Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 195 (10 milliseconds)
English
Persian
basophobia
هراس از ایستادن
Other Matches
alarm
هراس
phobias
هراس
phobia
هراس
undeterred
<adj.>
بی هراس
funk
هراس
alarmed
هراس
alarmingly
هراس
alarms
هراس
feeze
هراس
scared
هراس کردن
scaring
هراس کردن
shock
هراس ناگهانی
shocks
هراس ناگهانی
scare
هراس کردن
shocked
هراس ناگهانی
scares
هراس کردن
apprehensions
هراس دستگیری
apprehension
هراس دستگیری
fears
هراس ترسیدن
fearing
هراس ترسیدن
cuse of a
مایه هراس
phobic reactions
واکنشهای هراس
alarum
اشوب هراس
alarmism
هراس افرینی
fright
هراس وحشت
frights
هراس وحشت
feared
هراس ترسیدن
dreaded
<adj.>
پر از احساس هراس
Don't panic!
هراس نکن!
fear
هراس ترسیدن
xenoglossophobia
هراس از زبانهای بیگانه
basophobia
هراس ازراه رفتن
claustrophobia
هراس از مکانهای بسته
erythrophobia
هراس از سرخ شدن
agoraphobia
هراس از مکانهای باز
panic
هراس وحشت زده کردن
panicked
هراس وحشت زده کردن
aichmophobia
هراس از اشیای نوک تیز
amaxophobia
هراس ازمسافرت با وسایل نقلیه
panicking
هراس وحشت زده کردن
apprehensiveness
هراس وسوسه- زود فهمی سرعت انتقال
to keep somebody in suspense
<idiom>
کسی را در حالت هراس گذاشتن
[چونکه نمی داند چه پیش خواهد آمد]
stop
ایستادن
be under way
ایستادن
to come to a stand
ایستادن
to stand by
ایستادن
to fetch up
ایستادن
aby
ایستادن
abye
ایستادن
stops
ایستادن
stopped
ایستادن
stopping
ایستادن
seogi
ایستادن
ceasing
ایستادن
ceased
ایستادن
abides
ایستادن
ceases
ایستادن
cease
ایستادن
abided
ایستادن
stand
ایستادن
to stand in the gap
دررخنه ایستادن
haehiji daeh
ایستادن ازاد
fudo dachi
محکم ایستادن
line-up
به ترتیب ایستادن
line-ups
به ترتیب ایستادن
bail up
ایستادن دراختیارغارتگر
to stand fast
محکم ایستادن
pyeonhi seogi
موازی ایستادن
outstand
بیشتر ایستادن
shiko dachi
ایستادن دایرهای
team line up
به صف ایستادن تیم
moa seogi
خبردار ایستادن
lineup
به صف ایستادن تیم
lie off
دور ایستادن
hunker
سرپا ایستادن
kiba dachi
ایستادن سوارکارانه
to stand at gaze
خیره ایستادن
to stand behind
پشت سر ایستادن
line up
به ترتیب ایستادن
haktari seogi
ایستادن لک لک وار
ap seogi
ایستادن معمولی
stagnates
از جنبش ایستادن
stagnating
از جنبش ایستادن
queue
در صف گذاشتن در صف ایستادن
queued
در صف گذاشتن در صف ایستادن
queueing
در صف گذاشتن در صف ایستادن
queues
در صف گذاشتن در صف ایستادن
hustings
جای ایستادن و
to come to a stop
ایستادن
[مهندسی]
stagnate
از جنبش ایستادن
stagnated
از جنبش ایستادن
To stand in a queue (line).
توی صف ایستادن
draw up
سیخ ایستادن
standing room
جای ایستادن
heisoku daeh
ایستادن خبردار
To come to a halt(standstI'll).
ازحرکت ایستادن.
to come to a
بحالت خبردار ایستادن
to stand at
[by]
the window
کنار پنجره ایستادن
To stand firm. To stick to ones gun.
سفت وسخت ایستادن
sanchin dachi
ایستادن ساعت شنی
to queue
[line]
up for tickets
برای بلیط در صف ایستادن
to stand one's ground
بر سر دلیل خود ایستادن
to stand by one's promise
سر قول خود ایستادن
To stand like rock .
مانند کوه ایستادن
To keep ones word. To stand by ones promise .
سر قول خود ایستادن
to stand by
ایستادن وتماشا کردن
to stick to one's word
سر قول خود ایستادن
To stand to attention.
