English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
trendier مطابق آخرین مد
trendiest مطابق آخرین مد
trendy مطابق آخرین مد
Other Matches
standard مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
standards مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
swan song <idiom> آخرین سیما
at the eleventh hour در آخرین لحظات
last-ditch آخرین فرصت
last-ditch وابسته به آخرین تلاش
billionths آخرین عدد یک میلیارد
The last school day. آخرین روز مدرسه
billionth آخرین عدد یک میلیارد
ends نمایش گر پس از آخرین رکورد فایل
ends کد ارسالی پس از آخرین حرف متن
prints آخرین صفحه چاپ شده
printout آخرین صفحه چاپ شده
printouts آخرین صفحه چاپ شده
last straw <idiom> [آخرین مشکل از یک سری مشکلات]
printed آخرین صفحه چاپ شده
She was dressed in the latest fashion . آخرین مد لبا ؟ پوشیده بود
ended کد ارسالی پس از آخرین حرف متن
ended نمایش گر پس از آخرین رکورد فایل
for the first [last] time برای اولین [آخرین] بار
son file آخرین گونه کاری یک فایل
aft flap آخرین قسمت فلپهای سه قسمتی
end نمایش گر پس از آخرین رکورد فایل
end کد ارسالی پس از آخرین حرف متن
What is the latest news? آخرین خبرها ( اخبار ) چیست ؟
print آخرین صفحه چاپ شده
He emptied the glass to the last drop . لیوان را تا آخرین قطره خالی کرد
This is my last chance . این برایم آخرین فرصت است
To play ones last card آخرین تیر ترکش رارها کردن
This is the latest mens fashion. این آخرین مد لباس مردانه است
to go down to the wire <idiom> تا آخرین لحظه با تهیج معلق ماندن
to go down to the wire <idiom> تا آخرین لحظه با تهیج نا معلوم ماندن
dates افزودن آخرین و جدیدتری اطلاعات به چیزی
date افزودن آخرین و جدیدتری اطلاعات به چیزی
last but not least <idiom> آخرین موقعیت وپر اهمیت ترین
queues ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
queued ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
to give somebody an ultimatum به کسی آخرین پیشنهاد را دادن [در معامله ای]
queue ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
queueing ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
pops خواندن و یا حفظ کردن آخرین داده از پشته
popped خواندن و یا حفظ کردن آخرین داده از پشته
pop خواندن و یا حفظ کردن آخرین داده از پشته
Last stop. All out. آخرین ایستگاه. همه پیاده بشن. [حمل و نقل]
lifo سیستم صف که آخرین عنصر ذخیره شده را اول می خواند
trailers آخرین رکورد فایل که حاوی خصوصیات و کنترل است
ring لیست داده که آخرین عنصر آن به اولین اشاره کند
Doom [نمایش تصویری از آخرین قضاوت عیسی مسیح در کلیسا]
identities مجموعه رنگهایی که اولین و آخرین آن رنگهای سیستم هستند
identity مجموعه رنگهایی که اولین و آخرین آن رنگهای سیستم هستند
When is the last train to Oxford? چه وقت آخرین قطار به سمت آکسفورد حرکت می کند؟
to give somebody an ultimatum به کسی آخرین مدت را دادن [برای اجرای قراردادی]
trailer آخرین رکورد فایل که حاوی خصوصیات و کنترل است
corresponding to مطابق
correspoundent مطابق
correspounding مطابق
in keeping مطابق
even with مطابق
frae مطابق
corresponding مطابق
corresponding to مطابق با
congurous مطابق
consilient مطابق
confirming مطابق
agreeably to مطابق
accordant مطابق
according مطابق
respondent مطابق
respondents مطابق
complied with مطابق با
similar مطابق
in register مطابق
incompliance with مطابق
correspondents مطابق
matched مطابق
from مطابق
secundumn مطابق
after مطابق
within مطابق
similiar مطابق
complied مطابق با
correspondent مطابق
pursuant مطابق
complies مطابق با
comply مطابق با
according to مطابق
complying مطابق با
last in first out نوعی سیستم صف که آخرین عنصر ذخیره شده را در اول می خواند
ends عبارت یا حرفی که آخرین کلمه فایل اصلی را نشان میدهد
end عبارت یا حرفی که آخرین کلمه فایل اصلی را نشان میدهد
condition ثباتی که حاوی وضعیت CPU پس از اجرای آخرین دستور است
