن سایر شرایط
to come within the scope of the law در حوزه عمل قانون بودن
to be complicit in [with] something [در جرمی] شریک بودن [قانون ]
ceteris paribus ثابت بودن تمام عوامل دیگر
law of diminishing marginal utility قانون نزولی بودن مطلوبیت نهائی
rule of law قانون تساوی افراد در برابرقانون و قابل رسیدگی بودن اعمال مامورین دولت درمحاکم عمومی
static employment کاربرد توپخانه پدافند هوایی در سکوی ثابت یا در پدافندهوایی ثابت
forced sale فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
legalism رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
the law is not retroactive قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
code قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
fixed capital سپرده ثابت اموال ثابت یکان
static test ازمایش در وضعیت ثابت یا به حالت ثابت
declaratory statute قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
law of procedure قانون اصول محاکمات قانون شکلی
standing orders دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
standing order دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
canon قانون کلی قانون شرع
canons قانون کلی قانون شرع
penal statute قانون جزایی قانون مجازات
say's law قانون سی . براساس این قانون
sampled مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
sample مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
implied trust امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
standing ثابت دستورالعمل ثابت
steadying مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadiest مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steady مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadied مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadies مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
the law does not apply to him او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
fixes ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
fix ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
the long arm of the law دست قانون [دست قدرتمند قانون]
contain در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contained در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
outnumber از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
correspond بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponds بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbered از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to mind مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
up to it/the job <idiom> مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
to be in one's right mind دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
outnumbers از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
look out منتظر بودن گوش به زنگ بودن
fittest شایسته بودن برای مناسب بودن
belongs مال کسی بودن وابسته بودن
fit شایسته بودن برای مناسب بودن
lurks در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
To be on top of ones job . بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
fits شایسته بودن برای مناسب بودن
reasonableness موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
belonged مال کسی بودن وابسته بودن
belong مال کسی بودن وابسته بودن
lurking در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurked در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurk در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be hard put to it درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
validity of the credit معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
to be in a habit دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
to look out اماده بودن گوش بزنگ بودن
monitor رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
appertains مربوط بودن متعلق بودن
appertaining مربوط بودن متعلق بودن
slouch خمیده بودن اویخته بودن
appertained مربوط بودن متعلق بودن
govern نافذ بودن نافر بودن بر
governed نافذ بودن نافر بودن بر
reside ساکن بودن مقیم بودن
appertain مربوط بودن متعلق بودن
governs نافذ بودن نافر بودن بر
agree متفق بودن همرای بودن
stravaig سرگردان بودن بی هدف بودن
agreeing متفق بودن همرای بودن
stravage سرگردان بودن بی هدف بودن
agrees متفق بودن همرای بودن
precedes جلوتر بودن از اسبق بودن بر
disagreed مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreeing مخالف بودن ناسازگار بودن
disagrees مخالف بودن ناسازگار بودن
depend مربوط بودن منوط بودن
depended مربوط بودن منوط بودن
consist شامل بودن عبارت بودن از
consisted شامل بودن عبارت بودن از
consisting شامل بودن عبارت بودن از
depends مربوط بودن منوط بودن
abut مماس بودن مجاور بودن
abuts مماس بودن مجاور بودن
on guard مراقب بودن نگهبان بودن
discord ناجور بودن ناسازگار بودن
inhere جبلی بودن ماندگار بودن
slouched خمیده بودن اویخته بودن
slouches خمیده بودن اویخته بودن
slouching خمیده بودن اویخته بودن
ablest لایق بودن مناسب بودن
abler لایق بودن مناسب بودن
want فاقد بودن محتاج بودن
wanted فاقد بودن محتاج بودن
consists شامل بودن عبارت بودن از
pend معوق بودن بی تکلیف بودن
owes مدیون بودن مرهون بودن
owed مدیون بودن مرهون بودن
owe مدیون بودن مرهون بودن
urgency فوتی بودن اضطراری بودن
disagree مخالف بودن ناسازگار بودن
abutted مماس بودن مجاور بودن
precede جلوتر بودن از اسبق بودن بر
conditionality شرطی بودن مشروط بودن
resides ساکن بودن مقیم بودن
haze گرفته بودن مغموم بودن
pertained مربوط بودن متعلق بودن
look for منتظر بودن درجستجو بودن
to be due مقرر بودن [موعد بودن]
pertain مربوط بودن متعلق بودن
pertains مربوط بودن متعلق بودن
resided ساکن بودن مقیم بودن
to stand for نامزد بودن هواخواه بودن
have مالک بودن ناگزیر بودن
include شامل بودن متضمن بودن
having مالک بودن ناگزیر بودن
moons سرگردان بودن اواره بودن
moon سرگردان بودن اواره بودن
includes شامل بودن متضمن بودن
standstill ثابت
unswerving <adj.> ثابت
fixing ثابت
fixed ثابت
sustain ثابت
solids ثابت
solid ثابت
incommutable ثابت
firm ثابت
firmer ثابت
firmest ثابت
fiducial ثابت
sustains ثابت
thetical ثابت
sustained ثابت
firms ثابت
thetic ثابت
fixed bridge پل ثابت
undeviating <adj.> ثابت
steadying ثابت
rugged ثابت
steady ثابت
steadiest ثابت
steadies ثابت
permanent ثابت
resolute ثابت
static ثابت
changeless ثابت
loyal ثابت
patting ثابت
disputeless ثابت
patted ثابت
pats ثابت
pat ثابت
leger or ledger ثابت
settled ثابت
immovable ثابت
fix ثابت
stables ثابت
constant ثابت
established ثابت
true ثابت
invariable ثابت
specifics ثابت
steadied ثابت
specific ثابت
truer ثابت
fixes ثابت
constants ثابت
unshaken ثابت
equable ثابت
inalterable ثابت
indelible ثابت
pegged ثابت
stationary ثابت
hard and fast ثابت
steadier ثابت تر
truest ثابت
stable ثابت
lex قانون
statute قانون
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com