خبر دار ایستادن
to stop
[doing something]
ایستادن
[از انجام کاری]
to stand across the road
درمیان جاده ایستادن
to kick ones heels
چشم براه ایستادن
zenkatsu dachi
ایستادن متمایل به جلو
line-up
ردیف ایستادن تیم
ground
محل ایستادن توپزن
abide by one's word
سر قول خود ایستادن
stopovers
در وسط راه ایستادن
anchoring
ایستادن در دریا مهاری
stand up
روی پا ایستادن ایستاده
stand-up
روی پا ایستادن ایستاده
stances
طرز ایستادن درتوپزنی
anchor
ایستادن در دریا مهاری
stance
طرز ایستادن درتوپزنی
stop
ایستادن توقف کردن
anchors
ایستادن در دریا مهاری
line up
ردیف ایستادن تیم
line-ups
ردیف ایستادن تیم
beom seogi
گربه سان ایستادن
stopover
در وسط راه ایستادن
stops
ایستادن توقف کردن
stopped
ایستادن توقف کردن
koa seogi
ایستادن قلاب وار
neko ashi dachi
ایستادن گربه سان
joo choo seogi
ایستادن اسب سواری
kukutsu dachi
ایستادن در مقابل حریف
stopping
ایستادن توقف کردن
stationed
محل ایستادن تیرانداز درمسابقه
stances
طرز ایستادن در گوی زنی
station
محل ایستادن تیرانداز درمسابقه
away
خارج از نقطه ایستادن توپ زن
picket
جلوکسی راه رفتن یا ایستادن
statgnate
از جنبش ایستادن گندیده شده
stations
محل ایستادن تیرانداز درمسابقه
to stick to one's guns
پای کاری محکم ایستادن
stance
طرز ایستادن در گوی زنی
peasde
روی دوپا ایستادن اسب
stand
طرز یا محل ایستادن کمانگیر
pickets
جلوکسی راه رفتن یا ایستادن
picketed
جلوکسی راه رفتن یا ایستادن
out of one's ground
تجاوز توپزن از محل ایستادن
to stand by oneself
روی پای خود ایستادن
bandae jireugi
ضربه دست موافق ایستادن
to kick one's heels
چشم براه ایستادن منتظرایستادن
to stop short
یک مرتبه ایستادن یا مکث کردن
floated
شناور ساختن روی اب ایستادن
baro jireugi
ضربه دست مخالف ایستادن
floats
شناور ساختن روی اب ایستادن
toe stand
ایستادن ژیمناست روی نوک پا
float
شناور ساختن روی اب ایستادن
ap joo choom
ایستادن اسب سواری بجلو
stances
طرز ایستادن شمشیرباز مقابل حریف
narani seogi
ایستادن موازی پاها همعرض شانه
kilian position
وضع ایستادن دواسکیت بازرقصنده درکنار هم
stall
جای ایستادن اسب در طویله اخور
stalling
جای ایستادن اسب در طویله اخور
stance
طرز ایستادن شمشیرباز مقابل حریف
ido not feel my legs
نیروی ایستادن یا راه رفتن ندارم
safety island
سکوی وسط خیابان برای ایستادن پیاده رو
backdrops
پرش و افتادن به پشت بادست و پا در هوا و ایستادن
eaves droper
مسئول بگوش ایستادن استراق سمع کننده
backdrop
پرش و افتادن به پشت بادست و پا در هوا و ایستادن
coach's box
محل ایستادن مربی در پایگاه 1 و 3 بیس بال
veronica
ایستادن و ردکردن گاو از کناربا حرکت شنل
To stand at attention(ease).
بحالت آماده باش ( آزاد ) ایستادن ( ؟ رآمدن )
technical foul
بازی با توپ واترپولو در حال ایستادن کف استخر
to hitch
سرجاده ایستادن و با شست جهت خود را نشان دادن
toe raise
تمرین ایستادن و بلند کردن بدن روی نوک پا
hitchhike
سرجاده ایستادن وباشست جهت خود را نشان دادن
non striker
توپزنی که با وجود ایستادن جلو میله ضربه نمیزند
to go backpacking
سرجاده ایستادن و با شست جهت خود را نشان دادن
Eavesdrop
فالگوش ایستادن، استراق سمع کردن، یواشکی حرفهای دیگران را شنیدن
groundage
حقی که بابت ایستادن کشتی درلنگرگاه گرفته میشود حق لنگراندازی
Berlin
کالسکهی چهارچرخهای که در عقب آن رکابی برای ایستادن یک مستخدم وجود دارد
poomse
نتیجه حرکت فکری ارادی باتوجه به ایستادن سرعت شتاب و نیروی اولیه
musub duchi
موسوب داچی ایستادن بگونه ایکه پاشنه پاها به هم چسبیده و پنجه ها به اندازه 54 درجه زاویه داشته باشند
bail out
کنار رفتن توپ زن از محل ایستادن برای حفافت ازضربه توپ
posture
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postured
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postures
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posturing
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
to listen to reason
بحرف حساب گوش دادن بحرف ایستادن
To stand at the salute.
بحالت سلام ایستادن (سلام نظامی )
straddles
گشاد ایستادن گشاد گشاد راه رفتن
straddled
گشاد ایستادن گشاد گشاد راه رفتن
straddle
گشاد ایستادن گشاد گشاد راه رفتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com