Total search result: 201 (5 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
megalomania |
مرض بزرگ پنداری خویش جنون انجام کارهای بزرگ |
|
|
Other Matches |
|
background |
سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند |
backgrounds |
سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند |
pl/ |
زبان برنامه نویسی سطح بالا در کارهای ارتباطی و علمی روی کامپیوترهای بزرگ |
My grandparents are six feet under. <idiom> |
پدر بزرگ و مادر بزرگ من فوت و به خاک سپرده شده اند. |
macropterous |
دارای بالهای دراز یا بزرگ بزرگ بال |
fossil |
آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ] |
museum piece |
آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ] |
big game |
صید ماهیهای بزرگ حیوانات بزرگ شکاری |
so large |
چندان بزرگ بقدری بزرگ |
grandparents |
پدر بزرگ یا مادر بزرگ |
grandparent |
پدر بزرگ یا مادر بزرگ |
grandam |
مادر بزرگ ننه بزرگ |
cray |
نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ |
robots |
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود |
robot |
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود |
embedded code |
کامپیوتر مخصوص برای کنترل یک ماشین . کامپیوتر مخصوص در یک سیستم بزرگ برای انجام یک تابع خاص |
up to one's ears in work <idiom> |
کارهای زیاد برای انجام داشتن |
to finish off |
کارهای دست باخر را انجام دادن |
tine |
دندانه ماشینهائی که کارهای خاکی انجام میدهند |
cycle time |
مدت لازم جهت انجام کارهای دوره |
auditing |
توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر |
audit |
توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر |
audited |
توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر |
audits |
توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر |
office |
استفاده از ماشین و کامپیوتر برای انجام کارهای معمولی اداره |
offices |
استفاده از ماشین و کامپیوتر برای انجام کارهای معمولی اداره |
parochialism |
محدودیت فکری و دلبستگی به انجام کارهای محلی و ناحیهای محدود |
interludes |
تابع ابتدایی کوچک در آغاز برنامه که کارهای تصدیق را انجام میدهد |
productive |
مدت زمانی که یک کامپیوتر میتواند کارهای بدون خطا را انجام دهد |
personal assistant |
فردی که کارهای دفتری و مدیریتی برای فرد دیگری انجام میدهد |
interlude |
تابع ابتدایی کوچک در آغاز برنامه که کارهای تصدیق را انجام میدهد |
schizothymia |
جنون همراه با خیال پرستی ومالیخولیا شبیه جنون جوانی |
large sized |
بزرگ |
smallest |
بزرگ نه |
of a large size |
بزرگ |
king size |
بزرگ |
big |
بزرگ |
extensive |
بزرگ |
smaller |
بزرگ نه |
spanking |
بزرگ |
eminent |
بزرگ |
immane |
بزرگ |
hugeous |
بزرگ |
vast |
بزرگ |
macro |
بزرگ |
large sized a |
بزرگ |
mighty |
بزرگ |
mightiest |
بزرگ |
mightier |
بزرگ |
small |
بزرگ نه |
bigger |
بزرگ |
gravest |
بزرگ |
graves |
بزرگ |
grave |
بزرگ |
majuscular |
بزرگ |
majuscule |
بزرگ |
doyenne |
زن بزرگ |
doyennes |
زن بزرگ |
paternal grandmother |
نه نه بزرگ |
megapod |
بزرگ پا |
nonus |
بزرگ |
walloping |
بزرگ |
wallopings |
بزرگ |
swingeing |
بزرگ |
enormous |
بزرگ |
largest |
بزرگ |
larger |
بزرگ |
