Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
peripheral equipment operator
متصدی تجهیزات جانبی
Other Matches
auxiliary equipment
تجهیزات جانبی
ancillary equipment
تجهیزات جانبی
bundles
بستهای که حاوی کامپیوتر و نرم افزار و تجهیزات جانبی آن است که با قیمت مخصوص فروخته میشود
bundle
بستهای که حاوی کامپیوتر و نرم افزار و تجهیزات جانبی آن است که با قیمت مخصوص فروخته میشود
bundling
بستهای که حاوی کامپیوتر و نرم افزار و تجهیزات جانبی آن است که با قیمت مخصوص فروخته میشود
oem
Equipment Original شرکت یا سازمانی که کامپیوترها وتجهیزات دستگاه جانبی را به منظور استفاده از انها درمحصولات و تجهیزاتی که بعدا" به مشتریان فروخته خواهد شد خریداری می نمایدسازنده تجهیزات اصلی anufacturer
necrologist
متصدی فهرست مردگان متصدی تهیه اگهی در باره مرگهای تازه
air dispatcher
متصدی بارریزی هوایی متصدی پرتاب بار از هواپیما
taximan
متصدی تاکسی کردن هواپیماها متصدی عبور ومرور هواپیماها روی باند
expansion interface
حافظه جانبی وسایر دستگاههای جانبی رابه یک کامپیوتر اصلی اضافه کند
sidelap
بالههای جانبی هواپیما پوشش جانبی عکسها رویهم
bells and whistles
خصوصیات جانبی و پیشرفته یک برنامه کاربردی یا وسیله جانبی
peripheral
مداری که امکان کار کامپیوتر با رسانه جانبی با کمک پورتهای سریال و موازی و سایر سیگنالهای تصدیق لازم برای واسط شدن بین وسیله جانبی
communication
بافری در گیرنده که به یک وسیله جانبی کند اجازه قبول داده از یک وسیله جانبی سریع میدهد بدون کم کردن سرعت
channels
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channelled
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeling
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeled
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channel
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
side effect
عوارض جانبی
[اثر جانبی]
wait condition
1-وضعیت غیرفعال پردازنده که منتظر ورودی از وسیله جانبی است . 2-دستور خالی برای کاهش سرعت پردازنده تا حافظه یا رسانه جانبی کندتر به آن برسد
wait state
1-وضعیت غیرفعال پردازنده که منتظر ورودی از وسیله جانبی است . 2-دستور خالی برای کاهش سرعت پردازنده تا حافظه یا رسانه جانبی کندتر به آن برسد
adopted types
انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
power down
خاموش کردن یک کامپیوتر یادستگاه جانبی اقداماتی که به هنگام خرابی برق یا قطع عملیات ممکن است توسط کامپیوتر برای حفافت حالت پردازنده و جلوگیری ازخرابی ان یا دستگاههای جانبی متصل به ان به اجرادراید
secondary effect
عوارض جانبی
[اثر جانبی]
spillover effect
عوارض جانبی
[اثر جانبی]
byeffect
عوارض جانبی
[اثر جانبی]
fall-out
[side effect]
عوارض جانبی
[اثر جانبی]
by-effect
عوارض جانبی
[اثر جانبی]
adverse reaction
عوارض جانبی
[اثر جانبی]
externals
روش مرتب سازی فایل حافظه جانبی مثل دیسک طبق منبع اصلی داده واز دیسک به عنوان حافظه جانبی حین ذخیره سازی استفاده میکند
external
روش مرتب سازی فایل حافظه جانبی مثل دیسک طبق منبع اصلی داده واز دیسک به عنوان حافظه جانبی حین ذخیره سازی استفاده میکند
side spray
بسکهای جانبی گلوله ترکشهای جانبی گلوله
foreign military sales
فروش نظامی خارجی فروش مواد و تجهیزات فروش مواد و تجهیزات نظامی به خارجیان
transfer equipment
تجهیزات
rigged
تجهیزات
instrumentation
تجهیزات
appliance
تجهیزات
fixture
تجهیزات
equipments
تجهیزات
appliances
تجهیزات
materiel
تجهیزات
parrots
تجهیزات ای اف اف
accouterments
تجهیزات
device
تجهیزات
devices
تجهیزات
rig
تجهیزات
accouterment
تجهیزات
rigs
تجهیزات
acoutrement
تجهیزات
parroting
تجهیزات ای اف اف
equipment
تجهیزات
parroted
تجهیزات ای اف اف
parrot
تجهیزات ای اف اف
turning attachment
تجهیزات تراشکاری
outfits
تجهیزات حفاری
mechanical equipment
تجهیزات مکانیکی
radar equipment
تجهیزات رادار
extra equipment
تجهیزات اضافی
accessory equipment
تجهیزات یدکی
protective equipment
تجهیزات حفافتی
output equipment
تجهیزات خروجی
machine equipment
تجهیزات ماشین
illuminating device
تجهیزات روشنایی
peripheral equipment
تجهیزات جنبی
outfit
تجهیزات حفاری
individual aquipment
تجهیزات انفرادی
mobilization
تجهیزات قوا
garage equipment
تجهیزات گاراژ
handling equipment
تجهیزات بار
ancillary equipment
تجهیزات اضافی
plant
تجهیزات کارگاه
technical equipment
تجهیزات فنی
telephone equipment
تجهیزات تلفن
cryptoequipment
تجهیزات رمز
critical materials
