English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (12 milliseconds)
English Persian
adjourn موکول بروز دیگر شدن
adjourned موکول بروز دیگر شدن
adjourning موکول بروز دیگر شدن
adjourns موکول بروز دیگر شدن
Other Matches
to lay on the table بوقت دیگر موکول کردن
adjourns بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourning بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourn بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourned بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
rain check <idiom> رد کردن درخواستی برای یک تاریخ معین و موکول آن به زمان دیگر
estate in remainder ملک معلق عبارت از ان است که شناسایی قانونی یک ملک منوط و موکول به تعیین تکلیف ملک دیگر باشد
subject موکول به
subjected موکول به
subjecting موکول به
subjects موکول به
dependent موکول
dependence موکول
dependance موکول
contingents موکول
even tual موکول
contingent موکول
outbreaks بروز
accession بروز
outbreak بروز
conditional موکول مقید
relegate موکول کردن
dependent عایله موکول به
relegated موکول کردن
contingent موکول یا موقوف به
contingents موکول یا موقوف به
relegates موکول کردن
relegating موکول کردن
pend موکول بودن
d. by d. روز بروز
incidence میزان بروز
eventual موکول بانجام شرطی
deep freeze به بعد موکول کردن
subject to your approval موکول به تصویب شما
shelved ببعد موکول کردن
shelve ببعد موکول کردن
postponements موکول ببعد کردن
deep freezes به بعد موکول کردن
postponement موکول ببعد کردن
contango به بعد موکول کردن
master file maintenance فرایند بروز دراوردن
flashes بروز ناگهانی جلوه
flashed بروز ناگهانی جلوه
flash بروز ناگهانی جلوه
screen update بروز دراوردن صفحه
She went to the bad. بروز سیاه نشست
accessing بروز مرض حمله
accessed بروز مرض حمله
accesses بروز مرض حمله
access بروز مرض حمله
prophylactic مانع بروز مرض
postpone بتعویق انداختن موکول کردن
to put something into cold storage <idiom> چیزی را به بعد موکول کردن
to put something on the shelf <idiom> چیزی را به بعد موکول کردن
postpones بتعویق انداختن موکول کردن
postponed بتعویق انداختن موکول کردن
postponing بتعویق انداختن موکول کردن
What a mes I made of my life . دیدی چه بروز خودم آوردم
esorow سندرسمی که اجرای ان موکول به تحقق شرطی باشد
auxiliaries پشتیبان یا وسیله جانبی در صورت بروز مشکل
auxiliary پشتیبان یا وسیله جانبی در صورت بروز مشکل
chip قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chips قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
to talk out a bill مذاکره کردن در باره لایحهای انقدرکه موکول ببعدگرد د
otherwise <adv.> به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر]
redundancy تامین قط عات اضافی در سیستم در صورت بروز خرابی
run اجرای سیستم با فرفیت کمتر در صورت بروز خطا
maintainability توانایی ترمیم سریع و کارا در صورت بروز خرابی
shut off mechanism وسیلهای که در صورت بروز خرابی فرایند را متوقف میکند
redundancies تامین قط عات اضافی در سیستم در صورت بروز خرابی
runs اجرای سیستم با فرفیت کمتر در صورت بروز خطا
retrofit بروز در اوردن یا اضافه نمودن به یک سیستم موجودبه منظور بهبود ان
to effuse از خود بیرون [بروز] دادن [مانند مایع نور بو یا کیفیت]
circuits وسیلهای که عناصر را با قط ع برق در صورت بروز شرایط غیر عادی محافظت میکند
circuit وسیلهای که عناصر را با قط ع برق در صورت بروز شرایط غیر عادی محافظت میکند
conversions وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversion وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
LSD لیسرجیک اسید دی اتیل آمید [دارویی توهم زا که در برخی باعث بروز حال عرفانی میشود]
reference نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time دفعه دیگر [وقت دیگر]
tunnelling روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
he was otherwise ordered جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
declaratory statute هدف ازتصویب این نوع قانون برطرف کردن شک و تردیدی است که در مورد بعضی قوانین بروز میکند
auto توانایی کامپیوتر برای مقدار دهی اولیه و بار کردن مجدد سیستم عامل در صورت بروز خرابی یا قط ع
autos توانایی کامپیوتر برای مقدار دهی اولیه و بار کردن مجدد سیستم عامل در صورت بروز خرابی یا قط ع
