Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (21 milliseconds)
English
Persian
keep an appointment
قبول کردن قرار ملاقات
Other Matches
appointment
قرار ملاقات وعده ملاقات
appointments
قرار ملاقات وعده ملاقات
tryst
قرار ملاقات
appointment
قرار ملاقات
trysts
قرار ملاقات
appointed day
قرار ملاقات
date
[appointment]
قرار ملاقات
make an appointment
قرار ملاقات گذاشتن
appointments
قرار های ملاقات
assignation
قرار ملاقات واگذاری
assignations
قرار ملاقات واگذاری
appointed days
قرار های ملاقات
trysts
قرار ملاقات گذاشتن
tryst
قرار ملاقات گذاشتن
dates
[appointments]
قرار های ملاقات
rendezvous
قرار ملاقات گذاشتن
schedule an appointment
قرار ملاقات گذاشتن
I have a date with my fiandee.
با نامزدم قرار ملاقات دارم
miss an appointment
از دست دادن قرار ملاقات
fix someone up with someone
<idiom>
واسطه برای قرار ملاقات دونفر
blind date
قرار ملاقات میان زن ومردی که همدیگر را نمیشناسند
blind dates
قرار ملاقات میان زن ومردی که همدیگر را نمیشناسند
agreements
قرار قبول
agreement
قرار قبول
calendar program
ابزار نرم افزاری که به کاربر اجازه ورود و بررسی به قرار ملاقات ها میدهد
calendar program
ابزار نرم افزاری که به چندین کاربر اجازه بررسی قرار ملاقات ها وزمان بندیهای سایرین را میدهد
stop by
<idiom>
ملاقات کردن
gang up
ملاقات کردن
revisited
دوباره ملاقات کردن
revisit
دوباره ملاقات کردن
revisits
دوباره ملاقات کردن
revisiting
دوباره ملاقات کردن
Lets play that again .
قبول ندارم.
[قبول نیست دربازی وغیره ]
meet
معرفی شدن به ملاقات کردن
meets
معرفی شدن به ملاقات کردن
ems dispatch
تلگراف امس عنوان واقعه مشهور ملاقات سفیر فرانسه با ویلهم اول در سال 0781 در امس که بیسمارک صدراعظم وقت المان با تحریف مفاد تلگرافی که از موضوع این ملاقات حکایت می کرد باعث بروزجنگ فرانسه و پروس شد
assembled
انجمن کردن ملاقات کردن
assembles
انجمن کردن ملاقات کردن
visited
ملاقات کردن زیارت کردن
visits
ملاقات کردن زیارت کردن
assemble
انجمن کردن ملاقات کردن
visit
ملاقات کردن زیارت کردن
redezvous
تلاقی کردن ملاقات کردن
adopt
قبول کردن
adopting
قبول کردن
accord
قبول کردن
honoured
قبول کردن
admitting
قبول کردن
honour
قبول کردن
to take in
قبول کردن
admits
قبول کردن
adopts
قبول کردن
admit
قبول کردن
accept
قبول کردن
honouring
قبول کردن
accepting
قبول کردن
accorded
قبول کردن
honoring
قبول کردن
honors
قبول کردن
passes
قبول کردن
adhibit
قبول کردن
honored
قبول کردن
entertains
قبول کردن
passed
قبول کردن
pass
قبول کردن
entertain
قبول کردن
accepts
قبول کردن
entertained
قبول کردن
honours
قبول کردن
accords
قبول کردن
disapprove
قبول نکردن رد کردن
accepts
پسندیدن قبول کردن
acceptance of goods
قبول کردن کالا
disapproves
قبول نکردن رد کردن
To accept an invitation .
دعوتی را قبول کردن
accepting
پسندیدن قبول کردن
to incur a risk
ریسکی را قبول کردن
matriculate
قبول کردن پذیرفتن
honoured
یاحوالهای را قبول کردن
honors
یاحوالهای را قبول کردن
honouring
یاحوالهای را قبول کردن
honoring
یاحوالهای را قبول کردن
honored
یاحوالهای را قبول کردن
To assume responsibility .
قبول مسئولیت کردن
honours
یاحوالهای را قبول کردن
to take up the glove
قبول مبارزه کردن
honour
یاحوالهای را قبول کردن
to take up the gauntlet
قبول مبارزه کردن
matriculating
قبول کردن پذیرفتن
matriculates
قبول کردن پذیرفتن
matriculated
قبول کردن پذیرفتن
take to
<idiom>
سریعا قبول کردن
pass
تصویب کردن قبول شدن
passes
تصویب کردن قبول شدن
To adopt a child ( an infant ) .
