English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
rest position موقعیت سکون
Other Matches
cartesian coordinates سیستم موقعیت که از دو بردار در جهت زاویه راست برای نمایش نقط های که با دو عدد امکان دهی شده است و موقعیت آن را میدهد تشکیل شده است
slackest سکون
slack سکون
quies csnce or cency سکون
rest سکون
inertia سکون
quietude سکون
quiescence سکون
slacks سکون
imperturbability سکون
rests سکون
stayed سکون
equilibrium سکون
inaction سکون
quietness سکون
stay سکون
quiescsnce or cency سکون
lulling ارامش سکون
lulled ارامش سکون
lull ارامش سکون
station جا درحال سکون
deadbeat دارای سکون
deadbeats دارای سکون
quietest ارامش سکون
quiet ارامش سکون
stations سکون پاتوق
stations جا درحال سکون
stationed سکون پاتوق
stationed جا درحال سکون
station سکون پاتوق
lulls ارامش سکون
angle of repose زاویه سکون
idle position حالت سکون
rest mass جرم سکون
rest energy انرژی سکون
stasis حالت سکون
statics سکون شناسی
slack time زمان سکون
immovableness سکون ثبات
stationary state وضعیت سکون
tranquil بی جنبش درحال سکون
stationary state تعادل درحالت سکون
dead center مرکز سکون و بی حرکتی
stand دوره سکون اب دریا
relative plot موقعیت نسبی ناوها یاهواپیماها به هم ثبت نسبی موقعیت ناوها
idled بی بار شدن در حال سکون ساکن
slack water موقع سکون وارامش اب دریا اب ساکن
idles بی بار شدن در حال سکون ساکن
idlest بی بار شدن در حال سکون ساکن
idle بی بار شدن در حال سکون ساکن
air position موقعیت هوایی موقعیت هوایی هواپیما
Inquietude حس آشوبی که از وجود آسایش و سکون به دست می آید.
neutrino ذره کوچک فراری با جرم درحال سکون صفر واپسین 5/0
aerostatics علمی که درمورد گازها درحالت سکون و تعادل بحث میکند
antistatic mat پوششی در قسمت جلوی یک دستگاه مانند یک واحد دیسک که به حالت سکون حساس است لایی ناایستا
real stagnation point نقطهای که در ان سیال روی سطح جسم بحالت سکون درامده وازانجا جریان خطی شروع میشود
position موقعیت
lodgment موقعیت
positioned موقعیت
occasion موقعیت
situs موقعیت
occasioning موقعیت
occasions موقعیت
berth موقعیت جا
berthed موقعیت جا
berthing موقعیت جا
berths موقعیت جا
lodgment or lodge موقعیت
line of position خط موقعیت
occasioned موقعیت
site موقعیت
location موقعیت
sites موقعیت
orientation موقعیت
locations موقعیت
condition موقعیت
situation موقعیت
sited موقعیت
situations موقعیت
state of rest حالت ارام حالت سکون وضعیت ساکن
benzylic position موقعیت بنزیلی
situation موقعیت حالت
point محل یا موقعیت
stimulus situation موقعیت محرک
orientation تشخیص موقعیت
storage location موقعیت انباره
forward position موقعیت رو به جلو
d. of a situation موقعیت باریک
lied موقعیت چگونگی
advantage ground موقعیت خوب
lie موقعیت چگونگی
positioning تثبیت موقعیت
situation of a building موقعیت ساختمان
situations موقعیت حالت
sign position موقعیت علامت
social situation موقعیت اجتماعی
orientation تعیین موقعیت
bit position موقعیت ذره
razor edge موقعیت بحرانی
page orientation موقعیت صفحه
social status موقعیت اجتماعی
status اهمیت یا موقعیت
lies موقعیت چگونگی
endo position موقعیت اندو
exoposition موقعیت اگزو
position finding موقعیت یابی
case وضعیت موقعیت
plotted نقطه موقعیت
plots نقطه موقعیت
print position موقعیت چاپ
position buoy بویه موقعیت
cases وضعیت موقعیت
circumstantial مربوط به موقعیت
point guard موقعیت گارد
pertinency موقعیت شایستگی
monopoly position موقعیت انحصاری
pertinence or nency دخل موقعیت
pertinence موقعیت شایستگی
footing موقعیت وضع
plot نقطه موقعیت
firing position موقعیت احتراق