shifts تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifted تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shift تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
estrogen هورمن جنسی زنانه که موجب بروز سفات جنسی ثانویه زنان میشود
dual سیستم مرتب کردن قط عات RAM روی دو طرف کابلها به طوری که در صورت بروز خطا دو مسیر جداگانه بین سرور ها باشد
metafile 1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
he had no more no to say دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
put off ازسرباز کردن ببعد موکول کردن
duplexes دو سیستم کامپیوتر مشخص که در یک برنامه online استفاده می شوند و یکی برای پشتیبانی دیگری در صورت بروز خرابی استفاده میشود
duplex دو سیستم کامپیوتر مشخص که در یک برنامه online استفاده می شوند و یکی برای پشتیبانی دیگری در صورت بروز خرابی استفاده میشود
HTML مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
trans shipment انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
modus vivendi توافقی که بین دو کشور بوجود می اید با این هدف که بعدا" شرایط ان دقیقتر و واضحتر تعیین شودهدف این نوع توافق حل مسائلی است که حل انها رانمیتوان به بعد موکول کرد
transparently مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد
transparent مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد
DIMM سیستم مرتب کردن قط عات حافظه RAM در دوطرف کارت کوچک که قابل درج روی تخته اصلی کامپیوتر است تا حافظه اصلی بروز شود
queried 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
querying 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
query 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queries 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
interdepend بهم موکول بودن مربوط بهم بودن
other دیگر
others دیگر
of each other <adv.> از هم دیگر
one an other یک دیگر
from one another <adv.> از هم دیگر
furthering دیگر
furthered دیگر
next دیگر
further دیگر
of one another <adv.> از هم دیگر
from each other <adv.> از هم دیگر
else دیگر
anymore دیگر
thence دیگر
secus از دیگر سو
another دیگر
furthers دیگر
again دیگر
he is no more او دیگر
alternative شق دیگر
alternative دیگر
alternatives دیگر
no more دیگر نه
alternatives شق دیگر
otherness چیز دیگر
otherguise جور دیگر
yon ان یکی دیگر ان
otherguess بروش دیگر
othergates طور دیگر
otherguess نوع دیگر
otherguess جور دیگر
otherwhence از جای دیگر
otherwhere جای دیگر
alternative unit واحدهای دیگر
on the other hand <adv.> طور دیگر
by the same token <adv.> طور دیگر
at the same time [on the other hand] <adv.> طور دیگر
otherworld دنیای دیگر
apart from that <adv.> طور دیگر
otherwhile وقت دیگر
otherwhile گاه دیگر
otherwhere در مکان دیگر
othergates جور دیگر
alternatively <adv.> طور دیگر
at the same time [on the other hand] <adv.> ازطرف دیگر
apart from that <adv.> ازطرف دیگر
on more بار دیگر
alternatively <adv.> ازطرف دیگر
otherwise <adv.> از سوی دیگر
on the other side <adv.> از سوی دیگر
about-faces جهت دیگر
about-faces سوی دیگر
about-face جهت دیگر
about face جهت دیگر
by the same token <adv.> ازطرف دیگر
on the opposite side در انسوی دیگر
on the other side <adv.> طور دیگر
other people مردم دیگر
otherwise <adv.> ازطرف دیگر
on the other part از طرف دیگر
on the other hand <adv.> ازطرف دیگر
on the other hand ازطرف دیگر
on the other hand از سوی دیگر
about-face سوی دیگر
tother بعدی دیگر
over بسوی دیگر
to be no more دیگر نبودن
In our other words. بعبارت دیگر
elsewhere نقطه دیگر
elsewhere درجای دیگر
over- بسوی دیگر
the other two دوتای دیگر
on one's coat-tails <idiom> همراه کس دیگر
shunt به خط دیگر انداختن
et al و در جای دیگر
withil ازطرف دیگر
no more نه دیگر [بیشتر]
what more do you want دیگر چه می خواهید
another guess قسمتی دیگر
another guess نوعی دیگر
to wit بعبارت دیگر
shunts به خط دیگر انداختن
shunted به خط دیگر انداختن
in other words <idiom> به کلام دیگر
another شخص دیگر
at the same time [on the other hand] <adv.> به ترتیب دیگر
apart from that <adv.> به ترتیب دیگر
another day یک روز دیگر
alternatively <adv.> به ترتیب دیگر
scilicet بعبارت دیگر
again از طرف دیگر
by the same token <adv.> به ترتیب دیگر
on the other hand <adv.> به ترتیب دیگر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com