majoring |
بزرگ |
majored |
بزرگ |
major |
بزرگ |
biggest |
بزرگ |
long ton |
تن بزرگ |
high |
بزرگ |
highest |
بزرگ |
propylon |
در بزرگ |
highs |
بزرگ |
macrocephalic |
بزرگ سر |
grossing |
بزرگ |
grossest |
بزرگ |
magacephalic |
بزرگ سر |
voluminous |
بزرگ |
grosses |
بزرگ |
grosser |
بزرگ |
grossed |
بزرگ |
gross |
بزرگ |
large |
بزرگ |
bulkier |
بزرگ |
dignified |
بزرگ |
bandog |
سگ بزرگ |
stour |
بزرگ |
adult |
بزرگ |
adults |
بزرگ |
jumbos |
بزرگ |
vasty |
بزرگ |
greatest |
بزرگ |
egregious |
بزرگ |
spankings |
بزرگ |
great- |
بزرگ |
massively |
بزرگ |
bulkiest |
بزرگ |
bulky |
بزرگ |
majestic |
بزرگ |
great |
بزرگ |
considerably large |
بس بزرگ |
decuman |
بزرگ |
headmen |
بزرگ |
headman |
بزرگ |
massive |
بزرگ |
jumbo |
بزرگ |
canis major |
سگ بزرگ |
gates |
در بزرگ |
canis majoris |
سگ بزرگ |
gate |
در بزرگ |
full bottomed |
بزرگ |
extras |
بزرگ |
swith |
بزرگ |
extra |
بزرگ |
extra- |
بزرگ |
to grow old |
بزرگ شدن |
bumper |
چیزخیلی بزرگ |
bulk |
در حجم بزرگ |
enlarge |
بزرگ کردن |
pigsticker |
چاقوی بزرگ |
bumpers |
چیزخیلی بزرگ |
dignitaries |
شخص بزرگ |
tome |
جلد بزرگ |
to fil out |
بزرگ شدن |
oversize |
اندازه بزرگ |
bulk |
قسمت بزرگ |
the great vassals |
تیولداران بزرگ |
enlarged |
بزرگ کردن |
the powers |
دولتهای بزرگ |
the supreme |
خدای بزرگ |
cataracts |
ابشار بزرگ |
cataract |
ابشار بزرگ |
propylaeum |
در بزرگ ساختمان |
to grow up |
بزرگ شدن |
ursa major |
خرس بزرگ |
particianship |
بزرگ منشی |
particianship |
بزرگ زادگی |
pantoscopic |
بزرگ نما |
outgrows |
بزرگ تر شدن از |
oxeye |
چشم بزرگ |
amplifies |
بزرگ شدن |
main |
بزرگ تمام |
abbot |
راهب بزرگ |
abbots |
راهب بزرگ |
galactic |
بی نهایت بزرگ |
carbuncle |
دمل بزرگ |
ursae majoris |
خرس بزرگ |
paternal grandmother |
مادر بزرگ |
carbuncles |
دمل بزرگ |
ox eye |
چشم بزرگ |
outgrow |
بزرگ تر شدن از |
tun |
بشکه بزرگ |
outgrowing |
بزرگ تر شدن از |
night walker |
یکجورکرم بزرگ |
dignitary |
شخص بزرگ |
amplifying |
بزرگ شدن |
high-minded |
بزرگ منش |
amplify |
بزرگ شدن |
outgrown |
بزرگ تر شدن از |
amplified |
بزرگ شدن |
tomes |
جلد بزرگ |
sea captain |
ملاح بزرگ |
archangels |
فرشتهء بزرگ |
tycoon |
ثروتمند بزرگ |
numerous |
بزرگ پرجمعیت |
large scale |
در مقیاس بزرگ |
large scale |
مقیاس بزرگ |
large-scale |
در مقیاس بزرگ |
grows |
بزرگ شدن |
large-scale |
مقیاس بزرگ |
big bang theory |
خرس بزرگ |
big dipper |
خرس بزرگ |
big dippers |
خرس بزرگ |
sow |
شمش بزرگ |
sowed |
شمش بزرگ |
mainframes |
کامپیوتر بزرگ |
cavern |
غار بزرگ |
archangel |
فرشتهء بزرگ |
saint bernard |
نوعی سگ بزرگ |
biggish |
نسبتا بزرگ |
largish |
نسبتا بزرگ |
heavier |
موج بزرگ |
heavies |
موج بزرگ |
heaviest |
موج بزرگ |
heavy |
موج بزرگ |
excessive |
بسیار یا بزرگ |
mansion |
عمارت بزرگ |
mansions |
عمارت بزرگ |
high treason |
خیانت بزرگ |
caverns |
غار بزرگ |
sows |
شمش بزرگ |
colossal |
بسیار بزرگ |
manors |
خانه بزرگ |
whopping |
خیلی بزرگ |
supermarket |
فروشگاه بزرگ |
supermarkets |
فروشگاه بزرگ |
caps |
حروف بزرگ |