Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
an iconic statue
مجسمهای که از روی نمونه و مطابق قرارداد صنعتی ساخته شده باشد
Other Matches
standard
مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
standards
مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
modules
اطاقک نمونه پیش ساخته واحد نمونه برای اندازه گیری
module
اطاقک نمونه پیش ساخته واحد نمونه برای اندازه گیری
acrolith
مجسمهای که سر و دست وپای ان سنگی و بقیه اش چوب باشد
contra preferentum rule
درصورت گنگ بودن متن قرارداد بنحوی تعبیر میگرددکه حداقل منافع نویسنده قرارداد را دربر داشته باشد
by the square
مطابق نمونه
Industrialized building
[تکنیک ساخت و معماری ساختمان های صنعتی پیش ساخته]
reconstructions
نمونه مطابق اصل
classic
مطابق بهترین نمونه
ideal
مطابق نمونه واقعی
ideals
مطابق نمونه واقعی
classics
مطابق بهترین نمونه
reconstruction
نمونه مطابق اصل
conventionally
برطبق ایین ورسوم قراردادی- مطابق قرارداد
standard load
بار مهمات مطابق نمونه یا تنظیم شده
standardized
مطابق نمونه و معیار عمومی تهیه شده
prototype
اولین کالاهایی که بعنوان نمونه ساخته میشود
prototypes
اولین کالاهایی که بعنوان نمونه ساخته میشود
natural dyes
رنگینه های طبیعی
[که عموما از گیاهان و بعضی حیوانات تهیه می شوند. نمونه گیاهی رنگ قرمز گیاه روناس و نمونه حیوانی رنگ قرمز، حشره قرمزدانه می باشد.]
accordantly
بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
specification
یات مشخصات ساخته نشده باشد
timber dam
سدی که اسکلت ان از چوب ساخته شده باشد
corniche
جادهای که بر لبه پرتگاهی ساخته شده باشد
iambic verse
شعری که بحر ان بر وتدمجموع ساخته شده باشد
products
محصولی که در انتهای فرآیند تولید ساخته شده باشد
product
محصولی که در انتهای فرآیند تولید ساخته شده باشد
to pattern out
ازروی نمونه درست کردن مطابق الگویاقالب طرح کردن
gopher wood
چوبی که کشتی نوح ازان ساخته شدوحدس میزنندسرویاکاج باشد
contra proferentem
قراردادی که مورد رضای طرفین باشد قرارداد مرضی الطرفین
sculptural
مجسمهای
iconic
مجسمهای
to unveil a statue
مجسمهای رابعمل اوردن
printwheel
چرخی که از چندین بازو ساخته شده باشد به هر شکل حروف در انتهای بازو قرار دارد که در چاپگر claing wheel به کار می رود
offensive weapon
در CL به هر نوع وسیلهای اطلاق میشود که برای ازار بدنی ساخته یاتغییر داده شده باشد یا حامل ان را برای این منظور حمل کند
cost plus contracts
قسمتی از کالا را که به سفارش کسی ساخته میشود و هنوزعملا " ساخته نشده
escalation
مادهای در قرارداد که براساس ان قیمتهای قرارداد تعدیل میگردد
negotiated contract
قرارداد بدون استعلام بها قرارداد پیش تنظیم
parol contract
قرارداد کتبی امضا نشده قرارداد شفاهی
rapallo treaty
قرارداد یا معاهده راپالو قرارداد دوستی منعقده بین دولتین المان و شوروی به سال 2291 در محل راپالوواقع در ایتالیا
phantom order
قرارداد تولید وسایل نظامی درزمان جنگ قرارداد تبدیل کارخانههای شخصی به کارخانجات نظامی
acceptance sampling
نمونه برداری جهت پذیرش نمونه قبولی
sample
نمونه برداشتن نمونه نشان دادن
sampled
نمونه برداشتن نمونه نشان دادن
simple design
طرف کف ساده
[هرگاه قسمتی و تمام فرش را بصورت ساده و بدون هیچگونه طرحی می بافند. نمونه آن فرش قائنات یا آستان قدس است که فضای بین لچک و ترنج کف ساده و قرمز می باشد.]
