Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (39 milliseconds)
English
Persian
premix
قبل از مصرف مخلوط کردن پیش امیختن
Other Matches
admix
مخلوط شدن بهم پیوستن مخلوط کردن امیختن
mixes
امیختن مخلوط کردن
mix
امیختن مخلوط کردن
intermix
در هم امیختن با هم مخلوط کردن
immingle
بهم امیختن مخلوط کردن
mixing in place
امیختن در جا مخلوط در جا
auto rich
مخلوط غلیظ سوخت و هوا که نسبت ان توسط کنترل کننده مخلوط اتوماتیک درکاربوراتور ثابت نگهداشته میشود
compounds
: ترکیب کردن امیختن
compounded
: ترکیب کردن امیختن
compound
: ترکیب کردن امیختن
attemper
نرم کردن امیختن
consolidation
درهم امیختن تحکیم کردن یکجا کردن یکپارچه
aluminum coating by spraying amalgamate
روکش الومینیوم کردن امیختن
womannize
زن صفت کردن مخنث کردن بازنان امیختن
average propensity to consume
میل متوسط به مصرف نسبتی از درامد که به مصرف اختصاص می یابد
diminishing utility
اصل تقلیل تمایل به مصرف دراینده در اثر مصرف مقدارزیادی از یک کالا در زمان حال
consumer logistics
امور امادی مصرف کنندگان مصرف کالا و اماد
to mull a mull of
داغ کردن و امیختن باادویه و قند
commix
مخلوط کردن
mingling
مخلوط کردن
mingled
مخلوط کردن
intermingles
با هم مخلوط کردن
mingles
مخلوط کردن
intermeddle
مخلوط کردن
interlard
مخلوط کردن
intermingling
با هم مخلوط کردن
mingle
مخلوط کردن
intermingled
با هم مخلوط کردن
meddle
مخلوط کردن
blends
مخلوط کردن
mell
مخلوط کردن
blend
مخلوط کردن
meddles
مخلوط کردن
admix
مخلوط کردن
confect
مخلوط کردن
mixing
مخلوط کردن
meddled
مخلوط کردن
syncrasy
مخلوط کردن
hash
مخلوط کردن
melt
مخلوط کردن
puddle
مخلوط کردن
intermingle
با هم مخلوط کردن
melts
مخلوط کردن
puddles
مخلوط کردن
shuffling
بهم مخلوط کردن
shuffled
بهم مخلوط کردن
shuffle
بهم مخلوط کردن
agitation
مخلوط کردن اشفتگی
temper
مخلوط کردن مزاج
tempered
مخلوط کردن مزاج
shuffles
بهم مخلوط کردن
brandies
با کنیاک مخلوط کردن
burden
مخلوط کردن بار
turn the mortar
مخلوط کردن ملات
burdens
مخلوط کردن بار
tempers
مخلوط کردن مزاج
etherize
بااتر مخلوط کردن
ethylate
بااتیل مخلوط کردن
mixes
مخلوط کردن ترکیب
commingle
بهم مخلوط کردن
souse
با ترشی مخلوط کردن
mix
مخلوط کردن ترکیب
brandy
با کنیاک مخلوط کردن
cross loading
مخلوط کردن بارها
power consumer
مصرف انرژی مصرف توان
margin propensity to consume
تمایل نهایی به مصرف نسبت بین میزان مصرف وپس انداز هر فرد به ازای یک واحد افزایش در درامد وثروت فرد
roil
مخلوط کردن سرگردان شدن
blenders
ماشین مخصوص مخلوط کردن
blender
ماشین مخصوص مخلوط کردن
admix
مخلوط شدن امیزش کردن
gradate
درجه بندی کردن مخلوط کردن
sugar
ماده قندی با شکر مخلوط کردن
platinize
با پلاتین و ترکیبات ان مخلوط کردن یا اندودن
truck mixing
مخلوط کردن بتن روی کامیون
sugars
ماده قندی با شکر مخلوط کردن
consumes
مصرف کردن
use up
مصرف کردن
consume
مصرف کردن
eat
مصرف کردن
spends
مصرف کردن
consumed
مصرف کردن
put away
مصرف کردن
spend
مصرف کردن
eats
مصرف کردن
dismantled
بی مصرف کردن
dismantles
بی مصرف کردن
dismantle
بی مصرف کردن
dismantling
بی مصرف کردن
to use up
مصرف کردن
overspend
زیاد خرج یا مصرف کردن افراط کردن
blundering
دست پاچه شدن وبهم مخلوط کردن
blunder
دست پاچه شدن وبهم مخلوط کردن
blundered
دست پاچه شدن وبهم مخلوط کردن
blunders
دست پاچه شدن وبهم مخلوط کردن
use
مصرف استفاده کردن
uses
بکاربردن مصرف کردن
uses
مصرف استفاده کردن
use
بکاربردن مصرف کردن
slather
بطورافراط مصرف کردن
use up
تمام شدن مصرف کردن
to work off
مصرف کردن دست کشیدن از
run through
<idiom>
اصراف کردن بیهوده مصرف کردن
expended
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
expending
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
expend
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
expends
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
dry ginger
نوشیدنیکف دارکه برای مخلوط کردن ویسکی باسایرنوشیدنیهااستفاده میشود
blends
مخلوط کردن رقیق کردن
blend
مخلوط کردن رقیق کردن
ming
ذکر کردن مخلوط کردن
shoot up
<idiom>
مواد را از راه تزریق مصرف کردن
To consume all ones energy .