configuration وضعیت یا موقعیت
ground position موقعیت زمینی
configurations وضعیت یا موقعیت
position شکل موقعیت
radar location موقعیت رادار
positioned شکل موقعیت
bowsprit position موقعیت دکل خوابیده
opportuneness موقعیت موقع بودن
circumstances شرط موقعیت تشریفات
d. situation موقع یا موقعیت باریک
flage pole position موقعیت میله پرچمی
compass bearing موقعیت برحسب قطبنما
stationed موقعیت اجتماعی وضع
iam ill bested موقعیت بدی دارم
positional وابسته به موقعیت یامقام
pinches موقعیت باریک سربزنگاه
pinch موقعیت باریک سربزنگاه
upwell موقعیت بهتری یافتن
golden opportunity <idiom> موقعیت طلایی وعالی
hold one's own (in an argument) <idiom> دفاع از موقعیت خود
trims موقعیت قایق دراب
trimmest موقعیت قایق دراب
trim موقعیت قایق دراب
vacancy موقعیت شغلی آزاد
stand عهده دارشدن موقعیت
downward به طرف یک موقعیت پایین تر
stations موقعیت اجتماعی وضع
whiteout عدم تشخیص موقعیت
whiteouts عدم تشخیص موقعیت
blow هدر دادن موقعیت
blows هدر دادن موقعیت
space orientation موقعیت یابی فضایی
station موقعیت اجتماعی وضع
spatial orientation موقعیت یابی فضایی
para director هدایت کننده به موقعیت پارا
That's (just) the way things are. موقعیت حالا دیگه اینطوریه.
We're all in the same boat. ما همه در یک موقعیت مشابه هستیم.
It was the usual scene. صحنه [موقعیت] معمولی بود.
toties quoties هر چند بار که موقعیت اقتضاکند
reposition مقام و موقعیت چیزی را تغییردادن
solar orientation تعیین موقعیت نسبت به افتاب
strategic situation حالت جنگی موقعیت استراتژیک
She is not mindful of her social position ( status ) . متوجه موقعیت اجتماعی اش نیست
to not have it easy [موقعیت] ساده نیست [برایشان]
ortho director هدایت کننده به موقعیت ارتو
blade station موقعیت شعاعی هر مقطع ازتیغه
occasions سبب موقعیت باعث شدن
grid موقعیت اتومبیلها در شروع مسابقه
occasioned سبب موقعیت باعث شدن
hold one's ground موقعیت خودرا حفظ کردن
occasion سبب موقعیت باعث شدن
hold one's own موقعیت خودرا حفظ کردن
trims موقعیت تخته موج دراب
trim موقعیت تخته موج دراب
occasioning سبب موقعیت باعث شدن
trimmest موقعیت تخته موج دراب
grids موقعیت اتومبیلها در شروع مسابقه
meta director هدایت کننده به موقعیت متا
standing موقعیت تیم در جدول مسابقه ها
feeds پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
bistable که در موقعیت ممکن روشن و خاموش دارد
reporting point نقطه مبدای موقعیت ناو یاهواپیما
executing موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
feed پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
centralized آنچه در یک موقعیت مرکزی قرار دارد
shortstop موقعیت بازیکن مدافع در داخل میدان
executes موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
if [when] it comes to the crunch <idiom> وقتی که موقعیت وخیم می شود [اصطلاح]
execute موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
last but not least <idiom> آخرین موقعیت وپر اهمیت ترین
executed موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
to set a person on his feet معاش کسیراتامین کردن موقعیت کسیرا استوارکردن
thaneship قلمرو یا موقعیت ومقام خان مقام خانی
to the manner born فطره اماده برای موقعیت واشنا باداب
juncture بحران موقعیت ویژه بهم پیوستگی اتصال
on occasion لدی الاقتضا هر وقت موقعیت داشته باشد
dualism وجود دو موقعیت یاپدیده متضاد در کنار یکدیگر
position buoy بویه نشان دهنده موقعیت کاروان دریایی
proletarianism موقعیت سیاسی گروه رنجبران توده پست
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com