English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (12 milliseconds)
English Persian
hitch-hike مفتی سوار ماشین کسی شدن
hitch-hiked مفتی سوار ماشین کسی شدن
hitch-hikes مفتی سوار ماشین کسی شدن
hitch-hiking مفتی سوار ماشین کسی شدن
Other Matches
motorists ماشین سوار
motorist ماشین سوار
fitting shop کارگاهی که در انجا اجزای ماشین را سوار میکنند کارگاه مونتاژ
mufti مفتی
juristconsult مفتی
hitchhike مسافرت مفتی
Money for jam . Money for old rope . پول یا مفتی
We were admitted gratis . مفتی راهمان دادند
staging سوار شدن یا سوار کردن پرسنل در ناو یا هواپیما استقرار موقت
to ride and tie اسپیرا بشراکت سوار شدن بدین سان که یکی سوار ان شده جلورود
embarks سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embark سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarked سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarking سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
axle stub اکسل کوتاه بدون حرکتی که چرخها و پینهای مفصلی وسیله نقلیه برای راندن ماشین بر روی ان سوار شده و مناسب حرکت زاویهای محدودی است حول پینهای مفصلی
cavalry سوار نظامی سوار اسبی
horse guards گارد مخصوص سواره نظام گارد سوار نگهبان سوار
cavalry man سوار در سوار نظام
self binder ماشین کشاورزی که هم درومیکندوهم بافه می بند د ماشین درووبسته بندی
universal نوشتن برنامه که مخصوص یک ماشین نیست و روی چندین ماشین قابل اجرا است
The letter is well typed . نامه قشنگ ماشین شده است (با ماشین تحریر )
machinists ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
machinist ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
cybernetics مط العه روش حرکت ماشین الکترونیکی یا انسانی و نحوه تقلید ماشین الکترونیکی از رفتار و اعمال انسان
compensation trading معاملهای که در ان فروشنده ماشین الات کارخانه متعهد میگردد تامحصول ان ماشین الات راخریداری نماید
bench lathe ماشین تراش رومیزی ماشین تراش کوچکی که روی میز کار بسته میشود
machined 1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machined ماشین کردن با ماشین رفتن
machines 1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machine 1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machine ماشین کردن با ماشین رفتن
machines ماشین کردن با ماشین رفتن
faxing مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
cross compiler کامپایلری که روی یک ماشین اجرا میشود در حالیکه این ماشین با ماشینی که این کامپایلر برای ان طراحی شده است تا کدهایش را ترجمه کند تفاوت دارد
faxed مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
fax مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxes مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
disassembler برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
double column vertical boring mill ماشین تراش قائم دو ستونی ماشین تراش کاروسل دوستونی
assemble ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembled ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembles ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembler یک برنامه کامپیوتری که دستورالعملهای زبان غیر ماشین راتوسط استفاده کننده تهیه شده است به زبان ماشین تبدیل میکند برنامه مترجم
automated teller machine ماشین سخنگوی خودکار ماشین تحویل خودکار
d.c. machine ماشین جریان مستقیم ماشین جریان دائم
the machine is in operation ماشین در گردش است ماشین دایر است
digital computer ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
in the saddle سوار
pieces سوار
horsewoman سوار
piece سوار
horsewomen سوار
troopers سوار
trooper سوار
horseback سوار
outside ofa horse سوار
board سوار
boarded سوار
upped سوار براسب سر پا
mounts سوار شدن بر
mounts سوار کردن
fabricated سوار کردن
assemble سوار کردن
