Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
earth stopper
مامور بستن سوراخهای روباه
Other Matches
earths
حفره زیرزمینی روباه بیرون راندن روباه از سوراخ
earth
حفره زیرزمینی روباه بیرون راندن روباه از سوراخ
broaches
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broaching
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broached
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broach
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
rading party
قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
delegated
مامور فرستاده مامور کردن
delegate
مامور فرستاده مامور کردن
delegating
مامور فرستاده مامور کردن
delegates
مامور فرستاده مامور کردن
edge perforated
با سوراخهای لبهای
ice fishing
ماهیگیری از سوراخهای یخ
code holes
سوراخهای رمز
feed holes
سوراخهای پیشبر
infltrate
از سوراخهای صافی گذراندن
sprocket holes
سوراخهای چرخ دندهای
pitches
زاویه سوراخهای گوی بولینگ
lightening hole
سوراخهای کاهش وزن ناو
pitch
زاویه سوراخهای گوی بولینگ
rivet pitch
فاصله بین مراکز سوراخهای پرچ
mach hold
بستن سرعت ماخ به هواپیما بستن سرعت لازم به هواپیمابه طور خودکار
fox brush
دم روباه
foxing
روباه
foxes
روباه
fox
روباه
blue fox
سگ روباه
dog fox
روباه
foxtail
دم روباه
arctic fox
سگ روباه
reynard
روباه
foxy
روباه صفت
foxier
روباه صفت
How did you make out? Did you succeed or fail?
شیری یا روباه ؟
kennel
لانه روباه
vulpine
روباه صفت
foxhole
سوراخ روباه
foxholes
سوراخ روباه
kennels
لانه روباه
foxiest
روباه صفت
guile
روباه صفتی
yoicks
صید روباه
scoria
روباه سربار
pit
حفره روباه
hanky panky
روباه بازی
pits
حفره روباه
hanky-panky
روباه بازی
vixens
روباه ماده
vixen
روباه ماده
bye hole
سوراخهای باقیمانده پس ازمعلوم شدن نتیجه مسابقه گلف
foxhunt
شکار روباه باتازی
fox hole
سنگر حفره روباه
cub hunting
شکار بچه روباه
silver fox
روباه نقره فام
vixenish
شبیه روباه ماده
feeds
سوراخهای دندانه دار پانچ شده در امتداد لبه کاغذ
card
کارتی با سوراخهای پانچ شده روی آن برای نمایش داده
cards
کارتی با سوراخهای پانچ شده روی آن برای نمایش داده
feed
سوراخهای دندانه دار پانچ شده در امتداد لبه کاغذ
overpunching
تغییر داده روی نوار کاغذ با ایجاد سوراخهای اضافی
speculum
اینه طبی یاسپکولوم وسیله معاینه از طریق سوراخهای بدن
break cover
خروج روباه یا خرگوش ازپناهگاه
master of
سرپرست گروه شکار روباه
to be like a fox
<idiom>
مثل روباه حیله گر بودن
foxhunt
باتازی شکار روباه کردن
to rid to hounds
با تازی شکار روباه کردن
foxhound
تازی مخصوص شکار روباه
foxhounds
تازی مخصوص شکار روباه
to ride to hounds
با تازی شکار روباه کردن
brushes
دم روباه شکارشده بعنوان نشانه پیروزی
tallyho
صدای شکارچی در موقع دیدن روباه
brush
دم روباه شکارشده بعنوان نشانه پیروزی
To be out to do some thing .
کمر همت بستن ( کمر انجام کاری را بستن )
masks
کلاه مخصوص شمشیربازی سر روباه شکار شده
mask
کلاه مخصوص شمشیربازی سر روباه شکار شده
fox-hunting
شکار روباه بطور گروهی با اسب و تازیها
fox hunting
شکار روباه بطور گروهی با اسب و تازیها
The fox,being asked who his withness was ,said, my.
<proverb>
به روباه گفتند شاهدت کیست گفت دمم.
perforations
خط سوراخهای کوچک در یک ورقه کاغذ یا کاغذهای پیاپی برای کمک به پاره کردن آنها
drag hunt
شکار با تازی در مسیری بابوی مصنوعی روباه بخاطرورزش
view halloo
فریاد شکارچی پس ازمشاهده بیرون جستن روباه از پناهگاه
foxtail
یکجورعلف که درسران خوشه هایی ماننددم روباه دارد
tallyho
فریاد شکارچی هنگام دیدن روباه که از پناهگاه بیرون دویده
Foxes when they cannot reach the grapes say they a.
<proverb>
روباه دستش به انگور نمى رسد مى گوید ترش است .
