Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
lie
موقعیت چگونگی
lied
موقعیت چگونگی
lies
موقعیت چگونگی
Other Matches
cartesian coordinates
سیستم موقعیت که از دو بردار در جهت زاویه راست برای نمایش نقط های که با دو عدد امکان دهی شده است و موقعیت آن را میدهد تشکیل شده است
how
چگونگی
qualities
چگونگی
modalities
چگونگی
state
چگونگی
state-
چگونگی
stated
چگونگی
states
چگونگی
stating
چگونگی
condition
چگونگی
circumstance
چگونگی
quality
چگونگی
modality
چگونگی
position
وضع چگونگی
qualities
نهاد چگونگی
qualities
صفت چگونگی
quality
نهاد چگونگی
quality
صفت چگونگی
positioned
وضع چگونگی
circumstances
چگونگی کیفیت
outwardness
چگونگی بیرون
tonality
چگونگی صدا
modally
از لحاظ چگونگی
quality of waters
چگونگی ابها
manner
چگونگی طرز
network topology
چگونگی استقرار شبکه
the lie of the land
چگونگی اوضاع مهثب
i stated the facts
چگونگی را بدانسان که بودبیان کردم
to evolve a fact
چگونگی امری را فاهر کردن
perfunctoriness
چگونگی کاری که سرسری انجام داده باشند
heat resisting quality
حالت و چگونگی مقاومت حرارتی ثبات گرمایشی
paradoxicality
چگونگی سخنی که درفاهرمهمل ودرمعنی درست باشد
relative plot
موقعیت نسبی ناوها یاهواپیماها به هم ثبت نسبی موقعیت ناوها
incommunicability
چگونگی چیزی که نتوان بکسی گفت یا با اودرمیان گذارد
computer literacy
دانش کامپیوترها و چگونگی استفاده از انها برای حل مسائل
air position
موقعیت هوایی موقعیت هوایی هواپیما
power function
این تابع در حقیقت چگونگی کارائی ازمون فرضهای اماری رابررسی مینماید
interlap
چگونگی چند چیز که نیمه نیمه روی هم قرار میگیرند
posturing
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posture
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postured
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postures
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
occasions
موقعیت
sites
موقعیت
sited
موقعیت
occasioning
موقعیت
occasioned
موقعیت
site
موقعیت
occasion
موقعیت
berth
موقعیت جا
berthing
موقعیت جا
position
موقعیت
lodgment
موقعیت
line of position
خط موقعیت
berthed
موقعیت جا
positioned
موقعیت
berths
موقعیت جا
situations
موقعیت
condition
موقعیت
situs
موقعیت
lodgment or lodge
موقعیت
situation
موقعیت
orientation
موقعیت
locations
موقعیت
location
موقعیت
social situation
موقعیت اجتماعی
point
محل یا موقعیت
forward position
موقعیت رو به جلو
pertinency
موقعیت شایستگی
monopoly position
موقعیت انحصاری
storage location
موقعیت انباره
stimulus situation
موقعیت محرک
rest position
موقعیت سکون
razor edge
موقعیت بحرانی
radar location
موقعیت رادار
print position
موقعیت چاپ
circumstantial
مربوط به موقعیت
position finding
موقعیت یابی
position buoy
بویه موقعیت
point guard
موقعیت گارد
pertinence or nency
دخل موقعیت
pertinence
موقعیت شایستگی
sign position
موقعیت علامت
situation of a building
موقعیت ساختمان
advantage ground
موقعیت خوب
social status
موقعیت اجتماعی
benzylic position
موقعیت بنزیلی
bit position
موقعیت ذره
d. of a situation
موقعیت باریک
endo position
موقعیت اندو
exoposition
موقعیت اگزو
firing position
موقعیت احتراق
ground position
موقعیت زمینی
page orientation
موقعیت صفحه
footing
موقعیت وضع
cases
وضعیت موقعیت
configuration
وضعیت یا موقعیت
plotted
نقطه موقعیت
positioning
تثبیت موقعیت
situations
موقعیت حالت
positioned
شکل موقعیت
position
شکل موقعیت
configurations
وضعیت یا موقعیت
orientation
تشخیص موقعیت
plots
نقطه موقعیت
orientation
تعیین موقعیت
plot
نقطه موقعیت
status
اهمیت یا موقعیت
case
وضعیت موقعیت
situation
موقعیت حالت
blow
هدر دادن موقعیت
bowsprit position
موقعیت دکل خوابیده
blows
هدر دادن موقعیت
station
موقعیت اجتماعی وضع
compass bearing
موقعیت برحسب قطبنما
iam ill bested
موقعیت بدی دارم
stationed
موقعیت اجتماعی وضع
opportuneness
موقعیت موقع بودن
downward
به طرف یک موقعیت پایین تر
flage pole position
موقعیت میله پرچمی
vacancy
موقعیت شغلی آزاد
d. situation
موقع یا موقعیت باریک
positional
وابسته به موقعیت یامقام
stations
موقعیت اجتماعی وضع
whiteouts
عدم تشخیص موقعیت
whiteout
عدم تشخیص موقعیت
space orientation
موقعیت یابی فضایی
trims
موقعیت قایق دراب
trimmest
موقعیت قایق دراب
trim
موقعیت قایق دراب
circumstances
شرط موقعیت تشریفات
hold one's own (in an argument)
<idiom>
دفاع از موقعیت خود
golden opportunity
<idiom>
موقعیت طلایی وعالی
upwell
موقعیت بهتری یافتن
spatial orientation
موقعیت یابی فضایی
pinches
موقعیت باریک سربزنگاه
pinch
موقعیت باریک سربزنگاه
stand
عهده دارشدن موقعیت
meta director
هدایت کننده به موقعیت متا
reposition
مقام و موقعیت چیزی را تغییردادن
It was the usual scene.
