English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
freeload <idiom> پذیرش غذا وخانه باهزینه دیگری
Other Matches
cost effectiveness سودمندبودن بیشتربودن درامد در مقایسه باهزینه ها
bird of passage شخص مهاجر وخانه بدوش
vesta الهه رومی خدای اجاق وخانه داری
sickfor home دلتنگی کننده برای میهن وخانه خود بیماروطن
supply price of capital قیمت عرضه سرمایه اصطلاح کینز در رابطه باهزینه سرمایه گذاری
subrogate بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
recode کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
letter نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
letters نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
to pass one's word for another از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
piracy چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
patients پذیرش
acceptation پذیرش
reception پذیرش
receptions پذیرش
intakes پذیرش
assent پذیرش
assented پذیرش
adoption پذیرش
assenting پذیرش
assents پذیرش
inductions پذیرش
induction پذیرش
intake پذیرش
admittance پذیرش
acceptance limit حد پذیرش
patient پذیرش
admissions پذیرش
admission پذیرش
acceptance پذیرش
acceptances پذیرش
countersignature امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
repulsion عدم پذیرش
induction station مرکز پذیرش
refusing عدم پذیرش
refuses عدم پذیرش
refused عدم پذیرش
refuse عدم پذیرش
face the music <idiom> پذیرش نسخه
tolerability قابلیت پذیرش
reception دریافت پذیرش
Reception پذیرش هتل
receptionist متصدی پذیرش
acceptable قابل پذیرش
receptions دریافت پذیرش
receptivity قدرت پذیرش
cry uncle <idiom> پذیرش شکست
magnetic susceptibility پذیرش مغناطیسی
imprimatur تصویب پذیرش
selective admission پذیرش انتخابی
social acceptance پذیرش اجتماعی
group acceptance پذیرش گروهی
acceptance test آزمون پذیرش
sufficiently <adv.> قابل پذیرش
adequate <adj.> قابل پذیرش
acceptance of offer پذیرش پیشنهاد
admission requirements شرایط پذیرش
sufficing <adj.> قابل پذیرش
sufficient <adj.> قابل پذیرش
admission rate میزان پذیرش
good [sufficient] <adj.> قابل پذیرش
admission port دریچه پذیرش
admission of liability پذیرش تعهدات
acceptable <adj.> قابل پذیرش
adequately [sufficiently] <adv.> قابل پذیرش
rejection عدم پذیرش
admission پذیرش به بیمارستان
satisfactory <adj.> قابل پذیرش
receives پذیرش داده از یک خط ارتباطی
application study بررسی پذیرش اماد
susceptible حساس مستعد پذیرش
denial عدم پذیرش حاشا
rejects عدم پذیرش چیزی
denials عدم پذیرش حاشا
receive پذیرش داده از یک خط ارتباطی
bankable قابل پذیرش در بانک
reject عدم پذیرش چیزی
rejected عدم پذیرش چیزی
receptee افراد مورد پذیرش
rejecting عدم پذیرش چیزی
impassablility غیر قابل پذیرش
susceptive پذیرنده اماده پذیرش
readiness to accept آمادگی برای پذیرش
acceptability قابلیت پذیرش پسندیدگی
college admission tests آزمونهای پذیرش دانشجو
hire out <idiom> پذیرش برای شغل
take a back seat <idiom> پذیرش پستترین مقام
sensate اماده پذیرش حس احساس کردن
taking of evidence پذیرش سند و گواهی [حقوق]
take one's own medicine <idiom> پذیرش محاکمه بدون شکایت
emergency admission پذیرش اضطراری [در بیمارستان] [پزشکی]
acceptance sampling پذیرش کالاپس از نمونه برداری
reception قدرت پذیرش پذیرایی کردن
americanization پذیرش اخلاق و اداب امریکایی
keyboard send receive صفحه کلید ارسال- پذیرش
ksr کلمه کلیدی ارسال-پذیرش
hearing of evidence پذیرش سند و گواهی [حقوق]
receptions قدرت پذیرش پذیرایی کردن
declaration of intention افهاریه تمایل به پذیرش تابعیت
market acceptance پذیرش کالا توسط بازار
to refuse somebody admittance to something پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن
throw up one's hands <idiom> توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
write off <idiom> پذیرش خسارت وپیش از آن نگران نبودن
accept سیگنالی که یک وسیله میفرستد برای پذیرش داده
interactive برنامه کامپیوتری قادر به پذیرش داده از عملوند
accepts سیگنالی که یک وسیله میفرستد برای پذیرش داده
accepting سیگنالی که یک وسیله میفرستد برای پذیرش داده
legal عبارت یا دستوری که در قوانین زبان قابل پذیرش است
