Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
English
Persian
to start a car
[to crank a car]
[American English]
ماشینی را روشن کردن
Other Matches
illumination by diffusion
روشن کردن منطقه از طریق انعکاس نور غیر مستقیم یاسایه روشن
mask
یک کلمه ماشینی حاوی الگوئی از بیت ها بایت ها یاکاراکترها که برای استخراج یا گزینش قسمت هایی ازکلمات ماشینی دیگر بکار برده میشود
masks
یک کلمه ماشینی حاوی الگوئی از بیت ها بایت ها یاکاراکترها که برای استخراج یا گزینش قسمت هایی ازکلمات ماشینی دیگر بکار برده میشود
illuminate
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminates
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminating
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
flash
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashed
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashes
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
daylit
روز روشن روشن کردن
daylight
روز روشن روشن کردن
mechanization
ماشینی کردن
agricultural mechanization
ماشینی کردن کشاورزی
explained
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explain
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explains
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explaining
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
serviced
ماشینی راتعمیروروغن کاری کردن
service
ماشینی راتعمیروروغن کاری کردن
loop pile
پرزهای حلقوی
[این نوع پرز توسط بافت های ماشینی مثل فرش ماشینی بوجود آمده و به هر دو صورت ترکی و فارسی بافته می شود. اگر حلقه ها پس از اتمام کار بریده نشوند به آن پرز حلقوی می گویند. همانند سطح حوله.]
mechanised
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanize
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanizing
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanizes
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanises
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanising
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
grader
ماشینی که برای درجه بندی کردن مواد و محصول بکارمیرودو بانها شیب منظم میدهد
hard
که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
hardest
که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
harder
که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
illuminati
روشن ضمیران روشن فکران
clarifying
روشن کردن
refreshed
روشن کردن
elucidate
روشن کردن
brighten
روشن کردن
refreshes
روشن کردن
clarifies
روشن کردن
light
روشن کردن
elucidating
روشن کردن
to shed light on
روشن کردن
ignite
روشن کردن
ignited
روشن کردن
ignites
روشن کردن
igniting
روشن کردن
clarify
روشن کردن
elucidates
روشن کردن
clears
: روشن کردن
elucidated
روشن کردن
lighted
روشن کردن
refresh
روشن کردن
clear
: روشن کردن
relume
روشن کردن
illuminates
روشن کردن
to bring tl light
روشن کردن
to clear up
روشن کردن
illumine
روشن کردن
illumining
روشن کردن
illumines
روشن کردن
illumined
روشن کردن
to fire up
روشن کردن
clearer
: روشن کردن
fire up
روشن کردن
power on
روشن کردن
brightened
روشن کردن
brightening
روشن کردن
brightens
روشن کردن
illuminating
روشن کردن
clearest
: روشن کردن
power up
روشن کردن
illuminate
روشن کردن
emblaze
روشن کردن
illume
روشن کردن
lightest
روشن کردن
to switch on
روشن کردن
turn on
روشن کردن
lumine
روشن کردن
to throw light upon
روشن کردن کمک بتوضیح چیزی کردن
illuminates
روشن کردن منطقه
To light a fire .
آتش روشن کردن
illuminate
روشن کردن منطقه
cold
روشن کردن یک کامپیوتر
igniting
روشن کردن گیراندن
to make something clear
چیزی را روشن کردن
cold start
دوباره روشن کردن
to bring out in relief
برجسته یا روشن کردن
explicate
روشن کردن فاهرکردن
coldest
روشن کردن یک کامپیوتر
colds
روشن کردن یک کامپیوتر
restart
روشن کردن دوباره
clarify
روشن کردن یا شدن
explicating
روشن کردن فاهرکردن
explicates
روشن کردن فاهرکردن
explicated
روشن کردن فاهرکردن
turn over
<idiom>
موتور را روشن کردن
clarifying
روشن کردن یا شدن
refurbish
روشن و تازه کردن
refurbishing
روشن و تازه کردن
to kindle
آتش روشن کردن
to play with fire
آتش روشن کردن
to make oneself clear
<idiom>
منظور را روشن کردن
colder
روشن کردن یک کامپیوتر
lighten
درخشیدن روشن کردن
refurbished
روشن و تازه کردن
clarifies
روشن کردن یا شدن
refurbishes
روشن و تازه کردن
lightened
درخشیدن روشن کردن
illuminating
روشن کردن منطقه
lightening
درخشیدن روشن کردن
ignites
روشن کردن گیراندن
ignited
روشن کردن گیراندن
ignite
روشن کردن گیراندن
owl light
کمی روشن کردن
lightens
درخشیدن روشن کردن
To light ( kindle) a fire.
