English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
dipneedle circuit مدار حساس مغناطیسی
Other Matches
gradient circuit مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
detecting circuit مدار حساس مین
fluxgate وسیله حساس به مین مغناطیسی
magnetic circuit مدار مغناطیسی
closed magnetic circuit مدار مغناطیسی بسته
flux linkage مدار فلوی مغناطیسی
external magnetic circuit مدار مغناطیسی خارجی
integrate magnetic circuit مدار مغناطیسی مجتمع
divided magnetic circuit مدار مغناطیسی چند شاخه
impedance اندازه گیری تاثیر مدار الکتریکی روی سیگنال مغناطیسی شده دارد پس از اعمال ولتاژ
defect skipping روش مشخص کردن و برچسب گداری شیارهای حساس مغناطیسی در حال ساخت تا استفاده نشوند. اشاره به شیار بعدی مناسبی که قابل استفاده است
duplex مدار دو طرفه یا دوسیمه مدار دوپلکس مدار دوجزئی چاشنی دو فتیلهای پخش مجدد پیام
duplexes مدار دو طرفه یا دوسیمه مدار دوپلکس مدار دوجزئی چاشنی دو فتیلهای پخش مجدد پیام
magnetic induction چگالی شار مغناطیسی اندوکسیون مغناطیسی چگالی میدان مغناطیسی چگالی خطوط قوای مغناطیسی
lenz' law جریان القاء شده در یک مدار که نسبت به یک میدان مغناطیسی دارای حرکت نسبی است میدانی در جهت مخالف میدان اصلی بوجودمی اورد
tentacle شاخک حساس ریشه حساس
tentacles شاخک حساس ریشه حساس
sensitive to corrosion حساس در برابر زنگ زدگی حساس در برابر خوردگی
pad ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
pads ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
composite circuit مدار الکترونیکی که از چندین مدار و قطعه کوچکتر تشکیل شده است
switching مدار الکترونیکی که میتواند پیام ها را از یک خط یا مدار د مرکز کنترل به دیگری ارسال کند
inferior planet سیارهای که مدار گردش ان کوچکتر از مدار زمین میباشد
mediums مادهای که الگوی فلوی مغناطیسی را پس از اثر میدان مغناطیسی برمی گرداند.
softer که اثرات مغناطیسی خود را هنگام حذف از میدان مغناطیسی از دست بدهد
medium مادهای که الگوی فلوی مغناطیسی را پس از اثر میدان مغناطیسی برمی گرداند.
softest که اثرات مغناطیسی خود را هنگام حذف از میدان مغناطیسی از دست بدهد
soft که اثرات مغناطیسی خود را هنگام حذف از میدان مغناطیسی از دست بدهد
ferromagnetic material هر مادهای که بار مغناطیسی را نگه می دارد بتواند مغناطیسی شود
magnetic tape پلاستیک باریک پوشیده شده از ماده مغناطیسی برای ذخیره مغناطیسی سیگنال
magnetic tapes پلاستیک باریک پوشیده شده از ماده مغناطیسی برای ذخیره مغناطیسی سیگنال
pin یکی از چندین قطعه سیم کوچک متصل به بسته مدار مجتماع که به IC امکان اتصال به تخته مدار میدهد
pinned یکی از چندین قطعه سیم کوچک متصل به بسته مدار مجتماع که به IC امکان اتصال به تخته مدار میدهد
pinning یکی از چندین قطعه سیم کوچک متصل به بسته مدار مجتماع که به IC امکان اتصال به تخته مدار میدهد
taped پلاستیک باریک و کوتاه پوشیده شده از یک ماده مغناطیسی برای ذخیره مغناطیسی سیگنالها
degauss پاک کردن فیلدها مغناطیسی زیادی از دیسک یا نوار مغناطیسی یا نوک خواندن / نوشتن
record گیرندهای که سیگنالهای الکتریکی را به مغناطیسی تبدیل میکند تا داده را روی رسانه مغناطیسی بنویسد
tape پلاستیک باریک و کوتاه پوشیده شده از یک ماده مغناطیسی برای ذخیره مغناطیسی سیگنالها
magnetic ink character recognition تشخیص کاراکترهای جوهرمغناطیسی بازشناسی کاراکتربا جوهر مغناطیسی دخشه شناسی مرکب مغناطیسی
tapes پلاستیک باریک و کوتاه پوشیده شده از یک ماده مغناطیسی برای ذخیره مغناطیسی سیگنالها
magnetic skin effect جابجایی فوران مغناطیسی اثر پوستی مغناطیسی
mask design اخرین مرحله از طراحی مدارمجتمع که به وسیله ان طرح مدار از طریق پوششهای چندگانه مربوط به لایههای گوناگون مدار مجتمع تحقق می یابد
magnetic blowout خاموش کردن مغناطیسی وزش مغناطیسی
permalloy خانوادهای ار الیاژهای اهن و نیکل که از نظر مغناطیسی نرم میباشند و تحت نیروهای مغناطیسی کم نفوذپذیری وگذردهی زیادی از خود نشان میدهند
powder train مدار خرج مدار باروت
firing circuit مدار چاشنی مدار انفجار
magnaflux نام انحصاری تست غیرمخربی برای مواد مغناطیسی بااستفاده از میدانهای مغناطیسی و مواد فلورسان
one hook مدار انفجاری که فقط به یک عامل انفجاری نیاز دارد مدار یک عامله
magnetic deflector یکسوکننده مغناطیسی اشکارساز مغناطیسی
magnetic ritation گردش مغناطیسی دوران مغناطیسی
magnetic reluctance مقاومت مغناطیسی رلوکتانس مغناطیسی
magnetic flow فوران مغناطیسی فلوی مغناطیسی