صحنه
[موقعیت]
معمولی بود.
solar orientation
تعیین موقعیت نسبت به افتاب
toties quoties
هر چند بار که موقعیت اقتضاکند
ortho director
هدایت کننده به موقعیت ارتو
hold one's ground
موقعیت خودرا حفظ کردن
strategic situation
حالت جنگی موقعیت استراتژیک
She is not mindful of her social position ( status ) .
متوجه موقعیت اجتماعی اش نیست
para director
هدایت کننده به موقعیت پارا
grid
موقعیت اتومبیلها در شروع مسابقه
occasion
سبب موقعیت باعث شدن
trim
موقعیت تخته موج دراب
occasioned
سبب موقعیت باعث شدن
occasioning
سبب موقعیت باعث شدن
blade station
موقعیت شعاعی هر مقطع ازتیغه
occasions
سبب موقعیت باعث شدن
to not have it easy
[موقعیت]
ساده نیست
[برایشان]
trimmest
موقعیت تخته موج دراب
trims
موقعیت تخته موج دراب
That's (just) the way things are.
موقعیت حالا دیگه اینطوریه.
grids
موقعیت اتومبیلها در شروع مسابقه
We're all in the same boat.
ما همه در یک موقعیت مشابه هستیم.
standing
موقعیت تیم در جدول مسابقه ها
hold one's own
موقعیت خودرا حفظ کردن
execute
موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
feed
پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
feeds
پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
executing
موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
reporting point
نقطه مبدای موقعیت ناو یاهواپیما
bistable
که در موقعیت ممکن روشن و خاموش دارد
shortstop
موقعیت بازیکن مدافع در داخل میدان
last but not least
<idiom>
آخرین موقعیت وپر اهمیت ترین
executed
موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
if
[when]
it comes to the crunch
<idiom>
وقتی که موقعیت وخیم می شود
[اصطلاح]
centralized
آنچه در یک موقعیت مرکزی قرار دارد
executes
موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
dualism
وجود دو موقعیت یاپدیده متضاد در کنار یکدیگر
thaneship
قلمرو یا موقعیت ومقام خان مقام خانی
to set a person on his feet
معاش کسیراتامین کردن موقعیت کسیرا استوارکردن
to the manner born
فطره اماده برای موقعیت واشنا باداب
juncture
بحران موقعیت ویژه بهم پیوستگی اتصال
on occasion
لدی الاقتضا هر وقت موقعیت داشته باشد
position buoy
بویه نشان دهنده موقعیت کاروان دریایی
proletarianism
موقعیت سیاسی گروه رنجبران توده پست
backtab
برگرداندن نشانه گر به یک واحد عقب تر از موقعیت موجود
boot
اجرای مجموعهای از دستورالعمل ها برای رسیدن به موقعیت مط لوب
blade tracking
مراحل تعیین موقعیت سر تیغههای ملخ نسبت به یکدیگر
cursor
نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
cursors
نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
parallax
اختلاف جهت یا موقعیت فاهری یک جسم از دو زاویه دید مختلف
occasional
وابسته به فرصت یا موقعیت مربوط به بعضی از مواقع یاگاه و بیگاه
carried
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carries
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carry
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carrying
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
circular
موقعیت خطایی که وقتی رخ میدهد که دو تا ولی در دوخانه به یکدیگر مراجعه کنند
gates
دروازهای که یک خروجی منط قی تولید میکند که بستگی به موقعیت ورودی ها دارد
gate
دروازهای که یک خروجی منط قی تولید میکند که بستگی به موقعیت ورودی ها دارد
blip
علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
blips
علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
quick kick
کوشش در ضربه زدن با پا درضمن پاس برای کسب موقعیت بهتر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com