Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (14 milliseconds)
English
Persian
parallel
نظیر مطابق بودن با
paralleled
نظیر مطابق بودن با
paralleling
نظیر مطابق بودن با
parallelled
نظیر مطابق بودن با
parallelling
نظیر مطابق بودن با
parallels
نظیر مطابق بودن با
Other Matches
like
نظیر بودن
liked
نظیر بودن
likes
نظیر بودن
synchronize
مطابق بودن
correspound
مطابق بودن
correspond
مطابق بودن
synchronising
مطابق بودن
synchronizes
مطابق بودن
synchrinized
مطابق بودن
corresponded
مطابق بودن
corresponds
مطابق بودن
to correspond to
مطابق بودن
conform to
مطابق بودن با
synchronised
مطابق بودن
synchronises
مطابق بودن
meet
مطابق شرایط بودن
meets
مطابق شرایط بودن
keping with one's view
مطابق نظرکسی بودن
currency
مطابق روز بودن
currencies
مطابق روز بودن
tallies
تطبیق کردن مطابق بودن
tally
تطبیق کردن مطابق بودن
tallying
تطبیق کردن مطابق بودن
answers
بدرد خوردن مطابق بودن
tallied
تطبیق کردن مطابق بودن
answering
بدرد خوردن مطابق بودن
answered
بدرد خوردن مطابق بودن
answer
بدرد خوردن مطابق بودن
to marry well
جفت
[زوج]
مطابق بهم بودن
standards
مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
standard
مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
Bijection
نگاشت یک به یک یا نظیر به نظیر
unprecedented
بی نظیر
inimitable
بی نظیر
unprecedentedly
بی نظیر
make
نظیر
analogues
نظیر
world beater
بی نظیر
nonpareil
بی نظیر
analogue
نظیر
inapproachable
بی نظیر
synoptic
هم نظیر
exemplar
نظیر
unrivaled
بی نظیر
exemplars
نظیر
corresponding
نظیر به نظیر
homologue
نظیر
homolog
نظیر
unparalleled
بی نظیر
tallying
نظیر
unequaled
بی نظیر
comparable
نظیر
unbeatable
بی نظیر
unexampled
بی نظیر
correlative
نظیر
tally
نظیر
matches
نظیر
match
نظیر
one of a kind
<adj.>
بی نظیر
incomparable
بی نظیر
tallies
نظیر
makes
نظیر
tallied
نظیر
analog
نظیر
rivalling
نظیر شبیه
rivals
نظیر شبیه
rival
نظیر شبیه
rivalled
نظیر شبیه
rivaled
نظیر شبیه
like
نظیر همانند
without example
بی مانند بی نظیر
unique
بیمانند بی نظیر
without comparison
بی مانند بی نظیر
unrivalled
بی مانند بی نظیر
nonesuch
چیز بی نظیر
ensample
مانند نظیر
without a rival
بی مانند بی نظیر
rivaling
نظیر شبیه
mesterpiece
کار بی نظیر
uniquely
بیمانند بی نظیر
likes
نظیر همانند
liked
نظیر همانند
without parallel
بی مانند بی نظیر
symmetry
مراعات نظیر تشابه
It is unque . It is matchless.
بی لنگه است (بی نظیر )
suction lift
ارتفاع نظیر مکش در پمپ
correlative
بهم پیوسته جفت نظیر
She is a nonpareil in poetry
او
[زن]
در هنر شاعری بی نظیر است.
uniue
بی مانند بی نظیر یکتا یگانه فرد
green manure
گیاهانی نظیر شبدرکه جهت تقویت زمین کشت میشوند
dialectic
روش مبتنی بر مباحثه و مکالمه روشی است که فلاسفهای نظیر سقراط
hollow ware
چینی یاشیشهای که بصورت استوانهای شکل ویا نظیر ان قالب گیری شده است
academe
فعالیت هایی که اساتید دانشگاهی انجام می دهند نظیر نوشتن مقاله، تدریس و غیره
according
مطابق
similiar
مطابق
consilient
مطابق
confirming
مطابق
corresponding
مطابق
secundumn
مطابق
respondents
مطابق
respondent
مطابق
agreeably to
مطابق
after
مطابق
accordant
مطابق
pursuant
مطابق
incompliance with
مطابق
comply
مطابق با
complying
مطابق با
similar
مطابق
complied with
مطابق با
congurous
مطابق
corresponding to
مطابق با
corresponding to
مطابق
in register
مطابق
in keeping
مطابق
correspoundent
مطابق
correspounding
مطابق
complies
مطابق با
complied
مطابق با
according to
مطابق
correspondent
مطابق
within
مطابق
matched
مطابق
frae
مطابق
correspondents
مطابق
even with
مطابق
from
مطابق
up to date
مطابق روز
homologize
مطابق شدن
testamentary
مطابق با وصیت
pursuant to
مطابق برحسب
to
برحسب مطابق
physiologically
مطابق فیزیولوژی
pedagogically
مطابق فن تعلیم
newfashioned
مطابق مد روز
poshest
مطابق مد روز
at my request
مطابق با تقاضای من
geometrically
مطابق هندسه
trendy
مطابق آخرین مد
trendiest
مطابق آخرین مد
up-to-date
مطابق روز
hygienically
مطابق بهداشت
relevant
وابسته مطابق
by my watch
مطابق ساعت من
constitutionally
مطابق قانون
by the square
مطابق نمونه
posh
مطابق مد روز
astronomically
مطابق هیئت
posher
مطابق مد روز
after the manner of
بتقلید مطابق
fashionably
مطابق معمول
traditionally
مطابق احادیث
orthodox
مطابق مرسوم
trendier
مطابق آخرین مد
adjust
مطابق کردن
as usual
مطابق معمول
in accordance with
مطابق موافق
corresponding
مطابق متشابه
true life
مطابق زندگی روزمره
ethically
مطابق علم اخلاق
cut-and-dried
مطابق نقشه وبرنامه
ethnologically
مطابق علم نژادشناسی
pedagogically
مطابق علم اموزش
classic
مطابق بهترین نمونه
cut and dry
مطابق نقشه وبرنامه
anatomically
مطابق علم تشریح
cut and dried
مطابق نقشه وبرنامه
anno hegirae
مطابق تقویم هجری
reconstructions
نمونه مطابق اصل
reconstruction
نمونه مطابق اصل
true copy
رونوشت مطابق با اصل
pedagogical teaching
اموزش مطابق فن تعلیم
discretionally
مطابق میل و اختیار
metronomic
مطابق میزانه شمار
modular
مطابق اندازه یامقیاس
accentually
مطابق تکیه صدا
up-to-date
مطابق اخرین طرز
classics
مطابق بهترین نمونه
quite the thing
مطابق بارسم معمول
up to date
مطابق اخرین طرز
dialectically
مطابق قواعد منطق
musically
مطابق اصول موسیقی
biblical
مطابق کتاب مقدس
technically
مطابق اصول فنی
ideals
مطابق نمونه واقعی
to keep step to a band
مطابق موزیک پازدن
ideal
مطابق نمونه واقعی
constitutional
مطابق قانون اساسی
orthodox
مطابق عقاید کلیسای مسیح
adjusting
تسویه نمودن مطابق کردن
adjusts
تسویه نمودن مطابق کردن
ethnically
مطابق علم طوایف بشر
symptomatic
مطابق نشانه بیماری نماینده
moresque
مطابق با سبک مغربیهای افریقا
grammatically
مطابق ایین دستوریاصرف ونحو
synchronised
همزمان شدن با هم مطابق کردن
synchronize
همزمان شدن با هم مطابق کردن
synchronises
همزمان شدن با هم مطابق کردن
that i snot in keepingwith our
این مطابق نظریه مانیست
standardizes
مطابق درجه معینی دراوردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com