boaters زورق سوار
cavalier سرباز سوار
upping سوار براسب سر پا
mount سوار کردن
mount سوار شدن بر
reinsman اسب سوار
fabricate سوار کردن
fabricates سوار کردن
cavalier اسب سوار
cavalry سوار زرهی
fabricating سوار کردن
horseman اسب سوار
horseman سوار کار
riders سوار کار
rider سوار کار
modulation سوار سازی
up سوار براسب سر پا
canter سوار اسب
cantered سوار اسب
cantering سوار اسب
canters سوار اسب
on shipboard سوار کشتی
Mt سوار شدن
on stilts سوار چوب پا
assembles سوار کردن
on board a ship سوار کشتی
assembled سوار کردن
horsewoman سوار اسب
horsewomen سوار اسب
rig سوار کردن
rigged سوار کردن
rigs سوار کردن
equestrian اسب سوار
Mts سوار شدن
equitant سوار بر اسب
biker دوچرخه سوار
biker موتورسیکلت سوار
tobogganist سورتمه سوار
board surfer موج سوار
skim boarder موج سوار
vedette قراول سوار
jockeys چابک سوار
surfer موج سوار
boot and saddle سوار شوید
cyclists دوچرخه سوار
mounted سوار شده
horse man اسب سوار
get in سوار شدن
get on سوار شدن
ride سوار شدن
rides سوار شدن
armored cavalry سوار زرهی
equestrienne زن اسب سوار
tobogganer سورتمه سوار
horse breaker چابک سوار
acheval سوار بر اسب
bicyclist دوچرخه سوار
jockey چابک سوار
modulates سوار کردن
modulate سوار کردن
chevalier سوار دلاور
horsemen اسب سوار
modulating سوار کردن
horseback سوار براسب
equestrian چابک سوار
washine موج سوار زن
cyclist دوچرخه سوار
enchase سوار کردن
take up سوار کردن
coachload افراد سوار بر درشکه
embarks درکشتی سوار کردن
enplane سوار هواپیما شدن
to take ship در کشتی سوار کردن
entrain سوار کردن کشیدن
pick up سوار کردن مسافر
cuirassier سوار زره پوش
setting up سوار کردن جاانداختن
sets سوار کردن جاانداختن
assembled سوار کردن قطعات
to hitchhike مجانی سوار شدن
To get into (ride in)a car . سوار اتوموبیل شدن
to give somebody a lift کسی را سوار کردن
to give somebody a ride کسی را سوار کردن
assemble سوار کردن قطعات
mounting سوار کردن وسایل
To board a plane. سوار هواپیما شدن
To mout a horse . سوار اسب شدن
horse سواراسبی سوار شوید
To get on board. سوار کشتی شدن
assembles سوار کردن قطعات
set سوار کردن جاانداختن
cavalry unit یکان سوار نظام
rodeo نمایش سوار کاری
to go backpacking مجانی سوار شدن
light piece سوار سبک شطرنج
surfboat قایق موج سوار
to hitch مجانی سوار شدن
wheelman دوچرخه سوار شراعبان
wheelsman دوچرخه سوار شراعبان
jockey اسب سوار حرفهای
staging area منطقه سوار شدن
staging سوار کردن جا دادن
rodeos سوار کاری کردن
rodeos نمایش سوار کاری
rodeo سوار کاری کردن
setting up apparatus دستگاه سوار کردن
modulating سوار کردن موج
modulates سوار کردن موج
ridable رام و سوار شدنی
modulate سوار کردن موج
take on مسافر سوار کردن
reinsman سوار کار ماهر
jockeys اسب سوار حرفهای
jockey club باشگاه سوار کاران
flatlander موج سوار کم استعداد
install سوار کردن جادادن
dragon گردان سوار اسبی
dragons گردان سوار اسبی
heavy piece سوار سنگین شطرنج
embarked درکشتی سوار کردن
to ride for a fall بی پروا سوار شدن
to ride on a horse اسبی را سوار شدن
to ride on a horse براسبی سوار شدن
mountie پلیس سوار کانادا
installing سوار کردن جادادن
unmounted سوار نشده پیاده
uhlan سوار نیزه دار
embarking درکشتی سوار کردن
imbark در کشتی سوار کردن
horseback archer کمانگیر سوار بر اسب
to ride shanks's mare سوار پای خودشدن
installs سوار کردن جادادن
embark درکشتی سوار کردن
Jacquard loom ماشین بافندگی ژاکارد [این ماشین جهت بافت فرش های ماشینی و یا پارچه های رنگی استفاده می شود که رنگ های بکار رفته در نقش و طرح فرش را توسط صفحه مقوائی سوراخ دار و یا همان نقشه ژاکارد کنترل می کنند.]
erect بناکردن سوار یا نصب کردن
removable قابل سوار و پیاده کردن
erecting بناکردن سوار یا نصب کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com