Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (8 milliseconds)
English
Persian
jiya kumite
مبارزه ازاد
Search result with all words
jia ippon kumite
مبارزه ازاد تک ضربهای
Other Matches
glide path
مسیر حرکت ازاد یا پرواز ازاد هواپیما یاموشک
free gyroscope
نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد
high sea
دریای ازاد دریای ازاد خارج از مرزکشور
struggle
مبارزه
turn to
مبارزه
struggling
مبارزه
struggles
مبارزه
struggled
مبارزه
fight
مبارزه
kumite
مبارزه
campaigns
مبارزه
campaigned
مبارزه
campaign
مبارزه
bu
مبارزه
fights
مبارزه
campaigning
مبارزه
combats
مبارزه کردن
combating
مبارزه کردن
outdare
به مبارزه طلبیدن
press campaign
مبارزه مطبوعاتی
combated
مبارزه کردن
sambon kumite
مبارزه سه ضربهای
combat
مبارزه کردن
to take up the gauntlet
مبارزه راپذیرفتن
kachi make
مبارزه تا مرگ
passives
مبارزه منفی
sensei
مبارزه مسابقهای
battle
مبارزه ستیز
battled
مبارزه ستیز
kyorougei
مبارزه تکواندو
battles
مبارزه ستیز
battling
مبارزه ستیز
jisen
مبارزه واقعی
ippon kumite
مبارزه تک ضربهای
Anti – corruption campaign .
مبارزه با فساد
face down
<idiom>
به مبارزه طلبیدن
economic warfare
مبارزه اقتصادی
jousting
مبارزه کردن
jousted
مبارزه کردن
joust
مبارزه کردن
braving
به مبارزه طلبیدن
challengers
مبارزه طلب
jousts
مبارزه کردن
defiance
مبارزه طلبی
combativeness
مبارزه طلبی
class struggle
مبارزه طبقهای
electioneering
مبارزه انتخاباتی
election campaign
مبارزه انتخاباتی
budo
روش مبارزه
passive
مبارزه منفی
challenger
مبارزه طلب
bravest
به مبارزه طلبیدن
brave
به مبارزه طلبیدن
defies
به مبارزه طلبیدن
defy
به مبارزه طلبیدن
defying
به مبارزه طلبیدن
defied
به مبارزه طلبیدن
braved
به مبارزه طلبیدن
braves
به مبارزه طلبیدن
class struggle
مبارزه طبقاتی
literacy campaign
مبارزه با بی سوادی
challengo
مبارزه کردن
braver
به مبارزه طلبیدن
the campaign against terrorism
مبارزه با تروریسم
campaigns
لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
to take up the gauntlet
قبول مبارزه کردن
tatemi
میدان مبارزه کاراته
struggle for survival
مبارزه برای بقاء
struggle for existence
مبارزه برای زندگی
combatant
جنگی مبارزه طلب
campaign
لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
sparring match
مبارزه تمرینی بوکس
campaigned
لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
campaigning
لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
go dan kumite
مبارزه با ضربههای 5 تایی
championing
مبارزه دفاع کردن از
champions
مبارزه دفاع کردن از
gage
مبارزه طلبی گروگذاشتن
hajime
اغاز مبارزه کاراته
challenge round
مبارزه با صاحب عنوان
fuku shiki kumite
بکارگیری کاتا در مبارزه
championed
مبارزه دفاع کردن از
champion
مبارزه دفاع کردن از
combatants
جنگی مبارزه طلب
swordplay
مبارزه زور ازمایی
to take up the glove
قبول مبارزه کردن
pit
درگود مبارزه قرار دادن
pits
درگود مبارزه قرار دادن
conflicts
ناسازگار بودن مبارزه کردن
conflicted
ناسازگار بودن مبارزه کردن
conflict
ناسازگار بودن مبارزه کردن
to conduct
[run]
a campaign
مبارزه ای
[مسابقه ای]
را اجرا کردن
campaign
رزم
[نبرد]
[مبارزه]
[مسابقه]
attentions
شمشیرباز اماده برای مبارزه
to launch
[start]
a campaign
مبارزه ای
[مسابقه ای]
را آغاز کردن
attention
شمشیرباز اماده برای مبارزه
in a battle for world domination
مبارزه برای سلطه جهان
throw down the gauntlet
<idiom>
به مبارزه یا چیز دیگری طلبیدن
power struggle
مبارزه برای صاحب مقام شدن
tiltyard
میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
gantelope
باند برای دست دعوت به مبارزه
trench knitfe
چاقوی مخصوص مبارزه دست بیقه
tilting yard
میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
crusade
[against somebody or something]
مبارزه
[با کسی یا چیزی]
[اصطلاح مجازی]
rematch
مبارزه برای کسب عنوان قهرمانی
bushwhack
ادای کسی را در اوردن مبارزه کردن
free enterprise
اقتصاد ازاد اقتصاد بازار ازاد
The campaign was considered to have failed.
