Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (18 milliseconds)
English
Persian
on board
<idiom>
وسیله نقلیه کوچک ویا هواپیما ویا کشتی سوار شدن
Other Matches
embarks
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embark
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarked
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarking
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
transshipment
انتقال به کشتی یا وسیله نقلیه دیگری
inbound traffic
مسیر عبور و مرور وسایل نقلیه یا کشتی و هواپیما درخارج از کشور
transfer loader
دستگاه پلکان خودکارمخصوص پیاده و سوار کردن بار از کشتی یا هواپیما
tracked vehicle
وسیله نقلیه بکسل کننده وسیله نقلیه یدک کش
transhipment
انتقال محموله از یک وسیله نقلیه به وسیله نقلیه دیگر
transhipment
انتقال کالا از یک وسیله نقلیه به وسیله نقلیه دیگر
staged crews
خدمه موجود در روی وسیله یا کشتی یا هواپیما
piggyback trafic
حمل یک وسیله نقلیه باوسیله نقلیه دیگر
piggy back traffic
حمل یک وسیله نقلیه باوسیله نقلیه دیگر
axle stub
اکسل کوتاه بدون حرکتی که چرخها و پینهای مفصلی وسیله نقلیه برای راندن ماشین بر روی ان سوار شده و مناسب حرکت زاویهای محدودی است حول پینهای مفصلی
staging
سوار شدن یا سوار کردن پرسنل در ناو یا هواپیما استقرار موقت
crawlers
وسیله نقلیهای که روی زنجیر حرکت میکند وسیله نقلیه خزنده
crawler
وسیله نقلیهای که روی زنجیر حرکت میکند وسیله نقلیه خزنده
embarkation
بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
fare dodger
کسی که بدون بلیط سوار وسایل نقلیه می شود
aircraft arresting barrier
وسیله بازدارنده هواپیما ازحرکت مهار هواپیما
screwpropeller
پروانه هواپیما ملخ کشتی یا هواپیما
high jack
دزدی هواپیما وسایروسائط نقلیه ومسافران ان
tie down
وسیله مهار هواپیما در محوطه پارکینگ وسیله بستن
conveyance
وسیله نقلیه
transport
وسیله نقلیه
transported
وسیله نقلیه
conveyances
وسیله نقلیه
transporting
وسیله نقلیه
transports
وسیله نقلیه
vehicles
وسیله نقلیه
transport car
وسیله نقلیه
steed
وسیله نقلیه
conveying appliance
وسیله نقلیه
steeds
وسیله نقلیه
vehicle
وسیله نقلیه
To board a plane.
سوار هواپیما شدن
enplane
سوار هواپیما شدن
six by six
وسیله نقلیه شش چرخه
utility car
وسیله نقلیه عمومی
motor vehicle
وسیله نقلیه موتوری
conveyances
وسیله نقلیه ابلاغ
vehicle chain
زنجیر وسیله نقلیه
conveyance
وسیله نقلیه ابلاغ
traction motor
موتور وسیله نقلیه
power plants
محرکه وسیله نقلیه
utility vehicle
وسیله نقلیه عمومی
articulated vehicle
وسیله نقلیه مفصلی
power plant
محرکه وسیله نقلیه
space vehicle
وسیله نقلیه فضایی
traction battery
باطری وسیله نقلیه
crawl type vehicle
وسیله نقلیه نوع خزنده
deadweight tonnage
حداکثر تناژ وسیله نقلیه
shuttles
وسیله نقلیه با مسیر مشخص
crawl drive
محرک وسیله نقلیه خزنده
shuttled
وسیله نقلیه با مسیر مشخص
bale cubic capacity
تناژ وسیله نقلیه از نظرحجمی
bare boat charter
اجاره دربست وسیله نقلیه
to alight from a vehicle
پیاده شدن از وسیله نقلیه ای
refrigerator vehicle
وسیله نقلیه یخچال دار
to catch the connection
وسیله نقلیه رابط را گرفتن
amphibian vehicle
وسیله نقلیه برای خشکی و اب
shuttle
وسیله نقلیه با مسیر مشخص
pay load
فرفیت مفید وسیله نقلیه
slot charter
اجاره قسمتی از وسیله نقلیه
motorcar
وسیله نقلیه موتوری اتومبیل
utility vehicle
وسیله نقلیه عام المنفعه
yawed
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
yaw
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
time charter
اجاره وسیله نقلیه برای مدت معین اجاره کشتی برای مدت معین
on shipboard
سوار کشتی
on board a ship
سوار کشتی
on board computer
کامپیوتری که در یک وسیله نقلیه جا گرفته است
intermodal transport
حمل با چند نوع وسیله نقلیه
multi purpose vehicle
وسیله نقلیه برای اهداف گوناگون
intermodal transport
حمل با چند نوغ وسیله نقلیه
roll in point
نقطه ورود به شاخه تک به وسیله هواپیما نقطه شروع حرکت تک هواپیما
azimuth indicator
شاخص سمتی هواپیما وسیله نشان دهنده زاویه سمتی هواپیما
to board a flight
سوار هواپیما شدن
[برای پرواز به مقصدی]
ramp
محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
ramps
محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
gate
محل سوار شدن مسافرین هواپیما در فرودگاه
gates
محل سوار شدن مسافرین هواپیما در فرودگاه
to take ship
در کشتی سوار کردن
To get on board.