تمام نیروی خودرا مصرف کردن
batches
اندازه گیری و وزن کردن شن ماسه سیمان و اب برای مخلوط بتن
batch
اندازه گیری و وزن کردن شن ماسه سیمان و اب برای مخلوط بتن
disposal
انهدام اسناد و مدارک یا وسایل مصرف واگذار کردن
expends
صرف کردن مصرف کردن
expend
صرف کردن مصرف کردن
expending
صرف کردن مصرف کردن
expended
صرف کردن مصرف کردن
water injection
پاشیدن اب مقطر خالص به داخل سیلندر و موتورپیستونی به منظور سرد کردن مخلوط قابل انفجار و کاهش احتمال بدسوزی
incorporate
امیختن
meddled
امیختن
mell
امیختن
mixes
امیختن
intermingles
با هم امیختن
to alloy gold with copper
امیختن
immix
در هم امیختن
intermixing
در هم امیختن
intermingling
با هم امیختن
meddle
امیختن
mix
امیختن
mingling
امیختن
interlard
امیختن
meddles
امیختن
incorporates
امیختن
mingle
امیختن
intermingled
با هم امیختن
amalgamate
امیختن
amalgamated
امیختن
amalgamates
امیختن
amalgamating
امیختن
admix
امیختن
mingles
امیختن
blend
امیختن
synthesised
امیختن
incorporating
امیختن
fuse
امیختن
blends
امیختن
to stir up
امیختن
brews
امیختن
brewed
امیختن
brew
امیختن
inosculate
امیختن
fused
امیختن
mingled
امیختن
combining
امیختن
combines
امیختن
combine
امیختن
synthesizing
امیختن
synthetize
امیختن
interblend
امیختن
interblend
در هم امیختن
synthesises
امیختن
intermingle
با هم امیختن
synthesising
امیختن
synthesize
امیختن
synthesizes
امیختن
synthesized
امیختن
shuffling
بهم امیختن
coalesces
بهم امیختن
coalesced
بهم امیختن
shuffles
بهم امیختن
inviscade
با چسب امیختن
coalesce
بهم امیختن
shuffled
بهم امیختن
interlace
در هم امیختن در هم بافتن
shuffle
بهم امیختن
scrambled
درهم امیختن
scramble
درهم امیختن
fused
فیوزدارکردن امیختن
fold
بهم امیختن
folded
بهم امیختن
intermix
بهم امیختن
womanize
بازنان امیختن
folds
بهم امیختن
scrambles
درهم امیختن
commingle
بهم امیختن
fuse
فیوزدارکردن امیختن
kneads
سرشتن امیختن
sentimentalize
با احساسات امیختن
carburet
باذغال امیختن
coalescing
بهم امیختن
knead
سرشتن امیختن
oxygenating
اکسیژن امیختن
interwove
باهم امیختن
interweaving
باهم امیختن
oxygenates
اکسیژن امیختن
plant mixing
امیختن در کارخانه
immingle
درهم امیختن
inviscate
باچیزچسبناک امیختن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com