آتش روشن کردن
to light a cigarette
سیگاری را روشن کردن
clear
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clears
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clearer
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clearest
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
turn on
<idiom>
روشن کردن،بازکردن،شروع کردن
half tone screen
صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
shine
براق کردن روشن شدن
clearer
پیام کشف روشن کردن
highlighting
روشن ساختن مشخص کردن
enlighten
روشن کردن تعلیم دادن
enlightening
روشن کردن تعلیم دادن
alight
روشن کردن اتش زدن
upstart
یکه خوردن روشن کردن
upstarts
یکه خوردن روشن کردن
shines
براق کردن روشن شدن
enucleate
روشن کردن توضیح دادن
clear
پیام کشف روشن کردن
search light illumination
روشن کردن منطقه با نورافکن
alights
روشن کردن اتش زدن
alighting
روشن کردن اتش زدن
alighted
روشن کردن اتش زدن
mezzotint
نقاشی سایه روشن کردن
enlightens
روشن کردن تعلیم دادن
mezzotinto
نقاشی سایه روشن کردن
illuminations
روشن کردن منطقه روشنایی
illumination
روشن کردن منطقه روشنایی
to turn on
روشن کردن
[کلید الکتریکی]
clears
پیام کشف روشن کردن
clearest
پیام کشف روشن کردن
turn on
بجریان انداختن روشن کردن
refreshes
از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
illume
منور کردن روشن فکر ساختن
refreshed
از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
refresh
از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
illumination plan
طرح روشن کردن منطقه نبرد
run
به کار انداختن روشن کردن موتور
to kick-start a motorcycle
موتورسیکلتی را با پا هندل زدن
[روشن کردن]
runs
به کار انداختن روشن کردن موتور
to put one's affairs in order
[to settle one's business]
تکلیف کار خود را روشن کردن
to switch on the dipped
[dimmed]
headlights
چراغ نور پایین
[ماشین]
را روشن کردن
powering
روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
power
روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
powered
روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
powers
روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
talk out
بوسیله بحث شفاهی موضوعی را روشن کردن
to start
روشن کردن
[به کار انداختن]
[موتور یا خودرو]
vignetting
سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
switched
روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
switches
روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
cold fault
نقص کامپیوتر که به محض روشن کردن اشکار میشود
illumination by reflection
روشن کردن منطقه از طریق انعکاس یا شکست نور
cold boot
روشن کردن کامپیوتر و بارکردن سیستم عامل به درون ان
colder
روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
colder
خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
shadow RAM
ROM به یک قطعه RAMسریع تر در هنگام روشن کردن کامپیوتر
cold
روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
cold
خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
switch
روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
format
تعویض روشن مرتب کردن داده یا متن در یک محل
coldest
خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
colds
خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
colds
روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
coldest
روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
formats
تعویض روشن مرتب کردن داده یا متن در یک محل
sense
روشن کردن تابلوی مقابل کامپیوتر قابل بررسی است
to rev
[British E]
the engine
موتور
[ماشین]
را روشن کردن
[که صدا مانند زوزه بدهد]
auto
امکان بار کردن خودکار برنامه پس از روشن شدن کامپیوتر
senses
روشن کردن تابلوی مقابل کامپیوتر قابل بررسی است
autos
امکان بار کردن خودکار برنامه پس از روشن شدن کامپیوتر
sensed
روشن کردن تابلوی مقابل کامپیوتر قابل بررسی است
to goose
[American E]
the engine
موتور
[ماشین]
را روشن کردن
[که صدا مانند زوزه بدهد]
gig
ماشین خارزنی
[این وسیله برای یکنواخت کردن سطح پرزها و گرفتن ذرات از سطح بافت بکار می رود و در صنعت فرش ماشینی و بعضی منسوجات کاربرد دارد.]
pictured
که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
picture
که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
pictures
که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
squawking
در رهگیری هوایی یعنی روشن کردن دستگاه شناسایی دشمن و خودی و کار با ان
picturing
که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
to jump-start someone's car
کمک برای روشن کردن
[خودروی کسی را با باتری مستقلی یا ماشین دیگری]
flare
گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
flares
گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
machine made
ماشینی
mechanic
ماشینی
mechanized
ماشینی
mechanician
ماشینی
mechanical
ماشینی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com