magnetic flux density چگالی شار مغناطیسی چگالی خطوط قوا اندوکسیون مغناطیسی
interfaces 1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط
interface 1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط
magnetic nuclear resonance تشدید مغناطیسی هسته رزونانس مغناطیسی هسته
dispersion پراکندگی شار مغناطیسی پراکندگی فوران مغناطیسی
magnetic flux فلوی مغناطیسی شار القاء شار مغناطیسی
reluctivity مقاومت مغناطیسی ویژه ضریب مقاومت مغناطیسی
sensate حساس
supersensitive حساس
thin skinned حساس
susceptive حساس
activator حساس گر
sentimental حساس
acute حساس
sharp nosed حساس
exquisite حساس
techy حساس
sensitive clay رس حساس
elastic حساس
tendering حساس
alive حساس
vigilant حساس
delicate حساس
ticklish حساس
key <adj.> حساس
elastic demand حساس
prominent حساس
sensor حساس
critical حساس
feisty حساس
tendered حساس
passible حساس
tender حساس
sensitive حساس
tenderest حساس
tenderize حساس کردن
mimosa گیاه حساس
tender حساس بودن
insensible غیر حساس
sensitizing حساس شدن
overstrung خیلی حساس
sensitively بطور حساس
pixilated خیلی حساس
sensitising حساس کردن
sensitizing حساس کردن
tenderises حساس کردن
tenderising حساس کردن
palpi شاخک حساس
tenderized حساس کردن
sensitizes حساس شدن
tenderised حساس کردن
sensitizes حساس کردن
sensitized حساس شدن
sensitizer حساس کننده
sensitization حساس شدن
tenderest حساس بودن
sensitization حساس کردن
sensitization حساس سازی
sensitive zone منطقه حساس
tendered حساس بودن
sensitive plant گیاه حساس
perceptive حساس و باهوش
sensory nerves پیهای حساس
tendering حساس بودن
sensitize حساس شدن
insensitivity غیر حساس
sensitized حساس کردن
jumpy بیقرار حساس
sensitize حساس کردن
sensitising حساس شدن
sensitises حساس کردن
sensitised حساس شدن
sensitised حساس کردن
insensitive غیر حساس
senseful خیلی حساس
tenderizes حساس کردن
elastic supply عرضه حساس
supersensitive حساس شده
it touched him on the raw بنقطه حساس
supersensitive فوق حساس
feelingly بطور حساس
critical facility تاسیسات حساس
critical item اماد حساس
critical mass توده حساس
critical position پوزیسیون حساس
hyperaesthetic زیاده از حد حساس
high strung بسیار حساس
gleg حساس باهوش
vibrissa موی حساس
starkly حساس سفت
starkest حساس سفت
tenderizing حساس کردن
a sensitive subject [topic] موضوعی حساس
skinless خیلی حساس
kittle هوشیار حساس
key terrain زمین حساس
key position شغل حساس
sensitises حساس شدن
key points نقاط حساس
keop soo نقاط حساس
starker حساس سفت
stark حساس سفت
hygrosensitive حساس به رطوبت
palpus شاخک حساس سبیل
vital points نقاط حساس بدن
electrosensitive paper کاغذ حساس الکترونیکی
youch sensitive screen صفحه حساس به تماس
laminitis اماس لایههای حساس
touch sensitive tablet تابلو حساس به تماس
kyusho نقاط حساس بدن
hypergolic fuel سوخت فوق حساس
susceptible حساس مستعد پذیرش
key position موضع حساس و مهم
touchier نازک نارنجی حساس
touchiest نازک نارنجی حساس
pressure sensitive pen قلم حساس به فشار
touchy نازک نارنجی حساس
key terrain features عوارض حساس زمین
inelastic demand تقاضای غیر حساس
sensitivity حساس بودن به چیزی
sensitivities حساس بودن به چیزی
tentacular دارای شاخک حساس
context sensitive help کمک حساس به قرینه
context sensitive حساس نسبت به متن
sentient حساس دستخوش احساسات
tender minded دارای فکر حساس
sensitive to light حساس نسبت به روشنایی
tentacular شبیه شاخک حساس
supersensitive فوق العاده حساس
touch panel صفحه حساس به تماس
touch sensitive panel صفحه حساس به تماس
tentacle موی حساس جانور
susceptible to pain حساس نسبت بدرد
tentacles موی حساس جانور
soft boiled نیم بند حساس
photoconductor هادی حساس نسبت به نور
light sensitive cell سلول حساس در برابر نور
panchromatic حساس نسبت بهمه رنگها
hypergolic fuel سوخت خیلی حساس به اشتعال
otocyst عضو حساس شنوایی بی مهرگان
sensitive حیاتی از نظرعملیاتی منطقه حساس
pressure sensitive keyboard صفحه کلید حساس به فشار
sensory وابسته به مرکز احساس حساس
light sensitive resistor مقاومت حساس در برابر نور
photodiode دیود حساس نسبت به نور
light sensitive layer لایه یا قشر حساس در برابرنور
homing mine مین حساس به انعکاس امواج
touch sensitive display صفحه نمایش حساس لمسی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com