Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 117 (7 milliseconds)
English
Persian
mediaeval ages
قرنهای میانه
Search result with all words
mediaevalist
کسیکه هواخواه رسوم وعقایدقرنهای میانه است کسیکه اشنابتاریخ قرنهای
pavis
سپربزرگی که در قرنهای میانه بکارمیبرندوسرتاپارامی پوشانید
scholastic theology
الهیات قرنهای میانه
school doctor
استاد دانشگاه یا اموزشگاه الهیات در قرنهای میانه
Other Matches
She is not well disposed towards me . She is not on particularly . fricndly terms with me .
با من میانه یی ( میانه خوبی ؟ میانه چندانی ) ندارد
In the course of the past centuries.
درطی قرنهای گذشته
median
میانه
so-so
میانه
median line
میانه
temperate
میانه رو
mesne
میانه
mesocephalic
میانه سر
middle weight
میانه
mesosomatic
میانه تن
frugal
میانه رو
fairish
میانه
allegretto a
میانه
moderating
میانه رو
moderates
میانه رو
intermedial
میانه
moderated
میانه رو
moderate
میانه رو
center piece
میانه
mezzo
میانه
soberly
میانه رو
intermediate
میانه
tolerable
میانه
owl light
میانه
mean
میانه
meanest
میانه
middle-of-the-road
میانه رو
meaner
میانه
meant
میانه
mn
میانه
mediums
میانه
of a middling quality
میانه
medium
میانه
sober
میانه رو
halfback
بازیکن میانه
mesopic vision
دید میانه
golden mean
میانه روی
halfway line
خط میانه زمین
mesokurtic
میانه پهنا
middle course
میانه روی
Middle West
باختر میانه
tolerably
بطور میانه
mesolithic
میانه سنگی
mean radius
شعاع میانه
intermedium
میانه گیر
medial
میانه متوسط
middlings
ارد میانه
moderateness
میانه روی
passably
بطور میانه
medium frequency
فرکانس میانه
temperateness
میانه روی
the middle finger
انگشت میانه
intermediate frequency
فرکانس میانه
intermediately
بطور میانه
moderation
میانه روی
waist
میانه ناو
temperance
میانه روی
middles
میانه میدان
middle
میانه میدان
meanest
میانه متوسط
average
میانه متوسط
averaged
میانه متوسط
normal
میانه متوسط
averages
میانه متوسط
averaging
میانه متوسط
waists
میانه ناو
meaner
میانه متوسط
moderating
میانه رو مناسب
to split the d.
میانه را گرفتن
bathyal
میانه ژرفی
moderates
میانه رو مناسب
moderated
میانه رو مناسب
moderate
میانه رو مناسب
moderately
بطور میانه
mean
میانه متوسط
average radius
شعاع میانه
mean
متوسط میانه روی
meaner
متوسط میانه روی
to set two men at variance
میانه دو کس رابهم زدن
ambivert
ادم معتدل و میانه رو
meanest
متوسط میانه روی
embroiling
میانه برهم زدن
embroil
میانه برهم زدن
embroils
میانه برهم زدن
bigeneric
میانه یا حد وسط دوجنس
embroiled
میانه برهم زدن
interposition
دخالت میانه گیری
embroilment
میانه بهم زنی
We are on very friendly terms .
میانه ماخیلی گرم است
middle body
قسمت میانه ناو یا کشتی
to split the difference
میانه را گرفتن مصالحه کردن
centrist wing
طرفدار جناح میانه رو
[سیاست]
mediaevalism
رسم ها وعقیدههای قرون میانه
To try to effect a reconciliation . between two people .
میانه دونفرراگرفتن ( آشتی دادن )
To set two people against each other . To stir up bad blood between tow persons.
میانه دونفررا بهم زدن
to keep in with any one
با کسی میانه خوب داشتن
middlemen
نفر وسط صف ادم میانه رو
middleman
نفر وسط صف ادم میانه رو
They became estranged . They fell out .
میانه آنها بهم خورد
they came to a rupture
میانه انها بهم خورد
interceding
میانجی شدن میانه گیری کردن
barytone
کلمهای که اخران بی تکیه است میانه
average
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
averaging
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
intercede
میانجی شدن میانه گیری کردن
intercedes
میانجی شدن میانه گیری کردن
sea king
دزد دریایی اسکاندیناوی درقرنهای میانه
interceded
میانجی شدن میانه گیری کردن
averaged
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
averages
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
jainism
یکجوردین درهندکه میانه دین برهماودین بوداست
midcourse guidance
هدایت موشک در مسیر میانه یا مسیر پرواز ازاد موشک
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com