English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (14 milliseconds)
English Persian
polygraph ماشین کپی سازی دروغ فاش کن
polygraphs ماشین کپی سازی دروغ فاش کن
Other Matches
pilot materials وسایل و دست ابزارهای ماشین سازی یا مدل سازی
machine building ماشین سازی
machine building industry صنعت ماشین سازی
road building machine ماشین جاده سازی
engineering works کارخانه ماشین سازی
engineering steel فولاد ماشین سازی
automatic flanging machine ماشین خم حلبی سازی
perjurer کسی که سوگند دروغ می خورد یا شهادت دروغ میدهد
grader یکی از ماشین الات راه سازی
virtual ماشین شبیه سازی شده و عملیات آن
fibs دروغ در چیز جزئی دروغ گفتن
rouser دروغ شاخدار دروغ خیلی بزرگ
fibbing دروغ در چیز جزئی دروغ گفتن
fibbed دروغ در چیز جزئی دروغ گفتن
fib دروغ در چیز جزئی دروغ گفتن
perjury قسم دروغ گواهی دروغ
assembly زبان برنامه سازی ای که اطلاعاتی که به زبان ماشین تبدیل می کنند
plater صفحه فلزی ساز ماشین غلتک کاغذ سازی اسب مخصوص مسابقه اسب دوانی
registering که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
register که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
registers که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
key استفاده از بافر بین صفحه کلید و کامپیوتر برای تامین ذخیره سازی کلیدها برای ماشین نویس های سریع که چندین کلید را به سرعت انتخاب می کنند
rectification یکسو سازی همسو سازی مستقیم سازی
self binder ماشین کشاورزی که هم درومیکندوهم بافه می بند د ماشین درووبسته بندی
universal نوشتن برنامه که مخصوص یک ماشین نیست و روی چندین ماشین قابل اجرا است
The letter is well typed . نامه قشنگ ماشین شده است (با ماشین تحریر )
machinists ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
machinist ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
cybernetics مط العه روش حرکت ماشین الکترونیکی یا انسانی و نحوه تقلید ماشین الکترونیکی از رفتار و اعمال انسان
compensation trading معاملهای که در ان فروشنده ماشین الات کارخانه متعهد میگردد تامحصول ان ماشین الات راخریداری نماید
bench lathe ماشین تراش رومیزی ماشین تراش کوچکی که روی میز کار بسته میشود
machine 1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machines ماشین کردن با ماشین رفتن
machine ماشین کردن با ماشین رفتن
machined 1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machined ماشین کردن با ماشین رفتن
machines 1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
calculating دوباره سازی یا ایجاد داده جدید از طریق فشرده سازی وقایع عددی معین
cross compiler کامپایلری که روی یک ماشین اجرا میشود در حالیکه این ماشین با ماشینی که این کامپایلر برای ان طراحی شده است تا کدهایش را ترجمه کند تفاوت دارد
faxing مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxes مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
fax مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxed مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
disassembler برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
double column vertical boring mill ماشین تراش قائم دو ستونی ماشین تراش کاروسل دوستونی
fables دروغ
perjurious دروغ
false دروغ
fibbed دروغ
false accusation دروغ
fable دروغ
fib دروغ
falsehood دروغ
fibster دروغ گو
untrue دروغ
falsehoods دروغ
lie دروغ
fibs دروغ
falsity دروغ
calumnies دروغ
lied دروغ
calumny دروغ
equivocation دروغ
lies دروغ
fibbing دروغ
ordnance plant کارخانجات اسلحه سازی یامهمات سازی
jagger الت کنگره سازی یادندانه سازی
automatic programming روندی که طی ان کامپیوتر به صورت خودکار برنامه مبدابه زبان برنامه نویسی را به برنامه مقصد به کد ماشین ترجمه میکند برنامه نویسی به صورت خودکار برنامه سازی خودکار
assembles ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembled ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assemble ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembler یک برنامه کامپیوتری که دستورالعملهای زبان غیر ماشین راتوسط استفاده کننده تهیه شده است به زبان ماشین تبدیل میکند برنامه مترجم
pseudology دروغ گویی