readme file فایلی که حاوی آخرین اطلاعات درباره یک برنامه کاربردی باشد
ended عبارت یا حرفی که آخرین کلمه فایل اصلی را نشان میدهد
at my request مطابق با تقاضای من
to correspond to مطابق بودن
adjust مطابق کردن
corresponding مطابق متشابه
by my watch مطابق ساعت من
hygienically مطابق بهداشت
homologize مطابق شدن
geometrically مطابق هندسه
newfashioned مطابق مد روز
pedagogically مطابق فن تعلیم
correspound مطابق بودن
pursuant to مطابق برحسب
constitutionally مطابق قانون
conform to مطابق بودن با
by the square مطابق نمونه
astronomically مطابق هیئت
as usual مطابق معمول
synchrinized مطابق بودن
after the manner of بتقلید مطابق
testamentary مطابق با وصیت
orthodox مطابق مرسوم
in accordance with مطابق موافق
posh مطابق مد روز
corresponds مطابق بودن
fashionably مطابق معمول
up to date مطابق روز
synchronised مطابق بودن
synchronizes مطابق بودن
up-to-date مطابق روز
synchronising مطابق بودن
synchronises مطابق بودن
synchronize مطابق بودن
traditionally مطابق احادیث
corresponded مطابق بودن
physiologically مطابق فیزیولوژی
poshest مطابق مد روز
posher مطابق مد روز
to برحسب مطابق
correspond مطابق بودن
relevant وابسته مطابق
ended کد نشان دهنده آخرین پایت بلاک داده ارسالی از طریق خط ارتباطی
cancels کد کنترلی برای بیان اینکه آخرین داده ارسالی نادرست بود
cancelling کد کنترلی برای بیان اینکه آخرین داده ارسالی نادرست بود
cancel کد کنترلی برای بیان اینکه آخرین داده ارسالی نادرست بود
end کد نشان دهنده آخرین پایت بلاک داده ارسالی از طریق خط ارتباطی
ends کد نشان دهنده آخرین پایت بلاک داده ارسالی از طریق خط ارتباطی
up-to-date مطابق اخرین طرز
pedagogical teaching اموزش مطابق فن تعلیم
pedagogically مطابق علم اموزش
meets مطابق شرایط بودن
up to date مطابق اخرین طرز
currency مطابق روز بودن
ethnologically مطابق علم نژادشناسی
ideals مطابق نمونه واقعی
ethically مطابق علم اخلاق
classics مطابق بهترین نمونه
discretionally مطابق میل و اختیار
dialectically مطابق قواعد منطق
classic مطابق بهترین نمونه
metronomic مطابق میزانه شمار
currencies مطابق روز بودن
keping with one's view مطابق نظرکسی بودن
musically مطابق اصول موسیقی
anno hegirae مطابق تقویم هجری
ideal مطابق نمونه واقعی
true copy رونوشت مطابق با اصل
true life مطابق زندگی روزمره
cut and dried مطابق نقشه وبرنامه
cut and dry مطابق نقشه وبرنامه
constitutional مطابق قانون اساسی
cut-and-dried مطابق نقشه وبرنامه
parallel نظیر مطابق بودن با
biblical مطابق کتاب مقدس
modular مطابق اندازه یامقیاس
reconstruction نمونه مطابق اصل
paralleled نظیر مطابق بودن با
technically مطابق اصول فنی
anatomically مطابق علم تشریح
quite the thing مطابق بارسم معمول
meet مطابق شرایط بودن
accentually مطابق تکیه صدا
parallels نظیر مطابق بودن با
parallelling نظیر مطابق بودن با
parallelled نظیر مطابق بودن با
paralleling نظیر مطابق بودن با
to keep step to a band مطابق موزیک پازدن
reconstructions نمونه مطابق اصل
Excepting [With the exception of] two students, no one could answer the last question correctly. به غیر از دو دانش آموز هیچ کس نتوانست آخرین پرسش را درست پاسخ بدهد.
symptomatic مطابق نشانه بیماری نماینده
tallying تطبیق کردن مطابق بودن
with the sun مطابق گردش عقربک ساعت
sunwise مطابق گردش عقربک ساعت
standardization مطابق معیار خاص دراوردن
orthodox مطابق عقاید کلیسای مسیح
sovietize مطابق رژیم شوروی کردن
synchronising همزمان شدن با هم مطابق کردن
ideally مطابق ارزو و یاکمال مطلوب
synchronises همزمان شدن با هم مطابق کردن
that i snot in keepingwith our این مطابق نظریه مانیست
synchronize همزمان شدن با هم مطابق کردن
grammatically مطابق ایین دستوریاصرف ونحو
answer بدرد خوردن مطابق بودن
answered بدرد خوردن مطابق بودن
answering بدرد خوردن مطابق بودن
answers بدرد خوردن مطابق بودن
tallied تطبیق کردن مطابق بودن
tallies تطبیق کردن مطابق بودن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com