English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 210 (12 milliseconds)
English Persian
disable ناتوان ساختن
disables ناتوان ساختن
disabling ناتوان ساختن
Search result with all words
incapacitate ناتوان ساختن محجور کردن
incapacitated ناتوان ساختن محجور کردن
incapacitates ناتوان ساختن محجور کردن
incapacitating ناتوان ساختن محجور کردن
disable ناتوان ساختن از کارانداختن
disables ناتوان ساختن از کارانداختن
disabling ناتوان ساختن از کارانداختن
Other Matches
scareup فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
impuissant ناتوان
incapable <adj.> ناتوان
disabled ناتوان
asthenic ناتوان
unfit <adj.> ناتوان
impotent <adj.> ناتوان
inable <adj.> ناتوان
incapable ناتوان
infirm ناتوان
unable ناتوان
handicapped ناتوان
invalid ناتوان
incapacitated <adj.> ناتوان
invalids ناتوان
incompetent <adj.> ناتوان
invalid ناتوان کردن
sicklier ناتوان رنجور
sickly ناتوان رنجور
disenable ناتوان کردن
invalids ناتوان کردن
feebler ناتوان عاجز
sickliest ناتوان رنجور
irretentive ناتوان در نگاهداری
decay که ناتوان میشود
decayed که ناتوان میشود
decaying که ناتوان میشود
debilitative ناتوان کننده
debilitation ناتوان سازی
feeblest ناتوان عاجز
weakling ناتوان بی بنیه
weaklings ناتوان بی بنیه
decays که ناتوان میشود
invalidates ناتوان کردن
invalidated ناتوان کردن
impotent ناتوان اکار
invalidate ناتوان کردن
disable ناتوان کردن
debilitant ناتوان کننده
feeble ناتوان عاجز
debilitate ناتوان کردن
disables ناتوان کردن
disabling ناتوان کردن
interrupt ناتوان کردن وقفه
interrupts ناتوان کردن وقفه
disable pulse تپش ناتوان ساز
interrupting ناتوان کردن وقفه
stalling torque گشتاور پیچشی ناتوان
inability to box ناتوان از ادامه دادن
enervate ناتوان کردن بی اثرکردن
addled <adj.> گیج و ناتوان در درست فکر کردن
commenting ناتوان کردن موقت یک دستور با قرار دادن آن در محل توضیحات
commented ناتوان کردن موقت یک دستور با قرار دادن آن در محل توضیحات
comment ناتوان کردن موقت یک دستور با قرار دادن آن در محل توضیحات
disarms وضعیت وقفه که ناتوان شده است ونمیتواند سیگنال بپذیرد
disarmed وضعیت وقفه که ناتوان شده است ونمیتواند سیگنال بپذیرد
disarm وضعیت وقفه که ناتوان شده است ونمیتواند سیگنال بپذیرد
down توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
cycle stealing ناتوان سازد و پس ازان حافظه داخلی کامپیوتر دراختیار دستگاه قرار گیرد چرخه دزدی
gruel عاجز کردن ناتوان کردن
sheds خون جاری ساختن جاری ساختن
shedding خون جاری ساختن جاری ساختن
shed خون جاری ساختن جاری ساختن
interrupting خط وقفه که میتواند ناتوان شود یا با استفاده از ماسک وقفه نادیده گرفته شود
interrupt خط وقفه که میتواند ناتوان شود یا با استفاده از ماسک وقفه نادیده گرفته شود
interrupts خط وقفه که میتواند ناتوان شود یا با استفاده از ماسک وقفه نادیده گرفته شود
inventing ساختن
invented ساختن
bulid ساختن
idolizing بت ساختن
carbonize کک ساختن
creating ساختن
manufactures ساختن
manufactured ساختن
manufacture ساختن
fabrication ساختن
confect ساختن
invent ساختن
pellet حب ساختن
dree ساختن با
indite ساختن
invents ساختن
idolizes بت ساختن
upgrade ساختن
fashions مد ساختن
produced ساختن
forborne ساختن با
produces ساختن
idolized بت ساختن
bridges پل ساختن
makes ساختن
compose ساختن
composes ساختن
bridged پل ساختن
bridge پل ساختن
upgraded ساختن
upgrades ساختن
upgrading ساختن
idolize بت ساختن
pills حب ساختن
pill حب ساختن
idolising بت ساختن
fashioning مد ساختن
fashioned مد ساختن
fashion مد ساختن
idolises بت ساختن
idolised بت ساختن
put up ساختن
put-up ساختن
builds ساختن
buildings ساختن
build ساختن
produce ساختن
mints ساختن
minted ساختن
fabricating ساختن
remake از نو ساختن
remakes از نو ساختن
construct ساختن
mint ساختن
constructed ساختن
constructing ساختن
fabricates ساختن
fabricated ساختن
upbuild ساختن
make ساختن
to make away ساختن
generate ساختن
generated ساختن
generates ساختن
generating ساختن
to go in with ساختن با
to get along ساختن
to t. up ساختن
minting ساختن
fabricate ساختن
set up ساختن
unifies تک ساختن
create ساختن
creates ساختن
to make a shift ساختن
unifying تک ساختن
miscreate بد ساختن
unify تک ساختن
constructs ساختن
familiarising اشنا ساختن
notified اگاه ساختن
subvert واژگون ساختن
familiarizes اشنا ساختن
subverting واژگون ساختن
familiarizing اشنا ساختن
subverted واژگون ساختن
sepulchres قبر ساختن
sepulchre قبر ساختن
sepulchers قبر ساختن
gaunt زننده ساختن
denuded عاری ساختن
notifies اگاه ساختن
notifying اگاه ساختن
familiarized اشنا ساختن
minimised کمینه ساختن
familiarize اشنا ساختن
notify اگاه ساختن
familiarises اشنا ساختن
accustoming معتاد ساختن
outrage بی حرمت ساختن
disturbs مضطرب ساختن
subverts واژگون ساختن
reconciling راضی ساختن
necessitates ناگزیر ساختن
improvise بالبداهه ساختن
improvises بالبداهه ساختن
improvising بالبداهه ساختن
accustoms معتاد ساختن
outraged بی حرمت ساختن
outrages بی حرمت ساختن
familiarised اشنا ساختن
outraging بی حرمت ساختن
minimising کمینه ساختن
minimize کمینه ساختن
minimized کمینه ساختن
minimizes کمینه ساختن
reconcile راضی ساختن
minimizing کمینه ساختن
disturb مضطرب ساختن
wetted مرطوب ساختن
reconciles راضی ساختن
discourage بی جرات ساختن
vitiates معیوب ساختن
maximises بیشینه ساختن
relieving بر جسته ساختن
relieves بر جسته ساختن
maximising بیشینه ساختن
maximize بیشینه ساختن
relieve بر جسته ساختن
maximized بیشینه ساختن
rescinds باطل ساختن
maximizes بیشینه ساختن
maximizing بیشینه ساختن
vitiated معیوب ساختن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com