Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
English
Persian
alderman
نام قضات نام مستخدمین شهرداری عضوهیئت قانون گذاری یک شهر
aldermen
نام قضات نام مستخدمین شهرداری عضوهیئت قانون گذاری یک شهر
Other Matches
nomography
فن قانون گذاری
nomographer
قانون گذاری
legislation
قانون گذاری
assembly
هیئت قانون گذاری
house of assembly
مجلس درجه دوم قانون گذاری
land tag
مجلس قانون گذاری پروس لاندتاک
congressmen
عضو کنگره یا مجلس قانون گذاری امریکا
congressman
عضو کنگره یا مجلس قانون گذاری امریکا
decemvir
عضو دسته ده تنی که اختیارحکومت و قانون گذاری بایشان داده شده بود
households
مستخدمین خانه
household
مستخدمین خانه
electress
خانمیکه عضوهیئت انتخاب کنندگان است
attaint
محکومیت قاضی یا عضوهیئت منصفه بعلت دادن رای غلط
itinerant justices
قضات سیار
lord chancellor
رئیس کل قضات محاکم
benches
هیات قضات محکمه
assize
هیئت قضات یا منصفه
bench
هیات قضات محکمه
judges disciplianary tribunal
دادگاه قضات انتظامی
hight disciplinary court of judges
دادگاه عالی انتظامی قضات
toga
ردای بی استین لباس رسمی قضات
togas
ردای بی استین لباس رسمی قضات
banc
جلسهای که با حضور کلیه قضات یک دادگاه تشکیل شود
lock out
تحریم کردن مستخدمین رااز مزایای استخدامی محروم کردن
forced sale
فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
legalism
رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
the law is not retroactive
قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
code
قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
City Hall
شهرداری
municipality
شهرداری
municipalities
شهرداری
municipal spending
مخارج شهرداری
town halls
عمارت شهرداری
town halls
کاخ شهرداری
town council
انجمن شهرداری
municipal budget
بودجه شهرداری
town hall
عمارت شهرداری
burgomaster
اعضای شهرداری
jurat
رئیس شهرداری
town hall
کاخ شهرداری
guildhall
عمارت شهرداری
mayoralty
ریاست شهرداری
dump car
ماشین شهرداری
municipal
مربوط به شهرداری
guildhalls
عمارت شهرداری
City Hall
ساختمان شهرداری
municipal court
دادگاه شهرداری
municipal revenue
درامد شهرداری
municipally
از راه شهرداری
municipally
بوسیله شهرداری
mayorship
ریاست شهرداری
municipally
از لحاظ شهرداری
municipal council
انجمن شهرداری
town clerk
کارمند شهرداری یافرمانداری
dump truck
کامیون زباله بر شهرداری
town hall
تالار شهرداری یا فرمانداری
councilman
عضو انجمن شهرداری
town halls
تالار شهرداری یا فرمانداری
municipalist
متخصص درامور شهرداری
municipalize
بدست شهرداری دادن
declaratory statute
قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
law of procedure
قانون اصول محاکمات قانون شکلی
podesta
رئیس شهرداری در برخی شهرهای ایتالیا
municipalities
شهریا بخشی که دارای شهرداری است
municipality
شهریا بخشی که دارای شهرداری است
residential investments
سرمایه گذاری مسکن سرمایه گذاری به شکل خانههای مسکونی
guild hall
عمارت شهرداری که اصناف یارسته هادران انجمن می کنند
boroughs
شهریاقصبهای که وکیل به مجلس بفرستدیاانجمن شهرداری داشته باشد
borough
شهریاقصبهای که وکیل به مجلس بفرستدیاانجمن شهرداری داشته باشد
canon
قانون کلی قانون شرع
canons
قانون کلی قانون شرع
penal statute
قانون جزایی قانون مجازات
say's law
قانون سی . براساس این قانون
acceleration principle
یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
punctuation marks
علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
overcapitalization
سرمایه گذاری بیش ازحد سرمایه گذاری افراطی
desired investment
سرمایه گذاری مطلوب سرمایه گذاری مورد نظر
punctuation mark
علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
marginal productivity law
قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
cooperative scorer
بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
petty jury
هیئت داوری هیئت قضات
corporation
شرکت یا بنگاه دارای شخصیت حقوقی هیات اعضا انجمن شهر یا مامورین منتخب شهرداری
corporations
شرکت یا بنگاه دارای شخصیت حقوقی هیات اعضا انجمن شهر یا مامورین منتخب شهرداری
unintended investment
سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
implied trust
امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
gavel
[چکش چوبی قضات]
چکش چوبی حراج کنندگان یاروسای انجمن ها چکش حراجی
public
روش رمز گذاری داده که از یک کلید برای رمز گذاری و کلید دیگر برای رمز گشایی استفاده میکند
the law does not apply to him
او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
fuze
ماسوره گذاری کردن چاشنی مواد منفجره چاشنی چاشنی گذاری کردن
fuzing
چاشنی گذاری چاشنی گذاری کردن
the long arm of the law
دست قانون
[دست قدرتمند قانون]
lineation
خط گذاری
indention
تو گذاری
coding
کد گذاری
wicking
فتیله گذاری
filling
لایی گذاری
investing
سرمایه گذاری
prefixion
سرواژه گذاری
prefixion
جلو گذاری
markings
علامت گذاری
fillings
لایی گذاری
mark
علامت گذاری
discrimination
فرق گذاری
marking
علامت گذاری
pointing
نقطه گذاری
invested
سرمایه گذاری
invests
سرمایه گذاری
invest
سرمایه گذاری
impressions
نشان گذاری
lettering
حروف گذاری
denomination
نام گذاری
exposures
درمعرض گذاری
exposure
درمعرض گذاری
loads
فشنگ گذاری
aggradation
ابرفت گذاری
load
فشنگ گذاری
marks
علامت گذاری
petarder
مامورخرج گذاری پل
prefixion
پیش گذاری
impression
نشان گذاری
scaling
مقیاس گذاری
investments
سرمایه گذاری
frustrations
عقیم گذاری
frustration
عقیم گذاری
structuralization
بنیان گذاری
enterprises
سرمایه گذاری
enterprise
سرمایه گذاری
sequencing
ترتیب گذاری
ovulation
تخمک گذاری
pricing
قیمت گذاری
policy-making
سیاست گذاری
policy making
سیاست گذاری
coronations
تاج گذاری
coronation
تاج گذاری
sanding
ماسه گذاری
signallzation
علامت گذاری
costing
قیمت گذاری
costing
هزینه گذاری
investment
سرمایه گذاری
scoring
نمره گذاری
pagination
صفحه گذاری
grading
نمره گذاری
collocation
باهم گذاری
sedimentation
رسوب گذاری
indentations
دندانه گذاری
undervaluation
کم ارزش گذاری
prochronism
جلوترتاریخ گذاری
numbering
شماره گذاری
financing
سرمایه گذاری
finances
سرمایه گذاری
financed
سرمایه گذاری
finance
سرمایه گذاری
mining
مین گذاری
earmarking
علامت گذاری
preterition
فرو گذاری
prefixture
سرواژه گذاری
prefixture
جلو گذاری
prefixture
پیش گذاری
indentation
دندانه گذاری
puncuation
نقطه گذاری
sedimentation
لایه گذاری
scale factor
مقیاس گذاری
ovulations
تخمک گذاری ها
insertion
جوف گذاری
insulation
عایق گذاری
trapping
تله گذاری
edging
لبه گذاری
edgings
لبه گذاری
valuation
ارزش گذاری
valuations
ارزش گذاری
coding
علامت گذاری
coding
کد گذاری چیزی
piping
لوله گذاری
spacing
فاصله گذاری
devising
ارث گذاری
minelaying
مین گذاری
synthesising
هم گذاری کردن
synthesises
هم گذاری کردن
synthesised
هم گذاری کردن
dateline
تاریخ گذاری
lodgment
ودیعه گذاری
masking
نقاب گذاری
lodgement
ودیعه گذاری
synthesize
هم گذاری کردن
synthesized
هم گذاری کردن
synthesizes
هم گذاری کردن
indent
دندانه گذاری
indenting
دندانه گذاری
indents
دندانه گذاری
nomination
نام گذاری
nominations
نام گذاری
mark sensing
نشان گذاری
cupellation
قال گذاری
syntheses
هم گذاری اختلاط
synthesizing
هم گذاری کردن
demomination
نام گذاری
lable
جهت گذاری
hypothecation
رهن گذاری
hypothecation
گرو گذاری
tubing
لوله گذاری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com