English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
abstemen وضع بدن در ابتدای پیچیدن
Other Matches
to take in sail جمع کردن یا پیچیدن بادبان شراع پیچیدن
stoop through ابتدای اغوشقا
approach end ابتدای باند فرود
headers اطلاعات مشخصات در ابتدای نوار
headings کلمات ابتدای هر صفحه متن
heading کلمات ابتدای هر صفحه متن
header اطلاعات مشخصات در ابتدای نوار
backspace tape فرایند برگرداندن نوارمغناطیسی به ابتدای رکوردقبلی
markers کد نشان دهنده انتهای یک فیلد و ابتدای بعدی
marker کد نشان دهنده انتهای یک فیلد و ابتدای بعدی
headers بخشی از داده در ابتدای نوار مغناطیسی که حاوی مشخصات
header بخشی از داده در ابتدای نوار مغناطیسی که حاوی مشخصات
line flyback اشعه الکترون که از انتهای سکن به ابتدای بعدی می رود
aileron station فاصله ابتدای فلپ تا لبه ان به موازات تیرهای اتصال ان
flyback اشعه تصویر الکترون که از انتهای یک اسکن به ابتدای دیگری می رود
built in وسیلهای که از ابتدای ساخت روی دستگاه سوار شده باشد
horizontal حرکت نشانه گر در صفحه نمایش کامپیوتر از انتهای یک خط به ابتدای بعدی
initial که هنگام مقداردهی اولیه متغیر تنظیم میشود در ابتدای برنامه
initialled که هنگام مقداردهی اولیه متغیر تنظیم میشود در ابتدای برنامه
initials که هنگام مقداردهی اولیه متغیر تنظیم میشود در ابتدای برنامه
initialed که هنگام مقداردهی اولیه متغیر تنظیم میشود در ابتدای برنامه
initialling که هنگام مقداردهی اولیه متغیر تنظیم میشود در ابتدای برنامه
initialing که هنگام مقداردهی اولیه متغیر تنظیم میشود در ابتدای برنامه
message ترتیب داده در ابتدای پیام که حاوی اطلاعات مسیر و مقصد است
anchor cell خانهای در برنامه صفحه گسترده که ابتدای مجموعه خانه ها را معرفی میکند
messages ترتیب داده در ابتدای پیام که حاوی اطلاعات مسیر و مقصد است
paragraph حرف چاپ نشده که نشان دهنده رفتن نشانه گر به ابتدای خط بعد است
paragraphs حرف چاپ نشده که نشان دهنده رفتن نشانه گر به ابتدای خط بعد است
indents شروع و یا حرکت دادن یک متن به اندازه تعدادی فاصله از لبه چپ یا راست ابتدای کاغذ
indent شروع و یا حرکت دادن یک متن به اندازه تعدادی فاصله از لبه چپ یا راست ابتدای کاغذ
indenting شروع و یا حرکت دادن یک متن به اندازه تعدادی فاصله از لبه چپ یا راست ابتدای کاغذ
addressable ترمینالی که دادهای را می پذیرد که آدرس صحیح و شماره شناسایی در ابتدای پیام داشته باشد
key کلیدی که نشانه گر یا نوک چاپ را به ابتدای خط بعد روی صفحه یا ماشین تایپ یا چاپگر می برد
overlaying ابتدای متن که ذخیره شده است و همزمان با متن چاپ میشود
overlay ابتدای متن که ذخیره شده است و همزمان با متن چاپ میشود
sequential access روش بازیابی داده از رسانه ذخیره سازی با شروع از ابتدای رسانه
overlays ابتدای متن که ذخیره شده است و همزمان با متن چاپ میشود
prefixes کلمه متصل به ابتدای کلمه بعد که به آن معنای خاص می بخشد
prefix کلمه متصل به ابتدای کلمه بعد که به آن معنای خاص می بخشد
form ابتدای فایل که ذخیره میشود و همزمان با متن چاپ میشود
approach end نقطه شروع تقرب هواپیما ابتدای محوطه دویدن هواپیما
formed ابتدای فایل که ذخیره میشود و همزمان با متن چاپ میشود
forms ابتدای فایل که ذخیره میشود و همزمان با متن چاپ میشود
associated file سیستم عامل به طور خود کار از ابتدای برنامه کار بردی آغاز میکند
associated document سیستم عامل به طور خود کار از ابتدای برنامه کار بردی آغاز میکند
breech end انتهای لوله توپ یا تفنگ ابتدای جان لوله
headers اطلاعات ابتدای لیست داده مربوط به بقیه داده