تجهیزات مهم
assembly fixture
تجهیزات مونتاژ
capital equipments
تجهیزات سرمایهای
ancillary equipment
تجهیزات پیرامونی
ventilating equipment
تجهیزات تهویه
switching device
تجهیزات سوئیچینگ
electric equipment
تجهیزات الکتریکی
auxiliary equipment
تجهیزات کمکی
equipment logbook
دفتر تجهیزات
standby equipment
تجهیزات جانشینی
war material
تجهیزات جنگی
plants
تجهیزات کارگاه
flank observation
دیدبانی جانبی دیدبانی از دیدگاه جانبی
measuring device
تجهیزات اندازه گیری
shuttle
بردن افرادو تجهیزات
basic end item
تجهیزات ووسایل اولیه
shuttles
بردن افرادو تجهیزات
magazine feeding attachment
تجهیزات تغذیه مخزن
shuttled
بردن افرادو تجهیزات
ingot conveying device
تجهیزات انتقال شمش
cam turning attachment
تجهیزات تراش بادامک
induction melting equipment
تجهیزات ذوب القائی
equipment logbook
دفترچه خدمتی تجهیزات
emergency brake equipment
تجهیزات ترمز اضطراری
die sinking attachment
تجهیزات فرز حدیده
defense articles
اماد و تجهیزات دفاعی
data terminal equipment
تجهیزات ترمینال داده
grinding attachment
تجهیزات سنگ سمباده
panoply
تجهیزات و ارایش کامل
data communications equipment
تجهیزات ارتباطات داده ها
accoutre
با تجهیزات اماده نمودن
honing equipment
تجهیزات سنگ زنی
mobile lubricating equipment
تجهیزات روغنکاری متحرک
mold making equipment
تجهیزات قالب سازی
forming attachment
تجهیزات تراش پروفیل
producer durable equipment
تجهیزات با دوام تولیدی
paint spraying equipment
تجهیزات رنگ پاشی
x ray equipment
تجهیزات اشعه رونتگن
core blowing equipment
تجهیزات دمیدن هسته
pattern milling attachment
تجهیزات فرز مدل
arsenal
ساختمان تجهیزات نظامی
plant records
امار تجهیزات کارگاه
original equipment manufacturer
سازنده تجهیزات اصلی
precision measuring equipment
تجهیزات سنجش دقیق
oil reclamation equipment
تجهیزات احیا روغن
table of organization and equipment (toe
جدول سازمان و تجهیزات
nitriting equipment
تجهیزات ازت دهی
component end item
قطعات و اقلام تجهیزات عمده
dead storage
انبار وسایط نقلیه و تجهیزات
deadlined equipment
لوازم و تجهیزات از کار افتاده
stack
ردیف کردن وسایل و تجهیزات
unisys
یک سازنده بزرگ تجهیزات کامپیوتری
honeywell
یک سازنده بزرگ تجهیزات کامپیوتری
back drilling attachment
تجهیزات سوراخ کردن از پشت
stacked
ردیف کردن وسایل و تجهیزات
stacks
ردیف کردن وسایل و تجهیزات
cam grinding attachment
تجهیزات سنگ زنی قوسی
well-appointed
دارای تجهیزات یا اثاثیهی خوب
assets
ابزار تجهیزات مایملک و دارایی
in charge
متصدی
quartermaster
متصدی
responsible
متصدی
operators
متصدی
runners
متصدی
runner
متصدی
clerks
متصدی
incumbent
متصدی
incumbents
متصدی
clerk
متصدی
operator
متصدی
user
متصدی
warden
متصدی
operator
متصدی
operators
متصدی ها
users
متصدی ها
quartermasters
متصدی
vacant
بی متصدی
motorola
سازنده تجهیزات الکترونیکی شامل ریزپردازنده ها
equipment
تجهیزات جنگی وسایل الات و ابزار
control data corporation
یک سازنده بزرگ تجهیزات کامپیوتری cyber
cutter grinding attachment
تجهیزات سنگ زنی قلم تراش
integrated revision
بررسی نهایی جداول سازمان و تجهیزات
friendly interface
ترکیب تجهیزات ترمینالی وبرنامههای کامپیوتری
yard man
متصدی محوطه
suppliers
متصدی ملزومات
groundskeeper
متصدی زمین
supplier
متصدی ملزومات
officer
مامور متصدی
time keeper
متصدی اوقات
operator
متصدی دستگاه
machine operator
متصدی ماشین
rulings
رایج متصدی
chartulary
متصدی بایگانی
cataloguer
متصدی کاتالوگ
infirmarian
متصدی بیمارستان
salespeople
متصدی فروش
salesperson
متصدی فروش
ammunition handler
متصدی مهمات
unattended
بدون متصدی
winch driver
متصدی دوار
operator console
پیشانه متصدی
adman
متصدی اعلانات
receptionist
متصدی پذیرش
salespersons
متصدی فروش
litter bearer
متصدی برانکارد
operator command
فرمان متصدی
cataloger
متصدی کاتالوگ
ruling
رایج متصدی
receivers
متصدی دریافت
fitter
متصدی نصب
curator
نگهبان متصدی
curators
نگهبان متصدی
auctioneers
متصدی حراج
auctioneers
متصدی مزایده
turf accountants
متصدی شرطبندی
auctioneer
متصدی حراج
auctioneer
متصدی مزایده
acting
کفیل متصدی
harbour master
متصدی بندر
officers
مامور متصدی
radar man
متصدی رادار
radar operator
متصدی رادار
operator
متصدی ماشین
signalman
متصدی علائم
operators
متصدی ماشین
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com