سوار کشتی شدن
imbark
در کشتی سوار کردن
trasship
بکشتی یا وسیله نقلیه دیگری انتقال دادن
free on board
بدون هزینه حمل تا روی وسیله نقلیه
to set out for England
به سوی انگلیس رهسپار شدن
[با وسیله نقلیه]
ship
سوار کشتی شدن سفینه
ships
سوار کشتی شدن سفینه
travois
ارابه یا وسیله نقلیه قدیمی سرخ پوستان امریکا
time charter
اجاره کردن وسیله نقلیه برای مدت معین
quarterdeck
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdecks
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
embarkation area
محوطه سوار شدن در کشتی یاخودرو
stage
سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
stages
سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
running down case
دعوی علیه راننده وسیله نقلیه که در نتیجه تصادم باعث جرح یا خسارت شده است
caravelle
نوعی کشتی یا هواپیما
caravel
نوعی کشتی یا هواپیما
ship
کشتی هوایی هواپیما
tie down
مهار هواپیما یا کشتی
ships
کشتی هوایی هواپیما
mounted
به طور سواره سوار شده روی وسیله دیگر
sag wagon
وسیله نقلیه که به دنبال دوچرخه سواران در جاده حرکت میکند تا کسانی را که از مسابقه خارج می شوندسوار کند
cruising range
شعاع عمل هواپیما یا کشتی
debarkation
پیاده شدن از کشتی یا هواپیما
porthole
پنجره کشتی یا هواپیما دریچه
pilot
خلبان هواپیما راننده کشتی
piloted
خلبان هواپیما راننده کشتی
pilots
خلبان هواپیما راننده کشتی
cruising speed
سرعت حرکت هواپیما یا کشتی
portholes
پنجره کشتی یا هواپیما دریچه
electronic navigation
هدایت هواپیما یا کشتی بادستگاههای الکترونیکی
heading
جهت حرکت کشتی یا هواپیما به طرف
headings
جهت حرکت کشتی یا هواپیما به طرف
aircraft plotter
وسیله ناوبر هواپیما
wreck
لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
wrecking
لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
freight
کرایه کشتی ارسال بار با هواپیما یاکشتی
wrecks
لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
air distance
مسافت طی شده به وسیله هواپیما
aircraft plotter
وسیله ترسیم مسیر هواپیما
noncrew
خدمه اضافی هواپیما یا وسیله
ground fire
تیراندازی باسلاحهای کوچک از زمین به هواپیما
check port/starboard
جهت تعقیب رادار به سمت دماغه کشتی یا دم هواپیما
boats
کشتی کوچک
boat
کشتی کوچک
rudder
سکان هواپیما وسیله هدایت یا خط سیر
rudders
سکان هواپیما وسیله هدایت یا خط سیر
search mission
ماموریت تجسس زمینی به وسیله هواپیما
jigs
ابزار یا چارچوب سخت وصلبی برای سوار کردن وسرهم کردن یک قطعه از بدنه هواپیما
jig
ابزار یا چارچوب سخت وصلبی برای سوار کردن وسرهم کردن یک قطعه از بدنه هواپیما
compass acceleration error
اشتباه قطب نما در اثر سرعت گرفتن کشتی یا هواپیما
aircraft arresting reset unit
وسیله اماده کردن مجددسیستم مهار هواپیما
parking
پارک کردن هواپیما یا وسیله توقفگاه خودرو
arresting system purchase element
وسیله ضربه گیر سیستم مهار هواپیما
appliance
هر نوع وسیله برای بکارندازی یا کنترل هواپیما
azimuth micrometer
وسیله نشان دهنده اجزای سمت هواپیما
azimuth equidistant projection
وسیله نشان دهنده تعادل سمتی هواپیما
strafing
به مسلسل بستن هدفهای زمینی به وسیله هواپیما
appliances
هر نوع وسیله برای بکارندازی یا کنترل هواپیما
small ship
کشتی کوچک یا با طول کم
vedette
کشتی اکتشافی کوچک
shallop
کشتی کوچک دودگله
pinnace
کشتی کوچک پارویی
lighter
کشتی باری کوچک
lighters
کشتی باری کوچک
control
وسیله تغییرسمت و مسیر هواپیما دستگاه هدایت موشک
controls
وسیله تغییرسمت و مسیر هواپیما دستگاه هدایت موشک
controlling
وسیله تغییرسمت و مسیر هواپیما دستگاه هدایت موشک
poop deck
عرشه کوچک فوقانی کشتی
lugger
کشتی کوچک با بادبان چارگوش
staging base
پایگاه تجدید سوخت یابارگیری مجدد یا جابجا کردن کالاها در کشتی یا هواپیما
homologate
اعلام و تایید کار حد نصاب سرعت هواپیما به وسیله داوران
carvel
کشتی کوچک سریع السیر کرجی
cabin cruiser
کشتی کوچک موتوری ناو اتاقکدار
zebec
یکجور کشتی سه دکله کوچک در مدیترانه
cabin cruisers
کشتی کوچک موتوری ناو اتاقکدار
charters
اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
chartered
اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
chartering
اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
charter
اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
voyagers
مسافر کشتی یا وسیله مسافری دیگری
voyager
مسافر کشتی یا وسیله مسافری دیگری
transportation in kind
وسیله حمل و نقل دولتی یامجانی اعم از هواپیما یاکشتی یا اتوبوس
declinator
سمت یاب کشتی وسیله توجیه دستگاه
craft
کشتی وسیله سرگرمی هنر دستی قایق
crafts
کشتی وسیله سرگرمی هنر دستی قایق
debriefing
پسش اطلاعات کسب شده بوسیله کشتی یا هواپیما توجیه و بازپرسی از خلبانان بعد از شناسایی
microdevice
وسیله بسیار کوچک مثل ریزپردازنده
freestyle
مسابقه تیراندازی بکمک وسیله هدفگیری کشتی ازاد
spoliation
ضبط یا غارت کشتی بیطرف به وسیله دول متخاصم
feelers
وسیله اندازه گیری فواصل بسیار کوچک
plasma panel display
وسیله نمایش مسطح باحبابهای کوچک نئون
feeler
وسیله اندازه گیری فواصل بسیار کوچک
snag boat
کشتی بخاری کوچک که با ان بستر رودخانه هارا ازموانع پاک می کنند
packets
روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
packet
روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
innocent passage
مثل حالتی که دولتی قوای خود را جهت سوار کردن به کشتی از خاک کشور دیگری با رضایت ان کشور بدون حالت تهاجمی عبور دهد
clock code position
سمت روبروی دماغه هواپیمایا کشتی هدف رو به دماغه هواپیما
fusible link
اتصال کوچک در یک PLA که میتواند وسیله را موقتا به برنامه وصل کند
ferrets
هواپیما یا کشتی یا خودرویی که مخصوص کشف و تعیین محل و ثبت و تجزیه و تحلیل تشعشعات الکترومغناطیسی ورادار دشمن تهیه شده باشند
ferret
هواپیما یا کشتی یا خودرویی که مخصوص کشف و تعیین محل و ثبت و تجزیه و تحلیل تشعشعات الکترومغناطیسی ورادار دشمن تهیه شده باشند
to ride and tie
اسپیرا بشراکت سوار شدن بدین سان که یکی سوار ان شده جلورود
transit bearing
گرای انتقالی گرای عبور کشتی یا هواپیما
money spinner
کارتنه کوچک که انرا نشانه خوشبختی و وسیله پیدا شدن پول میدانند
fused
وسیله محافظت الکتریکی حاوی قط عات کوچک آهنی که پس از عبور توان بالا از آن آب میشود
fuse
وسیله محافظت الکتریکی حاوی قط عات کوچک آهنی که پس از عبور توان بالا از آن آب میشود
routine
بخش کوچک یک کد که داده را از وسیله خارجی می پذیرد مثل خواندن ورودی از صفحه کلید
routines
بخش کوچک یک کد که داده را از وسیله خارجی می پذیرد مثل خواندن ورودی از صفحه کلید
routinely
بخش کوچک یک کد که داده را از وسیله خارجی می پذیرد مثل خواندن ورودی از صفحه کلید
vehicle stopping distance
مسافت ایست وسیله نقلیه مسافت ایست خودرو
cluster mill
فرزی که متشکل از دو نوردمتحرک کوچک که هر کدام ازانها به وسیله یک جفت نوردبزرگ حائل و به حرکت درمی اید
practice plug
وسیله کوچک پلاستیکی یالاستیکی شبیه طعمه ولی بدون قلاب برای تمرین یامسابقه نخ اندازی
mouse
وسیله ورودی کوچک دستی که روی سطح صاف حرکت میکند تا محل نشانه گر در صفحه را مشخص کند
mouses
وسیله ورودی کوچک دستی که روی سطح صاف حرکت میکند تا محل نشانه گر در صفحه را مشخص کند
glitches
یک اشکال کوچک که خصوصا" به وسیله موج ولتاژ یا اختلال الکتریکی که باعث خطایی درارسال داده میشود ایجاد می گردد
glitch
یک اشکال کوچک که خصوصا" به وسیله موج ولتاژ یا اختلال الکتریکی که باعث خطایی درارسال داده میشود ایجاد می گردد
integrated circuit
مداری که همه قط عات فعال و غیرفعال آن روی یک نیمه هادی کوچک قرار دارند به وسیله روشهای حکاکی و شیمیایی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com