Total search result: 203 (33 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
ruffle |
ناصاف کردن ناهموار کردن |
ruffles |
ناصاف کردن ناهموار کردن |
ruffling |
ناصاف کردن ناهموار کردن |
|
|
Other Matches |
|
rougher |
دستگاه مخصوص ناصاف کردن اشیا |
ruffe |
ناهموار کردن |
ruff |
ناهموار کردن |
ruffs |
ناهموار کردن |
pedrail |
اسباب خودکار برای اسان کردن حرکت ماشینهای سنگین در جادههای ناهموار |
lumpiest |
ناصاف |
snaggy |
ناصاف |
lumpy |
ناصاف |
roughest |
ناصاف |
uneven |
ناصاف |
ragged |
ناصاف |
lumpier |
ناصاف |
rough |
ناصاف |
rough-hewn |
ناصاف |
rough hewn |
ناصاف |
coarse grained |
ناصاف زبر |
impure |
کثیف ناصاف |
roughhew |
ناصاف بریدن |
rough hew |
ناصاف بریدن |
streakier |
ناصاف قابل تغییر |
streakiest |
ناصاف قابل تغییر |
ragged |
ناصاف یا با لبههای تورفته |
streaky |
ناصاف قابل تغییر |
snagged |
پراز ته شاخه دارای برامدگیهای ناصاف |
scaly |
ناهموار |
rudest |
ناهموار |
unfair |
ناهموار |
hummocky |
ناهموار |
unfairly |
ناهموار |
cragged |
ناهموار |
bumpy |
ناهموار |
out of flat |
ناهموار |
hackly |
ناهموار |
bumpier |
ناهموار |
iron bound |
ناهموار |
ragged left |
چپ ناهموار |
jagged |
ناهموار |
uneven |
ناهموار |
bumpiest |
ناهموار |
craggy |
ناهموار |
scabrous |
ناهموار |
rude |
ناهموار |
rugged |
ناهموار |
ruder |
ناهموار |
knolly |
ناهموار |
uneven road |
جاده ناهموار |
broken ground |
زمین ناهموار |
rougher |
ناهموار کننده |
rough |
درشت ناهموار |
rough country |
سرزمین ناهموار |
rough |
زمخت ناهموار |
roughest |
زمخت ناهموار |
raggelly |
بطور ناهموار |
roughest |
درشت ناهموار |
ragged right |
راست ناهموار |
raggedly |
بطور ناهموار |
ragged |
ناهموار ژنده |
draft |
کپی ناهموار یا رسم |
drafts |
کپی ناهموار یا رسم |
rippling |
دارای سطح ناهموار |
ripples |
دارای سطح ناهموار |
rippled |
دارای سطح ناهموار |
ruggedly |
بطور ناهموار یا ملایم |
drafted |
کپی ناهموار یا رسم |
ripple |
دارای سطح ناهموار |
to let somebody treat you like a doormat <idiom> |
با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن] |
unmew |
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن |
jag |
چاک زدن ناهموار بریدن |
warting |
ناهموار شدن سطح فلز |
section out |
شکستن موج بطور ناهموار |
off road racing |
مسابقه مخصوص در مسیر وزمینهای ناهموار |
cyclo cross |
مسابقه دوچرخه درمسیرهای شیبدار و ناهموار |
over rough and smooth |
در زمین ناهموار وهموار در پستی وبلندی |
drafted |
کپی ناهموار از یک متن پیش از تصحیح خطا |
drafts |
کپی ناهموار از یک متن پیش از تصحیح خطا |
draft |
کپی ناهموار از یک متن پیش از تصحیح خطا |
discharge |
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن |
discharges |
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن |
off roader |
شرکت کننده در مسابقه مخصوص در مسیر طولانی در زمینهای ناهموار |
capture |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
captures |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
capturing |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
countervial |
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن |
off roader |
شرکت کننده درمسابقه موتورسیکلت رانی درزمینهای ناهموار برای چندصد مایل |
fracto cumulus |
ابرهای ناهموار کومولوس که در انها تکههای مختلف تغییرات پیوستهای را نشان میدهد |
challengo |
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن |
verify |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verifies |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verifying |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verified |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
shoot |
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن |
shoots |
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن |
foster |
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن |
orients |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
orienting |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
orient |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
surveyed |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
survey |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
to temper [metal or glass] |
آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه] |
cross examination |
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن |
surveys |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
serves |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
to appeal [to] |
درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه] |
concentrate |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
concentrates |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
concentrating |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
served |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
calk |
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن |
buck up |
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن |
serve |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
tae |
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن |
assigned |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
to inform on [against] somebody |
کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن] |
assigning |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
assigns |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
assign |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
soft-pedals |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedalling |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedalled |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedal |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedaled |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedaling |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft pedal |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
sterilize |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
cross |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
sterilizing |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
corrects |
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن |
crossest |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
correct |
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن |
correcting |
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن |
preached |
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن |
crosses |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
sterilizes |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
support |
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن |
preach |
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن |
exploiting |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
sterilises |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
exploits |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
sterilising |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
to use effort |
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن |
crosser |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
sterilised |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
sterilized |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
infringe |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
infringed |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
withstand |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
woo |
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن |
withstood |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
time |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
to wipe out |
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن |
timed |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
point |
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته |
woos |
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن |
married under a contract unlimited perio |
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با |
times |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
withstands |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
withstanding |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
infringes |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
infringing |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
checks |
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن |
exploit |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
checked |
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن |
check |
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن |
preaches |
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن |
wooed |
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن |
transliterate |
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن |
surcharge |
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن |
surcharges |
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن |
institutionalize |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
institutionalizing |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
institutionalizes |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
institutionalises |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
institutionalising |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
cipher device |
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن |
exploits |
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن |
exploit |
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن |
exploiting |
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن |
evaporating |
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن |
lubricates |
چرب کردن لیز کردن نرم کردن |
evaporates |
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن |
specifying |
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن |
specify |
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن |
lubricating |
چرب کردن لیز کردن نرم کردن |
lubricate |
چرب کردن لیز کردن نرم کردن |
evaporate |
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن |
evaporated |
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن |
endorse |
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن |
adjusts |
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن |
endorses |
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن |
specifies |
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن |
mends |
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن |
crush |
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین |
mend |
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن |
justifying |
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن |
endorsed |
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن |
endorsing |
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن |
justifies |
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن |
modulating |
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن |
ascertian |
محقق کردن تحقیق کردن معلوم کردن |
modulates |
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن |