English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (13 milliseconds)
English Persian
showdown نمونه نشان دادن
showdowns نمونه نشان دادن
Search result with all words
sample نمونه برداشتن نمونه نشان دادن
sampled نمونه برداشتن نمونه نشان دادن
example is better than precept نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
Other Matches
ground resolution قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
flag یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flags یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
typified نمونه دادن
typifying نمونه دادن
typifies نمونه دادن
typify نمونه دادن
televise درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televising درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
model نمونه قرار دادن
modeled نمونه قرار دادن
modelled نمونه قرار دادن
models نمونه قرار دادن
greaten درشت نشان دادن اهمیت دادن
illustrate شرح دادن نشان دادن
illustrates شرح دادن نشان دادن
illustrating شرح دادن نشان دادن
module اطاقک نمونه پیش ساخته واحد نمونه برای اندازه گیری
modules اطاقک نمونه پیش ساخته واحد نمونه برای اندازه گیری
flags 1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
flag 1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
acceptance sampling نمونه برداری جهت پذیرش نمونه قبولی
introduces نشان دادن
run نشان دادن
to show up نشان دادن
ante نشان دادن
to put forth نشان دادن
demonstrate نشان دادن
demonstrated نشان دادن
demonstrates نشان دادن
runs نشان دادن
point نشان دادن
introduced نشان دادن
registers نشان دادن
demonstrating نشان دادن
visions یا نشان دادن
register نشان دادن
registering نشان دادن
introducing نشان دادن
vision یا نشان دادن
adumbrate نشان دادن
actuate نشان دادن
introduce نشان دادن
evince نشان دادن
exerts نشان دادن
indicate نشان دادن
indicated نشان دادن
indicates نشان دادن
evincing نشان دادن
evinces نشان دادن
evinced نشان دادن
exert نشان دادن
showŠetc نشان دادن
exerted نشان دادن
exerting نشان دادن
show نشان دادن
shows نشان دادن
showed نشان دادن
imbody نشان دادن
louts نفهمی نشان دادن
foreshown از پیش نشان دادن
decorates نشان یامدال دادن به
for crying out loud <idiom> نشان دادن عصبانیت
decorate نشان یامدال دادن به
To assert oneself . To display ones merit . خودی را نشان دادن
adumbration نشان دادن خلاصه
decorating نشان یامدال دادن به
cough up <idiom> بی تمایلی نشان دادن
rubricate قرمز نشان دادن
react واکنش نشان دادن
emblems با علایم نشان دادن
lout نفهمی نشان دادن
pragmatize واقعی نشان دادن
pretypify قبلا نشان دادن
impassibly بی نشان دادن عاطفه
to be illustrative of با عکس نشان دادن
force خشونت نشان دادن
forces خشونت نشان دادن
forcing خشونت نشان دادن
measure اندازه نشان دادن
rubricize قرمز نشان دادن
hang back بی میلی نشان دادن
reacted واکنش نشان دادن
prefigured از پیش نشان دادن
playoff نشان دادن فیلم
marshal به ترتیب نشان دادن
marshaled به ترتیب نشان دادن
marshaling به ترتیب نشان دادن
marshalled به ترتیب نشان دادن
marshals به ترتیب نشان دادن
exemplified بانمونه نشان دادن
exemplify بانمونه نشان دادن
exemplifying بانمونه نشان دادن
squirm ناراحتی نشان دادن
squirmed ناراحتی نشان دادن
squirming ناراحتی نشان دادن
squirms ناراحتی نشان دادن
to play fast and loose بی ثباتی نشان دادن
emote هیجان نشان دادن
playoffs نشان دادن فیلم
televising با تلویزیون نشان دادن
blaze باتصویر نشان دادن
blazed باتصویر نشان دادن
blazes باتصویر نشان دادن
prefigure از پیش نشان دادن
displays نشان دادن اطلاعات
displaying نشان دادن اطلاعات
displayed نشان دادن اطلاعات
display نشان دادن اطلاعات
by show of hands با نشان دادن دست
prefigures از پیش نشان دادن
prefiguring از پیش نشان دادن
televise با تلویزیون نشان دادن
emblem با علایم نشان دادن
exemplifies بانمونه نشان دادن
televised با تلویزیون نشان دادن
televises با تلویزیون نشان دادن
to hang back بیمیلی نشان دادن
respond واکنش نشان دادن
keep at something پشتکار نشان دادن
graph با نمودار نشان دادن
graphs با نمودار نشان دادن
image نشان دادن تصویر
responds واکنش نشان دادن
responded واکنش نشان دادن
reacts واکنش نشان دادن
reacting واکنش نشان دادن
historicize بعنوان تاریخ نشان دادن
overreacted بیخود واکنش نشان دادن
to screen a scene در روی پرده نشان دادن
to set out نشان دادن تعیین کردن
carry the torch <idiom> نشان دادن وفاداری به کسی
overreacting بیخود واکنش نشان دادن
react عکس العمل نشان دادن
phew برای نشان دادن بی تابی
show one round همه جا را به کسی نشان دادن
picture سینما با عکس نشان دادن
phew برای نشان دادن بیزاری
pictured سینما با عکس نشان دادن
lay down the law <idiom> راه را به کسی نشان دادن
rogues رذالت و پستی نشان دادن
impassibly بی نشان دادن احساس درد
project فاهر کردن نشان دادن
to jump at something [colloquial] به چیزی واکنش نشان دادن
to render homage تکریم و وفاداری نشان دادن
to pay homage تکریم و وفاداری نشان دادن
To show ones mettle . غیرت خود را نشان دادن
to do homage تکریم و وفاداری نشان دادن
overreacts بیخود واکنش نشان دادن
dogmatize تعصب مذهبی نشان دادن
give in <idiom> راه را به کسی نشان دادن
overreact بیخود واکنش نشان دادن
projects فاهر کردن نشان دادن
projected فاهر کردن نشان دادن
index نشان دادن بصورت الفبایی
indexed نشان دادن بصورت الفبایی
indexes نشان دادن بصورت الفبایی
reacting عکس العمل نشان دادن
earmark نشان کردن اختصاص دادن
earmarks نشان کردن اختصاص دادن
charting بر روی نقشه نشان دادن
charts بر روی نقشه نشان دادن
to keep one's temper متین بودن نشان دادن
emblematize بطور کنایه نشان دادن
displays نشان دادن ابراز کردن
represents بیان کردن نشان دادن
example بامثال ونمونه نشان دادن
reacted عکس العمل نشان دادن
represented بیان کردن نشان دادن
displaying نشان دادن ابراز کردن
examples بامثال ونمونه نشان دادن
represent بیان کردن نشان دادن
displayed نشان دادن ابراز کردن
display نشان دادن ابراز کردن
reacts عکس العمل نشان دادن
representation عمل نشان دادن چیزی
representations عمل نشان دادن چیزی
turtledoves عزیز محبت نشان دادن
chart بر روی نقشه نشان دادن
rogue رذالت و پستی نشان دادن
give someone the green light چراغ سبز نشان دادن
to give a warm welcome روی خوش نشان دادن به
wear one's heart on one's sleeve <idiom> نشان دادن تمام احساسات
you don't say <idiom> نشان دادن تعجب ازشنیدهها
pictures سینما با عکس نشان دادن
turtledove عزیز محبت نشان دادن
picturing سینما با عکس نشان دادن
charted بر روی نقشه نشان دادن
chronogram نشان دادن سنوات تاریخی
belied خیانت کردن به عوضی نشان دادن
simulating تقلید نشان دادن وانمود کردن
belying خیانت کردن به عوضی نشان دادن
simulates تقلید نشان دادن وانمود کردن
simulate تقلید نشان دادن وانمود کردن
belies خیانت کردن به عوضی نشان دادن
foreshow از پیش نشان دادن تخمین زدن
impassively بی نشان دادن احساس درد یاعاطفه
give way ضعف نشان دادن پایین امدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com