مبارزه
[انتخاباتی]
شکست خورده بحساب آورده شد.
press campaingn or stunt
مبارزه سیاسی بوسیله مقاله نویسی در روزنامه ها
The
[main]
protagonists in the colonial struggle were Great Britain and France.
بریتانیا و فرانسه سردمداران
[اصلی]
در مبارزه مستعمراتی بودند.
jujitsu
مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
appel
پاکوب 2 بار پا کوبیدن شمشیرباز به نشانه متوقف کردن مبارزه
down
توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
jiujitsu
مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
jiujutsu
مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
third area conflict
جنگ در منطقهای غیر ازسرزمین دو طرف جنگ مبارزه در کشور سوم
fire fighting
عکس العمل نسبت به اتش دشمن مبارزه با اتش سوزی
To stay the course .
تا آخر ماندن ( به مسابقه و مبارزه وغیره تا آخر ادامه دادن )
exempted
ازاد
immune
ازاد
opens
ازاد
immundity
ازاد
unihibit
ازاد
unihibited
ازاد
free play
ازاد
exempting
ازاد
opened
ازاد
exempt
ازاد
freeing
ازاد
absolute
ازاد
disengaged
ازاد
absolutes
ازاد
go as you please
ازاد
freeman
ازاد
freemen
ازاد
frees
ازاد
idle line
خط ازاد
unattached
ازاد
exempts
ازاد
unrestrained
ازاد
loosest
ول ازاد
free
ازاد
self-service
ازاد
self service
ازاد
degage
ازاد
sweeper
بک ازاد
sweepers
بک ازاد
sweep back
بک ازاد
suspended floor
کف ازاد
at ease
ازاد
stand at ease
ازاد
footloose
ازاد
looser
ول ازاد
open
ازاد
self administered
ازاد
stand easel
ازاد
loose
ول ازاد
freed
ازاد
fetterless
ازاد
slack water
اب ازاد
charity shot
پرتاب ازاد
idle junction
اتصال ازاد
free flow
جریان ازاد
free climbing
صعود ازاد
free float
فرجه ازاد
free format
در قالب ازاد
free gyro
ژایرو ازاد
sharity stripe
خط پرتاب ازاد
free maneuver
حرکت ازاد
free maneuver
مانور ازاد
free line signal
سیگنال خط ازاد
free in trade
تجارت ازاد
free hit
ضربه ازاد
charity line
خط پرتاب ازاد
free economy
اقتصاد ازاد
free moisture
رطوبت ازاد
clearance angle
زاویه ازاد
cut clear
ازاد بریدن
free flight
موشک ازاد
free electron
الکترون ازاد
emancipator
ازاد کننده
enfranchize
ازاد کردن
extrication
ازاد کردن
fingerling
ماهی ازاد
floating ribs
دندههای ازاد
foul line
خط پرتاب ازاد
free aqifer
سفره ازاد
free association
تداعی ازاد
free atmosphere
اتمسفر ازاد
free competition
رقابت ازاد
drifting mine
مین ازاد
free flight
پرواز ازاد
cut free
ازاد بریدن
datum level
سطح اب ازاد
free field
حوزه ازاد
deallocate
ازاد کردن
free expansion
انبساط ازاد
free enthalpy
انتالپی ازاد
deallocation
ازاد سازی
free energy
انرژی ازاد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com