Chad
محصولات زیادی ایجاد شده از سوراخهای پانچ شده در نوار یا کارت
cards
ترکیبی از سوراخهای پانچ شده که معرف حروف روی پانچ کارت است
card
ترکیبی از سوراخهای پانچ شده که معرف حروف روی پانچ کارت است
punched
کارتی همراه با محصول یک مغازه , با سوراخهای پانچ شده حاوی داده درباره محصول
punch
کارتی همراه با محصول یک مغازه , با سوراخهای پانچ شده حاوی داده درباره محصول
punches
کارتی همراه با محصول یک مغازه , با سوراخهای پانچ شده حاوی داده درباره محصول
hawse
سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه
seeped
از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
seep
از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
seeps
از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
seeping
از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
SMT
روش تولید تختههای مدار که قط عات الکترونیکی مستقیماگ روی سطح آن و نه روی سوراخهای آن نصب شده اند
sprocket feed
محل نگهداری کاغذ که چاپگر کاغذ را باچرخ دندانه دار در سوراخهای مقدار لبه هر کاغذ می چرخاند
DOR
سیگنال ذخیره شده به صورت دودویی روی سوراخهای کوچک روی سطح دیسک فشرده یا نوری که توسط لیزر قابل خواندن باشد
functionary
مامور
official
مامور
officers
مامور
bedel
مامور
officer
مامور
agents
مامور
commissionaires
مامور
commissionaire
مامور
functionery
مامور
functionaries
مامور
ranksman
مامور صف
appointed
مامور
missionaries
مامور
commissioners
مامور
bedell
مامور
agent
مامور
commissioner
مامور
missionary
مامور
pursuivant
مامور
pteropus
شبپره میوه خور که پوزه اش مانند پوزه روباه است
bridges
دهنه اسب نوار یا چرم در انتهای چوب بازی لاکراس پل ساختن دست برای زدن گوی بیلیارد فاصله بین سوراخهای گوی بولینگ
bridge
دهنه اسب نوار یا چرم در انتهای چوب بازی لاکراس پل ساختن دست برای زدن گوی بیلیارد فاصله بین سوراخهای گوی بولینگ
bridged
دهنه اسب نوار یا چرم در انتهای چوب بازی لاکراس پل ساختن دست برای زدن گوی بیلیارد فاصله بین سوراخهای گوی بولینگ
appoints
مامور کردن
appoint
مامور کردن
envoys
فرستاده مامور
High Commissioner
مامور عالیرتبه
lictor
مامور اجرا
purchasing officer
مامور خرید
communicants
مامور ابلاغ
hangman
مامور اعدام
envoys
مامور نماینده
envoy
فرستاده مامور
envoy
مامور نماینده
bailiff
مامور اجرا
bailiffs
مامور اجرا
pointsman
مامور راهنمائی
on sentry
مامور نگهبانی
hangmen
مامور اعدام
High Commissioners
مامور عالیرتبه
bureaucrat
مامور اداری
customs appraisor
مامور گمرک
sergeants
مامور اجرا
sergeant
مامور اجرا
policemen
مامور پلیس
inquisitors
مامور تحقیق
inquisitor
مامور تحقیق
investigators
مامور تحقیق
policeman
مامور پلیس
custom assersor
مامور گمرک
counterspy
مامور ضد جاسوسی
assignee
نماینده مامور
attackman
مامور حمله
scouted
مامور اکتشاف
bumbailiff
مامور اجرا
scout
مامور اکتشاف
communicant
مامور ابلاغ
consular officer
مامور کنسولی
customs officer
مامور گمرک
diplomatic agent
مامور سیاسی
emissaries
مامور سری
executors
مامور اجرا
executor
مامور اجرا
he was ordered to europe
او مامور اروپا شد
bureaucrats
مامور اداری
emissaries
مامور مخفی
emissary
مامور سری
diplomatic officer
مامور سیاسی
investigator
مامور تحقیق
envoi
مامور نماینده
executive bailiff
مامور اجرا
officers
مامور متصدی
officer
مامور متصدی
file clerk
مامور بایگانی
emissary
مامور مخفی
scouts
مامور اکتشاف
executioner
مامور اعدام
paymaster
مامور پرداخت
sergeant at arms
مامور اجرا
paymasters
مامور پرداخت
send on duty
مامور کردن
mole
مامور مخفی
defector in place
مامور مخفی
probation officer
مامور نافر
probation officers
مامور نافر
tollman
مامور نواقل
censored
مامور سانسور
typographer
مامور چاپخانه
secret agent
مامور مخفی
secret agents
مامور مخفی
waggoner
مامور واگن
executioners
مامور اعدام
police officers
مامور پلیس
police officer
مامور پلیس
revenuer
مامور مالیاتی
censor
مامور سانسور
censors
مامور سانسور
auditor
مامور رسیدگی
censoring
مامور سانسور
auditors
مامور رسیدگی
drags
وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
drag
وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com