sampling
نمونه گیری برداشت نمونه
cost contract
قرارداد مربوط به پرداخت هزینه ها قرارداد هزینه
undisturbed sample
نمونه گیری بهم نخورده نمونه دست نخورده
a closed mouth catches no flies
<proverb>
تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
moored mine
مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
hot
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hotter
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hottest
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
escutcheon
سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
productions
ساخته شده طبق طرح کارخانه اتومبیل سازی موتورسیکلت ساخته شده طبق طرح کارخانه
production
ساخته شده طبق طرح کارخانه اتومبیل سازی موتورسیکلت ساخته شده طبق طرح کارخانه
hotbeds
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbed
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
imperfect competition
حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
modular construction
ساختمان پیش ساخته ساختمان با بلوک پیش ساخته
manufacturing
صنعتی
industrial water
اب صنعتی
high wrought
صنعتی
industrial
صنعتی
technical
صنعتی
artificial magnet
مغناطیس صنعتی
industrial area
منطقه صنعتی
plants
واحد صنعتی
industrialises
صنعتی کردن
industrialising
صنعتی کردن
industrial building
ساختمان صنعتی
industrial consumption
مصرف صنعتی
art bronze
برنز صنعتی
mechnical
ماشینی صنعتی
applied economics
اقتصاد صنعتی
industrialization
صنعتی شدن
industrial chemistry
شیمی صنعتی
industrial unit
واحد صنعتی
industrialize
صنعتی کردن
industrializes
صنعتی کردن
producer buyer
خریدار صنعتی
industrialization
صنعتی کردن
artistical
هنرامیز صنعتی
vertical union
اتحادیه صنعتی
commercial efficiency
بازده صنعتی
industrialism
سیستم صنعتی
polytechnical
دانشکده صنعتی
trade effluent
فضولات صنعتی
industrial workers
کارگران صنعتی
industrialization
صنعتی سازی
industrializing
صنعتی کردن
industrial wastewater
فاضلاب صنعتی
industrial concern
بنگاه صنعتی
industrial espionage
جاسوسی صنعتی
industrial frequency
فرکانس صنعتی
industrial switch
کلید صنعتی
polytechnics
دانشکده صنعتی
polytechnic
دانشکده صنعتی
industrial fluctuations
نوسانهای صنعتی
industrial building
بنای صنعتی
artless
غیر صنعتی
industrial revolution
انقلاب صنعتی
industrial electronic
الکترونیک صنعتی
industrial unions
اتحادیههای صنعتی
plant
واحد صنعتی
industrial union
اتحادیه صنعتی
technical grade
خلوص صنعتی
industrial insurance
بیمه صنعتی
industrial relations
روابط صنعتی
industrial economics
اقتصاد صنعتی
engineering workshop
کارگاه صنعتی
technological
حرفهای صنعتی
valve
شیر صنعتی
technologically
حرفهای صنعتی
industrial psychology
روانشناسی صنعتی
industrial management
مدیریت صنعتی
artful
ماهرانه صنعتی
industrial nations
کشورهای صنعتی
industrial disputes
اختلافات صنعتی
open back
[نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
interphase transformer loss
تلفات پیچک صنعتی
manufactoring tape milling machine
دستگاه نورد صنعتی
inartistically
بطور غیر صنعتی
bric-a-brac
خرده ریز صنعتی
producer advertising
تبلیغ محصولات صنعتی
industrial robot
دستگاه خودکار صنعتی
valve
ولو
[شیر صنعتی]
process of industrialization
فرایند صنعتی شدن
decreasing cost industry
هزینه نزولی صنعتی
industrial workers of the world
کارگران صنعتی جهان
applied economics engineer
مهندس اقتصاد صنعتی
industrial investment
سرمایه گذاری صنعتی
an artistic production
عمل یا کار صنعتی
the industrial quarter of the
محله صنعتی شهر
industrial electric locomotive
لکوموتیو الکتریکی صنعتی
pilot plant
واحد ازمایش صنعتی
industrial capitalism
سرمایه داری صنعتی
art casting
ریخته گری صنعتی
index of industrial production
شاخص تولید صنعتی
industrial alternating current
جریان متناوب صنعتی
industrial reserve army
ارتش ذخیره صنعتی
industrial classifications
طبقه بندی صنعتی
industrializing
بنگاههای صنعتی تاسیس کردن
industrial school
اموزشگاه حرفهای مدرسه صنعتی
pastiches
تقلید ادبی یا صنعتی از اثاراستادان فن
industrial instrument
دستگاه اندازه گیری صنعتی
Industrial Architecture
معماری خانه های صنعتی
industrial electronic computer
ماشین حساب الکترونیکی صنعتی
trade fixtures
الات صنعتی نصب شده
industrialises
بنگاههای صنعتی تاسیس کردن
articlcs of virtu
کالاهای صنعتی و کهنه وکمیاب
industrialising
بنگاههای صنعتی تاسیس کردن
Midlands
ناحیهی صنعتی در مرکز انگلستان
industrialize
بنگاههای صنعتی تاسیس کردن
artlessly
بطور ساده یاغیر صنعتی
pastiche
تقلید ادبی یا صنعتی از اثاراستادان فن
metonymical
دارای صنعتی که انراmetonym گویند
industrializes
بنگاههای صنعتی تاسیس کردن
lapheld
کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
laptop
کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
corresponding
مطابق
corresponding to
مطابق
incompliance with
مطابق
within
مطابق
similar
مطابق
similiar
مطابق
correspoundent
مطابق
correspounding
مطابق
in register
مطابق
matched
مطابق
from
مطابق
corresponding to
مطابق با
according
مطابق
according to
مطابق
congurous
مطابق
confirming
مطابق
correspondents
مطابق
complied with
مطابق با
correspondent
مطابق
pursuant
مطابق
frae
مطابق
after
مطابق
complying
مطابق با
comply
مطابق با
accordant
مطابق
consilient
مطابق
even with
مطابق
complied
مطابق با
secundumn
مطابق
respondent
مطابق
respondents
مطابق
agreeably to
مطابق
complies
مطابق با
in keeping
مطابق
technological
تغییرروشهای صنعتی با معرفی فناوری جدید
industrial data collection device
دستگاه صنعتی جمع اوری داده
technologies
اعمال دانش علمی به فرآیندهای صنعتی
technologically
تغییرروشهای صنعتی با معرفی فناوری جدید
technology
اعمال دانش علمی به فرآیندهای صنعتی
wellŠsuppose it is so
خوب فرض کنیم چنین باشد فرضا چنین باشد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com