کودکی را بفرزندی قبول کردن
vicarious
به نیابت قبول کردن جانشین
shell out
هزینه چیزی را قبول کردن
passed
تصویب کردن قبول شدن
refused
قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refuses
قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refusing
قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refuse
قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
ratify
قبول کردن تصویب کردن
adopts
قبول کردن اتخاذ کردن
adopting
قبول کردن اتخاذ کردن
ratifying
قبول کردن تصویب کردن
ratified
قبول کردن تصویب کردن
ratifies
قبول کردن تصویب کردن
accent mark
علامتی که پس ازیک نت قرار میگیرد و نشان میدهد که نت در چه گامی قرار دارد
alignments
میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
alignment
میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
posture
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postured
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posturing
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postures
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
collimate
موازی قرار دادن لوله و هدف میزان کردن تعدیل کردن
pursued
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursue
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursuing
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursues
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
predicates
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicated
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicating
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
lays
قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
lay
قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
predicate
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
pooler
وسیلهای برای یکپارچه کردن و یا تبدیل داده کلیدی ورودی به صورتی که قابل قبول کامپیوتر اصلی باشد
adopted types
انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
mounts
ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
mount
ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
visit
ملاقات
linkup
ملاقات
visited
ملاقات
visits
ملاقات
visiting
ملاقات
institutionalizes
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
revisit
ملاقات مجدد
resort
ملاقات مکرر
resorted
ملاقات مکرر
resorts
ملاقات مکرر
caller
ملاقات کننده
concourse
محل ملاقات
callers
ملاقات کننده
concourses
محل ملاقات
revisiting
ملاقات مجدد
audience
ملاقات رسمی
revisited
ملاقات مجدد
revisits
ملاقات مجدد
audiences
ملاقات رسمی
appointed day
وعده ملاقات
date
[appointment]
وعده ملاقات
visiting hours
ساعات ملاقات
meetings
ملاقات اجتماع
meeting
ملاقات اجتماع
meeter
ملاقات کننده
appointment
وعده ملاقات
meeting
ملاقات میتینگ
meetings
ملاقات میتینگ
appointments
وعده ملاقات
official meeting
ملاقات رسمی
conjuncture
ملاقات تصادفی
surface mount technology
روش ساخت تختههای مدار که قط عات الکترونیکی مستقیماگ روی سطح تخته قرار دارند به جای اینکه در سوراخها قرار بگیرد و در آن محل جا شوند
obtain an appointment
وقت ملاقات گرفتن
visitant
ملاقات کننده مهاجر
redezvous
رانده وو محل ملاقات
appointed days
وعده های ملاقات
dates
[appointments]
وعده های ملاقات
appointments
وعده های ملاقات
indenture
با قرار داداستخدام کردن
pre establish
از پیش بر قرار کردن
writ of error
قرار یا حکم دادگاه که متضمن تصحیح اشتباه موجود در حکم یا قرار قبلی است
redezvous
وعده ملاقات اجتماع مجدد
I'd like to see Mr. ...
من می خواهم آقای ... را ملاقات کنم.
arranges
قرار گذاشتن سازمند کردن
arranged
قرار گذاشتن سازمند کردن
arranging
قرار گذاشتن سازمند کردن
arrange
قرار گذاشتن سازمند کردن
overlie
قرار گرفتن خفه کردن
reestablish
دوباره بر قرار یا تاسیس کردن
to arrive in good time
خیلی زودتر از وقت ملاقات رسیدن
It was a mere accident that we met.
ملاقات ما کاملا تصادفی ( اتفاقی ) بود
lose touch with
<idiom>
از دست دادن شانس ملاقات وارتباط
located
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
to impose a curfew
خاموشی در ساعت معین شب بر قرار کردن
locate
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
locating
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
engarland
درحلقهء گل قرار دادن احاطه کردن
locates
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
naturalize
اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalizing
اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalising
اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalizes
اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalises
اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
ammoniate
با امونیاک ترکیب کردن تحت تاثیر امونیاک قرار دادن تبدیل بامونیاک کردن
conferences
ملاقات با افراد برای بحث در مورد یک مشکل
off balance
<idiom>
فراهم نکردن ،قادربه ملاقات غیرمنتظره نبودن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com