to go down [in a particular way] with somebody برای کسی [به سبک ویژه ای] قابل پذیرش بودن
focussed پنجره خاص یا فیلدی که آماده پذیرش دستور کاربر است
focussing پنجره خاص یا فیلدی که آماده پذیرش دستور کاربر است
focuses پنجره خاص یا فیلدی که آماده پذیرش دستور کاربر است
focus پنجره خاص یا فیلدی که آماده پذیرش دستور کاربر است
focusses پنجره خاص یا فیلدی که آماده پذیرش دستور کاربر است
focused پنجره خاص یا فیلدی که آماده پذیرش دستور کاربر است
reception station پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام
medium رسانه مغناطیسی خالی و فرمت شده که آماده پذیرش داده است
mediums رسانه مغناطیسی خالی و فرمت شده که آماده پذیرش داده است
form utility در این مواد ازنظر پذیرش بازار و مصرف کننده ایجاد میشود
dos نشانگری که می گوید DOS آماده پذیرش یک دستور تایپ شده روی صفحه کلید است
framing error خطایی که در اثر عدم موفقیت و خرابی دستگاه پذیرش دربازشناسی صحت بیتهایی که تشکیل یک کاراکتر را میدهندپیش می اید
AT command set حالتی در مودم که آماده پذیرش دستورات با استفاده از مجموعه دستورات Hayes AT است
direct admission مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
acceptance sampling نمونه برداری جهت پذیرش نمونه قبولی
parity نشانگری که نشان میدهد آیا داده بررسی پذیرش شده است یا نه یا اینکه داده پیرستی زوج یا فرد دارد
tother دیگری
t' other دیگری
thirds به دیگری
third به دیگری
another دیگری
at another time در زمان دیگری
onother's money پول دیگری
heteronomous پیروقانون دیگری
others متفاوت دیگری
at second hand از قول دیگری
other متفاوت دیگری
consecutively یکی پس از دیگری
common of pasturage حق چرادرزمین دیگری
in turn <idiom> یکی پس از دیگری
follow suit <idiom> از دیگری تقلیدکردن
We have no other way (alternative). را ه دیگری نداریم
new- دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
new دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
newest دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
newer دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
personifies رل دیگری بازی کردن
transplanting درجای دیگری نشاندن
personified رل دیگری بازی کردن
detinue ضبط مال دیگری
eye baby دیگری که به او نگاه میکند
assumpsit تقبل دیون دیگری
personify رل دیگری بازی کردن
through the grapevine <idiom> از اشخاص دیگری پرسیدن
predecease مرگ قبل از دیگری
predecease قبل از دیگری مردن
release اعراض از حق به نفع دیگری
breach of a close تجاوز به ملک دیگری
one after a یکی درپی دیگری
another kettle of fish <idiom> کاملا متفاوت از دیگری
breach of close تجاوز به ملک دیگری
take the words out of someone's mouth <idiom> حرف دیگری راقاپیدن
impersonating خودرابجای دیگری جا زدن
transports انتقال از یک مسیر به دیگری
one country or another این یا یک کشور دیگری
released اعراض از حق به نفع دیگری
i had no a شق دیگری نبودکه اختیارکنم
i had no a چاره دیگری نداشتم
highbinder جاسوس یا مراقب دیگری
transporting انتقال از یک مسیر به دیگری
heteronomy پیروی از قانون دیگری
releases اعراض از حق به نفع دیگری
transport انتقال از یک مسیر به دیگری
it is of a different kind قسم دیگری است
another کسی [چیز] دیگری
impersonates خودرابجای دیگری جا زدن
impersonated خودرابجای دیگری جا زدن
metonymy ذکرکلمهای بمنظور دیگری
impersonate خودرابجای دیگری جا زدن
transplants درجای دیگری نشاندن
let a praise thee بگذارد دیگری تورابستاید
transplanted درجای دیگری نشاندن
transplant درجای دیگری نشاندن
transported انتقال از یک مسیر به دیگری
converted تغییر چیزی به دیگری
sequentially یکی پس از دیگری به ترتیب
serially یکی پس از دیگری یا در سری
shuffle off بدوش دیگری گذاردن
converting تغییر چیزی به دیگری
converts تغییر چیزی به دیگری
pestiferous فاسدکننده اخلاق دیگری
subtraction کم کردن یک عدد از دیگری
ratios نسبت یک عدد به دیگری
ratio نسبت یک عدد به دیگری
copycat <idiom> تقلید از شخص دیگری
to feel for another برای دیگری متاثرشدن
follow in one's footsteps (tracks) <idiom> دنبال روی دیگری
alternately تغییر از یکی به دیگری
personifying رل دیگری بازی کردن
convert تغییر چیزی به دیگری
direct objects ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com