header اطلاعات ابتدای لیست داده مربوط به بقیه داده
turn پیچیدن
windage پیچیدن
wattle پیچیدن
wrap پیچیدن
wraps پیچیدن
trindle پیچیدن
curl پیچیدن
enfold پیچیدن
torsion پیچیدن
enfolded پیچیدن
enfolding پیچیدن
enfolds پیچیدن
muffle پیچیدن
muffles پیچیدن
muffling پیچیدن
complicate پیچیدن
complicates پیچیدن
complicating پیچیدن
tangle به هم پیچیدن
tangles به هم پیچیدن
curled پیچیدن
christiania پیچیدن
christie پیچیدن
christy پیچیدن
inwrap پیچیدن
inwind پیچیدن
intertangle در هم پیچیدن
coil down پیچیدن
coil up پیچیدن
inswathe پیچیدن
entwist پیچیدن
enwrap پیچیدن
re echo پیچیدن
swath پیچیدن
curls پیچیدن
twinge پیچیدن
twinges پیچیدن
to trun the corner پیچیدن
to tie up پیچیدن
to screw up پیچیدن
to cover up پیچیدن
tie up پیچیدن
convolve پیچیدن
infold پیچیدن
envelops پیچیدن
furl پیچیدن
resonate پیچیدن
impact پیچیدن
impacts پیچیدن
lap پیچیدن
envelop پیچیدن
envelope پیچیدن
winds پیچیدن
folds پیچیدن
tweak پیچیدن
furls پیچیدن
enveloped پیچیدن
furling پیچیدن
fold پیچیدن
folded پیچیدن
tweaks پیچیدن
tweaking پیچیدن
tweaked پیچیدن
envelopes پیچیدن
reverberates پیچیدن
enveloping پیچیدن
reverberating پیچیدن
reverberated پیچیدن
swathe پیچیدن
reverberate پیچیدن
furled پیچیدن
swathes پیچیدن
wind پیچیدن
resonating پیچیدن
resonated پیچیدن
lapped پیچیدن
resonates پیچیدن
backward جستجو برای دادهای که از موقعیت نشانه گر شروع میشود یا از انتهای فایل و به ابتدای فایل می رسد
interlace بهم پیچیدن
screw پیچاندن پیچیدن
interknit بهم پیچیدن
fills نسخه پیچیدن
belay عمل پیچیدن
enshoud درکفن پیچیدن
fill نسخه پیچیدن
taut درهم پیچیدن
paper درکاغذ پیچیدن
papered درکاغذ پیچیدن
screws پیچاندن پیچیدن
convolve بهم پیچیدن
papering درکاغذ پیچیدن
papers درکاغذ پیچیدن
lashed مژه پیچیدن
intertwinement بهم پیچیدن
intervolve بهم پیچیدن
to turn [to turn off] [to make a turn] پیچیدن [با خودرو]
to turn left [right] به چپ [راست] پیچیدن
to make a turn to the left [right] به چپ [راست] پیچیدن
winding پیچیدن و تابیدن نخ
to fold up به بالا پیچیدن
to hinge up به بالا پیچیدن
to tilt up به بالا پیچیدن
to turn up [collar] به بالا پیچیدن
agonising به خود پیچیدن
turn on one's heel <idiom> ناگهان پیچیدن
interwreathe بهم پیچیدن
intwine بهم پیچیدن
involution پیچ پیچیدن
knead clay by hand مشته پیچیدن
marl پیچیدن طناب
pigged توی هم پیچیدن
swaddle در قنداق پیچیدن
to huddle together بهم پیچیدن
interlocks بهم پیچیدن
interlocking بهم پیچیدن
interlocked بهم پیچیدن
interlock بهم پیچیدن
intertwining درهم پیچیدن
enshrouds درکفن پیچیدن
enshrouded درکفن پیچیدن
enshroud درکفن پیچیدن
furls بدورچیزی پیچیدن
furled بدورچیزی پیچیدن
agonizes به خود پیچیدن
agonized به خود پیچیدن
spool دورقرقره پیچیدن
agonize به خود پیچیدن
spools دورقرقره پیچیدن
agonises به خود پیچیدن
intertwine درهم پیچیدن
furling بدورچیزی پیچیدن
tangle درهم پیچیدن
intertwines درهم پیچیدن
tangles درهم پیچیدن
cloak درلفافه پیچیدن
cloaked درلفافه پیچیدن
cloaking درلفافه پیچیدن
cloaks درلفافه پیچیدن
intertwined درهم پیچیدن
swabs زدودن پیچیدن
agonised به خود پیچیدن
plaits پیچیدن گیسو
roll فهرست پیچیدن
swab زدودن پیچیدن
lashes مژه پیچیدن
enfolds درلفافه پیچیدن
enfolding درلفافه پیچیدن
enfolded درلفافه پیچیدن
enfold درلفافه پیچیدن
furl بدورچیزی پیچیدن
entwining بهم پیچیدن
entwines بهم پیچیدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com