thumper دروغ شاخدار
tarradiddle دروغ کوچک
taradiddle دروغ کوچک
pathometer دروغ سنج
prevaricate دروغ گفتن
belies دروغ گفتن
gab دروغ گفتن
equivocate دروغ گفتن
to tell a lie دروغ گفتن
they suspect him of lying دروغ باومیبرند
prevaricating دروغ گفتن
prevaricates دروغ گفتن
prevaricated دروغ گفتن
to lie in one's throat دروغ شاخدارگفتن
lie detector دروغ سنج
to give the lie to دروغ در اوردن
equivocating دروغ گفتن
equivocates دروغ گفتن
equivocated دروغ گفتن
in reproof of lying درنکوهش دروغ
to forge a lie دروغ بافتن
belie دروغ گفتن
pseudologia fantastica دروغ پردازی
belying دروغ گفتن
white lie دروغ سفید
jactitation دعوی دروغ
A pack of lies . یک مشت دروغ
ruise اخبار دروغ
falsely بطور دروغ
false oath سوگند دروغ
fiction وهم دروغ
false oath قسم دروغ
disinformation دروغ پراکنی
fictions وهم دروغ
bungs ساقی دروغ
bunged ساقی دروغ
lies :دروغ گفتن
A transparent (blatant)lie. دروغ شاخدار
white lies دروغ مصلحتآمیز
white lies دروغ سفید
lie دروغ گفتن
it proved false دروغ درامد
it proved false دروغ بود
lied :دروغ گفتن
jack o' lantern دروغ نور
leasing دروغ گویی
jactation دعوی دروغ
belied دروغ گفتن
bunging ساقی دروغ
lay to دروغ گفتن
weasels دروغ گفتن
whiff دروغ گفتن
to invent stories دروغ ساختن
to spin yarns دروغ ساختن
fairy tales دروغ شگفتانگیز
weasel دروغ گفتن
swearword قسم دروغ
fairy tale دروغ شاخدار
fairy tale دروغ شگفتانگیز
fictitiousness بخودبستگی دروغ
fairy tales دروغ شاخدار
falsehood سخن دروغ
falseness دروغ بودن
falsehoods سخن دروغ
bung ساقی دروغ
bouncer دروغ بزرگ وفاحش
perjures گواهی دروغ دادن
perjures قسم دروغ خوردن
perjure شهادت دروغ دادن
perjuring سوگند دروغ خوردن
he tipped me the traveller دروغ بمن گفت
bouncers دروغ بزرگ وفاحش
perjures شهادت دروغ دادن
to forswear oneself سوگند دروغ خوردن
he lied to me بمن دروغ گفت
to lie like a gasmeter دروغ بزرگ گفتن
he scorns to lie از دروغ گفتن عاردارد
perjuring شهادت دروغ دادن
travellers tell fine tales جهاندیده بسیارگوید دروغ
perjuring گواهی دروغ دادن
perjuring قسم دروغ خوردن
forswearing سوگند دروغ خوردن
false witness گواهی یاشهادت دروغ
white lie <idiom> دروغ مصلحت آمیز
forswears سوگند دروغ خوردن
lie detector دستگاه کشف دروغ
perjure گواهی دروغ دادن
falsism سخن دروغ و بی مزه
perjure سوگند دروغ خوردن
forswear سوگند دروغ خوردن
perjures سوگند دروغ خوردن
whiff دروغ در چیزی گفتن
white lie دروغ مصلحت آمیز
plumper دروغ صرف سقوط
it sounds false دروغ بنظر میرسد
fabulously بشکل افسانه یا دروغ
A white lie . دروغ مصلحت آمیز
to persuade oneself به خود دروغ گفتن
to swore falsely سوگند دروغ خوردن
manswear سوگند دروغ خوردن
perjure قسم دروغ خوردن
disbelieving اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
plumper فربه کننده دروغ محض
belying دروغ دراوردن خیانت کردن
he lied to my face توی چشم من دروغ گفت
belies دروغ دراوردن خیانت کردن
She is a habitual liar. روی عادت دروغ می گوید
it seems to me he is lying بنظرم میرسد دروغ میگوید
perjured نقص عهد کرده دروغ
perjury سوگند شکنی گواهی دروغ
disbelieved اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
disbelieves اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
disbelieve اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
trump up دروغ بافتن تهمت زدن
forsworn سوگند دروغ یاد کرده
jactitation of marriage دعوی دروغ نسبت به زناشویی
belie دروغ دراوردن خیانت کردن
pseudologist کسیکه مرتبا دروغ میگوید
pseudologer کسیکه مرتبا دروغ میگوید
mythomania جنون دروغ یا اغراق گویی
to scruple lying از دروغ گفتن بیم داشتن
one or other of you lies یکی از شما دو تن دروغ می گوید
belied دروغ دراوردن خیانت کردن
pre-treatment عملیات مقدماتی و آماده سازی [مثل شستشوی پشم قبل از رنگرزی و یا آماده سازی دار جهت چله کشی]
one level address سازماندهی فضای ذخیره سازی که هر نوع رسانه ذخیره سازی یکسان رفتار می شوند
formularization کوتاه سازی ضابطه سازی
ouster بی بهره سازی محروم سازی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com